eitaa logo
صبح حسینی
462 دنبال‌کننده
37 عکس
21 ویدیو
1 فایل
صبحتان را با #اشک_بر_اباعبدالله علیه السلام آغاز کنید ارتباط با مدیر کانال 👇 @Alamdar1404
مشاهده در ایتا
دانلود
نامه ای دارد ز بابا خوش به حالش کرده است  این همه چشم انتظاری بی مجالش کرده است  پا به میدان می گذارد زاده ی شیر جمل  لشگری را خیره ی ماه جمالش کرده است  در خیال خام، آخر می دهد سر را به باد  هر که از غفلت نگه بر سن و سالش کرده است  کیست با این نوجوان قصد هم آوردی کند  لحظه ای کافیست ... خونش را حلالش کرده است!  درس پیکاری که از ماه بنی هاشم گرفت  مرد جنگیدن در این قحط الرجالش کرده است  می وزد از هر طرف چشمان شور تیر ها  از نفس افتاده و... آزرده حالش کرده است  هر کسی آیینه باشد، سنگ باران می شود  بی مجالی عاقبت بی برگ و بالش کرده است  از تمام عضو عضوش می چکد شهد عسل!  دشت را لبریز از خون زلالش کرده است  جسم این مه پاره هم سطح بیابان شد ز بس  رفت و آمد های مرکب پایمالش کرده است  می رسد خورشید اما دست دارد بر کمر  داغ تو مثل علی اکبر هلالش کرده است  (هادی ملک پور)  علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
تو و تاول و گرمی آفتاب   من و فکر دلشوره های رباب   لبت تا به هم تا به هم می خورد   تمامی لشگر به هم می خورد   زبان بسته ای یا ادب کرده ای   بمیرم برایت که تب کرده ای   زدم بوسه بر صورتت جمع شد   چرا اینقدر صورتت جمع شد   به دستان بابا عرق کرده ای   به جای عمو آب آورده ای   نفسهات هر لحظه کم می شود   سرت بر سر شانه خم می شود   به چاک لبت خشک شد خون تو   چرا مانده خون زیر ناخون تو   چرا گردن مادرت زخمی است   و یا گونه ی مادرت زخمی است   به لبهای خشکت زبان میزنی   زبان را به سقف دهان میزنی   تو گفتی و گهواره جنبان شدی   شنیدی که رفتم رجز خوان شدی   تو گفتی:که اهل حرم نیستی   تو شیری کم از اکبرم نیستی   پدر روی دوشت علم می کشم   عمو نیست، بار حرم می کشم   اگر پلکهایم تکان می خورد   زمین بر سر آسمان می خورد   مگر بعد عباس علمدار نیست   برایم به میدان زدن کار نیست   دَمِ دوٌم ذوالفقار علیست   دلت قرص باشد کنار علیست   خیال تو راحت از این کار زار   که من آمدم تا در آرم دمار   کمی صبر کن تا كه من پر كنم   کجا هست خیبر که خیبر کنم   تو گفتی و گهواره جنبان شدی   شنیدی که رفتم رجز خوان شدی   ببین دست غربت به زانو زدم   و خیلی برای لبت رو زدم   چه ها با تو این تیر ولگرد کرد   تمام سرت تا تنت درد کرد   نیاورده همراه خود شیر را   رها کن پر ساقه ی تیر را   تو را روی این سینه خواباند و ماند   تو را گرد خود تیر پیچاند و ماند   علی آرزویم بر آورده ای   سه دندان شیری در آورده ای   چنان ضربه ای روی حلقت نشاند   که یک لحظه گفتم سرت را پراند   شنیدم صدایی،دهانت شکست   گلو پیچ خورد استخوانت شکست   فقط از تو بیرون پَرِ تیر بود   تمام تو قدِ سرِ تیر بود   تو را بعد از این خنجر نی زنند   تو را با لهد بر سرِ نی زنند   حسن لطفی علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
نام تو را همینکه صدا می‌زند رباب   آتش به جان کرب و بلا می‌زند رباب   مثل دل پدر گلویت پاره پاره است   اما دوباره حرف شفا می‌زند رباب   شد سینه پر ز شیر؛ ولی شیرخواره نیست   مادر بیا که باز صدا می‌زند رباب   چون در خیال خویش بغل می‌کند تو را   بوسه به زخم حلق شما می‌زند رباب   زحمت برای مادر و خلعت برای غیر   دیگر نگو که ناله چرا می‌زند رباب   قلب سکینه از غم تو تیر می‌کشد   در هرکجا که حرف تو را می‌زند رباب   ( سیدمحمد جوادی) علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
بین سرها همه گشتیم و سری پیدا شد حرف مردی شد و صاحب جگری پیدا شد میکشیدند رخش را هنری پیدا شد تا که خورشید بسوزد قمری پیدا شد از ازل خاک درش هر که جگر داشته شد بیرق رایت العباس برافراشته شد فهم ایجاد نفهمید ملاقاتش را  به خدا تا نفس صبح مناجاتش را ابر لطف است ببینید عنایاتش را کیست اینجا نگرفته همه حاجاتش را چه شکوهی چه شهودی چه شتابی دارد خوش بحال دل زینب چه رکابی دارد به علی رفته رسیده جگر شیر دَرَد زهره ها را همه با نعره تکبیر دَرَد سینه ی کوه به یک ضربه ی شمشیر دَرَد باد تیغش زرهِ خصم زمین گیر دَرَد دشمن انداخته بین یلان شوری را  یاد داده به همه رسم سلحشوری را رفتی و پشت سرت اشک حرم در آمد  رفتی و پشت سرت چند قدم خواهر آمد خبر از تو که نشد گریه ی اصغر آمد باز با گریه بر او گریه مادر آمد پیش گهواره نشسته است عروس زهرا  دختری گفت که باباست ولی واویلا تو زمین خوردی و جرات به حرامی آمد تو زمین خوردی و سرنیزه ی شامی آمد پشت هم ضربه ی شان بر سر ما می آمد تو زمین خوردی و با ناله پیامی آمد پدرم از نجف آمد تو هم از خیمه بیا  مادرت آمده با قدّ خم از خیمه بیا چقدر پیکر تو پیکر تو  پر دارد بین ابروی تو سخت است ترک بر دارد بعد تو خاک ، یتیمم روی معجر دارد آخر آن خیمه ی تنها شده دختر دارد خوب پیداست که چشم تو چرا شرمنده است وای بر من که گلویت به تکانی بند است من نبودم که تو را با زدنت می بردند رسمشان است به غارت بدنت می بردند نیزه در کتف فرو کرده تنت می بردند نه فقط خود زره پیروهنت می بردند رسمشان است که با نیزه بلندت بکنند یا سنان است که با نیزه بلندت بکنند تا سرت از سر نیزه به تکانی افتاد پیش چشمان یتیمی به میانی افتاد چشم زینب با قد کمانی افتاد کار ما بی تو به این هرزه زبانی افتاد کاش محکم تر از این خوب سرت می بستند تا خجالت نکشی چشم ترت می بستند حسن لطفی علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
ایـــن اشــــک‌ها بـه پای شما آتشم زدند شکـــر خـــدا بـــرای شـــمــا آتشم زدند   مـــن جبـــرئیـــل ســوختـه بالم، نگاه کن معـــراج چشـــم‌های شـــمــا آتشم زدند   ســـر تا به پا خلیل گلستان نشین شدم هـــر جـــا که درعـــزای شـما آتشم زدند   از آن طــــرف مــدینه و هیزم، از این طرف بــــا داغ کـــربلـــای شـــمــا آتشـم زدند   بــــردنــــد روی نیـــزه دلــم را و بعد از آن یـــک عمـــر در هـــوای شــما آتشم زدند   گفتم کجاست خانه‌ی خورشید شعله‌ور؟ گــفتنـــد بـــــوریای شما، آتشم زدند...   دیــــروز عصـــر تعــزیه خــوانان شهرمـان همــــراه خیمـــه‌های شـمـا آتشــم زدند   امــــروز نیـــز نیـــّر و عمّـان و محتــشـم بـــا شعـــر در رثــای شمــا آتشــم زدند   «دیشـــب اگـــر به داغ شهیدان گداختم امشــب ولـی بــرای شمــــا آتشم زدند   تــا بـــا خبـر ز شـــور نیستـــانی‌ام کنند مــاننــد نینـــوای شمــا آتــــشـــم زدند   شاعر: سید حمیدرضا برقعی علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
بعد از سه روز پيكر سرخش كفن نداشت يوسف ترين شهيد خدا پيرُهن نداشت از بس كه نيزه خون تنش را مكيده بود حتی توان و قدرت ناله زدن نداشت در هجمۀ تواتر شمشير و تير و تيغ راهی به جز شقايق پرپر شدن نداشت از بس كه پيكرش شده پامال اسبها يک جای بی جراحت و سالم ، بدن نداشت زلفی كه شانه شد به سر نيزه صبحگاه كنج تنور چاره به جز سوختن نداشت در بوريای كهنه تن لاله پوش او  پيچيده شد اگر چه شقايق كفن نداشت شاعر: یوسف رحیمی علیه السلام   http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872