▪️▪️▪️ این مستند جنایی ست لطفا نخوانید!
-نه بابا میگویم جنازه یک زن در باغ خود هومن پیدا شده! باور نداری الان عکسش را برایت ارسال میکنم!
-یا پیغمبر!!! هومن؟؟؟ با یکدیگر نسبت داشتند؟ علت قتل چه بوده؟؟ زودتر بگو که دارم از ترس می میرم!
- سلام علیک خانوادگی داشته اند. دیروز هومن در محل جرم به همه چی اعتراف کرده. دلم برای کودک آن خانم میسوزد!
- مگر شوهر هم داشته؟! چرا نصفه نیمه حرف میزنی؟؟
-حال خودم بدتر از توست! ابتدای باز پرسی گفته بود ما با هم پنهانی دوست بودیم و من او را وادار نکردم که به باغ بیاید!!
اما هومن که دید همه چیز به آخر رسیده اعتراف کرد که دروغ گفتم! او مشتری مغازه ما بود و بسیار خوش تیپ و خوش مشرب. ظهر به او گفتم افتخار بدید تا منزل برسانمتان، او هم مشتاق پذیرفت. به خاطر اعتباری که در بازار داشتم و از طرفی متاهل بودم اصلا شک نکرد. هوس گناه شعله به دلم انداخته بود. مسیر را کج کردم و…. میخواست با سنگ از خودش دفاع کند. که من هم آجر را به سمتش پرتاب کردم و…
- یعنی از اولش قصد کشت نداشته!!
-هومن زورش به مورچه هم نمیرسید. قیافه مهربانش را یادت نیست؟!
-حالا هم باید دیه دهد و هم اعدام شود!
- میگویم فکر میکنی اگر فیلم را به عقب برگردانیم و هومن جلوی چشمانش را می گرفت باز هم قصه به این همه سیاه بختی ختم میشد؟!
✍ به قلم: #ربابه_حسینی 🌸
آدرس این مطلب در وبلاگ ما:
https://goo.gl/FGxcit
🌷 @sobhnebesht 🌷
🏴 پاسوز دیگران!
شروع به شماره گیری کرد.
پیش از سفر باید از اقوام شوهر این و آن حلالیت می طلبید!
امان از شنیدن غیبت های زورکی!!
#ربابه_حسینی
#اربعین
🏴 @sobhnebesht
-ماء گرم دارید؟؟
-مَفتَهِم شِتگُول!(نمیفهمم چه میگویی)
-ماء ماء... ماء القُل قُل موجود؟؟؟
-ممم 😳
دوباره همسفران ما حماسه آفریدند!!
بعد از حل معضل آبجوش! صاحبخانه غذاها را تزیین شده مقابل ما گذاشت. مثل همان سفره ای که ما برای مهمانان ویژه مان تدارک میبینیم! مثل همان سفره ای که اگر خود سیدالشهدا مهمانشان بود تدارک می دیدند!
صاحبخانه خود را خادم ما نمیداند. انگار او بی واسطه خادم سیدالشهداست!
✍ به قلم: #ربابه_حسینی 🌸
#اربعین
#ارسالی_از_کربلا
🌷 @sobhnebesht 🌷
▪️▪️▪️آرزو دارم کربلای نرفته او را
دوستم را در صحن فاطمه الزهرا نجف دیدیم! اتفاق جالبی ست که بین چند میلیون نفر در یک مکان مشترک(در حد متر) و زمان مشترک(درحد ثانیه) به یکدیگر برخوردیم! نوشتم " اتفاق" اما اشتباه! هیچ چیزی در این دنیا اتفاقی نیست. به او گفتم اگر ما تلفنی قرار میگذاشتیم عمرا میتوانستیم همدیگر را پیدا کنیم!
درباره خواهرش پرسیدم که چرا همراهش نیامده؟
گفت: "گذرنامه اش خیلی دیر صادر شد. اما دلش را در کوله ما گذاشته..."
گفتم: "او به تعداد تصاویر شهدایی که طراحی و چاپ و در جاده منتشر کرده، زائر نیابتی بوده است."
گفت: "خیلی دلش شکست که نیامد. حتی کفش هایش را هم خریده بود! بی شک حکمتی بوده..."
گفتم: "مداح هیئت هفته پیش با لهجه ترکی میگفت درسته اربعین کربلا نرفتیم اما ماها یک چیزی داریم که شما ندارید!
ما "حسرت" داریم که شما ندارید!"
✍ به قلم: #ربابه_حسینی 🌸
#اربعین
#ارسالی_از_کربلا
🌷 @sobhnebesht 🌷
وارد خانه یکی از اهالی نجف شدیم. از وسعت خانه و چمن حیاط و ظاهرشان می شود اوضاع مالی نسبتا خوبشان را حدس زد. معماری منازل مسکونی اینجا قاعدتا طوری ست که یک بخش از خانه متعلق به مهمان است. با ورودی و سرویس بهداشتی مجزا. یعنی به نوعی اختیار تام دادن به مهمان. ارتباط معماری به سبک زندگی فکرم را به خود مشغول کرده. آیا فرهنگ مهمان نوازی شان به نوع ساختمان اثر گذاشته، یا فرم ساختمان، خوی مهمان نوازی شان را تشدید کرده؟!
راستی چرا دیگر خانه های ما مهمان سرا ندارد؟! ما بی حوصله تر شده ایم یا معماران؟!
✍ به قلم: #ربابه_حسینی 🌸
#اربعین
#ارسالی_از_کربلا
🌷 @sobhnebesht 🌷
▪️▪️▪️دنیای شهادت
به همسرش گفته بود من بیشتر مشتاق انجام کارهای بر زمین مانده هستم؛ برای شهادت وقت هست. هنوز خیلی کار نکرده داریم.
شهید جواد الله کرم را می گویم.به نظرم از بس دلش می خواست کار برای ولیّ زمانش انجام دهد شهید شد! و شهادت اوج کارهای او برای ولیّ زمانش بود....
دنیای شهادت، محدودیت دنیای مادی را ندارد. شهید هم زمان هم می تواند به داد مردم میانمار برسد، هم رزمندگان مدافع را یاری کند، هم فریاد رس مردم گرسنه و فقیر آفریقا باشد، هم به یاری نیروهای خدوم و بسیجی خودی بشتابد، هم مرهم دل داغ دیده مادرش شود، هم در پیچ و تاب زندگی قوّت شانه های نحیف و خسته ی همسرش شود…
مهم تر از همه اینها برای من این است که هم می تواند گوشه دل مرا بگیرد و بتکاند تا این دل من دل شود!
✍️ به قلم: #ربابه_حسینی 🌸
آدرس این مطلب در وبلاگ ما:
https://goo.gl/VkgnHV
🌷 @sobhnebesht 🌷
▪️▪️▪️باران های بی روضه!
در بین راه به دخترکان قد و نیم قد، گل سر هدیه می دهند…
چادر زنان خاکی شده و به زمین می کشد. التماس ما می کنند که به موکب شان برویم و از آب و غذای آنها بخوریم. عزت و محبت فوران کرده.
جاده اما هموار و بی خار و سنگ است. برادران تلاش می کنند حریم خواهران حفظ شود....
دختربچه ها شاد و خرم از دوش عموی جوانشان پایین را نظار می کنند....
عراقی های مهربان بر زخم تاول پا مرهم میگذراند و می بوسند…
به شیرخواره من هم تند تند آب تعارف می کنند....
خلاصه ما اینجا بی روضه می باریم……
#اربعین
#ارسالی_از_کربلا
✍️ به قلم: #ربابه_حسینی 🌸
آدرس این مطلب در وبلاگ ما:
https://goo.gl/w5uTrW
🌷 @sobhnebesht 🌷
▪️▪️▪️قرارگاه جهانی
ترکیبی از بوی ویکس و روغن طبی و عطر عربی و اسفند شامه ام را پر کرده. انتهای موکب عضلات منقبض شده را ماساژ می دهند. پاهای زائران بی رمق و تاول زده شده. قدم ها دیگر سنگین و آرام به زمین کشیده می شوند.خسته از غربت و بی کسی شیعه و زخمی حمله های آخرالزمانی.
این پرچم شیعیان مظلوم عربستانی که کنار من افتاده بار ظهور را به دوش می کشد…
جوانان سیاه پوست آفریقایی خودشان را از آن سر دنیا یه این قرارگاه جهانی رسانده اند تا بگویند “ونصرتی لکم مُعدّه".
پاکستانی های مظلوم، سلاخ خانه حکومت جور را خود به عینه دیده که آمده اندو عظم البلاء می خوانند.
یمن، فلسطین، سوریه، مسلمانان و آزادگان جهان چشم امیدشان به جمعیت ماست. در این میان اما جای میانماری ها خالی ست.
خادمان هم در تدارک مجلس توسل شبانه اند تا فردا با قوت بیشتری به جاده بزنیم .
جاده خط مقدم ماست. ما به اینجا نه برای اجابت خواسته دلمان، که برای نجات بشریت و جلو انداختن ظهور، گرد هم آمده ایم.
به زودی فریاد “یاحسین” مان گوش مستکبرین را کر خواهد کرد و حق طلبان مغناطیس وار به ما خواهند پیوست. دیگر غربت اربابمان به پایان خواهد رسید. دیگر نخواهیم گذاشت سیلی ظلم به گوش دختر بچه ای بخورد.
این قیام، نشان فتح و پیروزی ماست. صدای مرا از عمود هفتصد میشنوید.
….به زودی انتقام سیلی مادر را خواهیم گرفت!
#اربعین
#ارسالی_از_کربلا
✍️ به قلم: #ربابه_حسینی 🌸
آدرس این مطلب در وبلاگ ما:
https://goo.gl/NgkgoG
🌷 @sobhnebesht 🌷
▪️▪️▪️این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست؟!
پیرمرد شاید بزرگ قبیله بود. روی صندلی شبیه منبر کوچکی نشسته بود. با آن ابهت عربی وسط جاده رو به جمعیت. قهوه در فنجان میریخت و به زوار تعارف می کرد.
این که چیزی نیست!
علمای نام دار و با عظمت، افتخارشان خادمی اباعبدالله بوده و هست.
این که چیزی نیست!
ملائکه بالشان را به گرد تربت سیدالشهدا متبرک می کنند!
این که چیزی نیست!
انبیا هم به ارباب ما متوسل می شدند!
این حسین براستی کیست؟؟؟
#اربعین
#ارسالی_از_کربلا
✍️ به قلم: #ربابه_حسینی 🌸
آدرس این مطلب در وبلاگ ما:
https://goo.gl/ytW8tC
🌷 @sobhnebesht 🌷
▪️▪️▪️ این مستند جنایی ست لطفا نخوانید!
-نه بابا میگویم جنازه یک زن در باغ خود هومن پیدا شده! باور نداری الان عکسش را برایت ارسال میکنم!
-یا پیغمبر!!! هومن؟؟؟ با یکدیگر نسبت داشتند؟ علت قتل چه بوده؟؟ زودتر بگو که دارم از ترس می میرم!
- سلام علیک خانوادگی داشته اند. دیروز هومن در محل جرم به همه چی اعتراف کرده. دلم برای کودک آن خانم میسوزد!
- مگر شوهر هم داشته؟! چرا نصفه نیمه حرف میزنی؟؟
-حال خودم بدتر از توست! ابتدای باز پرسی گفته بود ما با هم پنهانی دوست بودیم و من او را وادار نکردم که به باغ بیاید!!
اما هومن که دید همه چیز به آخر رسیده اعتراف کرد که دروغ گفتم! او مشتری مغازه ما بود و بسیار خوش تیپ و خوش مشرب. ظهر به او گفتم افتخار بدید تا منزل برسانمتان، او هم مشتاق پذیرفت. به خاطر اعتباری که در بازار داشتم و از طرفی متاهل بودم اصلا شک نکرد. هوس گناه شعله به دلم انداخته بود. مسیر را کج کردم و…. میخواست با سنگ از خودش دفاع کند. که من هم آجر را به سمتش پرتاب کردم و…
- یعنی از اولش قصد کشت نداشته!!
-هومن زورش به مورچه هم نمیرسید. قیافه مهربانش را یادت نیست؟!
-حالا هم باید دیه دهد و هم اعدام شود!
- میگویم فکر میکنی اگر فیلم را به عقب برگردانیم و هومن جلوی چشمانش را می گرفت باز هم قصه به این همه سیاه بختی ختم میشد؟!
✍ به قلم: #ربابه_حسینی 🌸
آدرس این مطلب در وبلاگ ما:
https://goo.gl/FGxcit
🌷 @sobhnebesht 🌷
*این مطلب، از زیبا ترین مطالب کانال نبشته بود که خیلی مورد توجه شما عزیزن قرار گرفت. یک بار دیگر بخوانید.*
▪️▪️▪️ واحد های پاس نکرده!
🔸فرض کنید دختر یک خانواده ی ثروتمندی هستید در تبریز. با یک طلبه ساده ازدواج میکنید و بخاطر ادامه تحصیل همین طلبه ی ساده راهی نجف میشوید. گرما و غربت شهر نجف را در نظر بگیرید، خدا به شما فرزندی میدهد. بعد این فرزند می میرد! بعد دوباره فرزند میدهد، دوباره در همان بچگی می میرد! دوباره فرزند میدهد دوباره…!! این درحالی ست که فقر گریبان تان را گرفته. در حدی که یکی یکی، اسباب خانه را میفروشید. حتی رختخواب!….
🔸همسر علامه طباطبایی همیشه مرا به فکر میبرد. علامه درباره ایشان گفته بودن ” من نوشتن المیزان را مدیون ایشانم” !! یا “اگر صبر حیرت انگیز همسرم نبود من نمیتوانستم ادامه ی تحصیل بدم” صبر حیرت انگیز.. نوشتن المیزان… علامه نه تعارف داشته و نه اغراق میکند. علامه در جایی فرموده بودن “ایشان وقتی در قم رو به حضرت معصومه سلام میدادند من جواب خانوم را میشنیدم! و همچین هنگامی که زیارت عاشورا میخواندند من جواب سلام امام حسین(ع) را میشنیدم!”
🔸همیشه به جایگاه او حسرت میخورم! با خودم فکر میکنم وقتی که داشته خانه را جارو میزده، یا وقتی برای علامه چایی میریخته، میدانسته در آسمان ها انقدر معروف است؟ میدانسته در پرورش یک مرد بزرگ انقدر موثر است؟ کاش کتابی از زندگی نامه اش چاپ شده بود. کاش برای ما کلاس آموزشی میگذاشت. کلاس اخلاق.
کلاس اخلاص.
کلاس مدیریت زندگی در شرایط بحرانی.
کلاس چگونه از همسر خود علامه طباطبایی بسازیم؟
کلاس چگونه بدون قلم بدست گرفتن تفسیر المیزان بنویسیم؟
کلاس چگونه مهم باشیم اما مشهور نه؟
کلاس چگونه توانستم در اهداف والای همسرم او را در بدترین شرایط یاری دهم؟
کلاس…
🔸همه ی این ها چند واحد میشود؟ چقدر واحد پاس نکرده دارم!
✍ #ربابه_حسینی 🌸🍃
🌹 @sobhnebesht 🌹
http://nebeshte.kowsarblog.ir/%D9%85%D9%87%D9%85-%DB%8C%D8%A7-%D9%85%D8%B4%D9%87%D9%88%D8%B1
🔹🔸🔹 واحد های پاس نکرده!
فرض کنید دختر یک خانواده ی ثروتمندی هستید در تبریز. با یک طلبه ساده ازدواج میکنید و بخاطر ادامه تحصیل همین طلبه ی ساده راهی نجف میشوید. گرما و غربت شهر نجف را در نظر بگیرید، خدا به شما فرزندی میدهد. بعد این فرزند می میرد! بعد دوباره فرزند میدهد، دوباره در همان بچگی می میرد! دوباره فرزند میدهد دوباره…!! این درحالی ست که فقر گریبان تان را گرفته. در حدی که یکی یکی، اسباب خانه را میفروشید. حتی رختخواب!….
🔸همسر علامه طباطبایی همیشه مرا به فکر میبرد. علامه درباره ایشان گفته بودن ” من نوشتن المیزان را مدیون ایشانم” !! یا “اگر صبر حیرت انگیز همسرم نبود من نمیتوانستم ادامه ی تحصیل بدم” صبر حیرت انگیز.. نوشتن المیزان… علامه نه تعارف داشته و نه اغراق میکند. علامه در جایی فرموده بودن “ایشان وقتی در قم رو به حضرت معصومه سلام میدادند من جواب خانوم را میشنیدم! و همچین هنگامی که زیارت عاشورا میخواندند من جواب سلام امام حسین(ع) را میشنیدم!”
🔸همیشه به جایگاه او حسرت میخورم! با خودم فکر میکنم وقتی که داشته خانه را جارو میزده، یا وقتی برای علامه چایی میریخته، میدانسته در آسمان ها انقدر معروف است؟ میدانسته در پرورش یک مرد بزرگ انقدر موثر است؟ کاش کتابی از زندگی نامه اش چاپ شده بود. کاش برای ما کلاس آموزشی میگذاشت. کلاس اخلاق.
کلاس اخلاص.
کلاس مدیریت زندگی در شرایط بحرانی.
کلاس چگونه از همسر خود علامه طباطبایی بسازیم؟
کلاس چگونه بدون قلم بدست گرفتن تفسیر المیزان بنویسیم؟
کلاس چگونه مهم باشیم اما مشهور نه؟
کلاس چگونه توانستم در اهداف والای همسرم او را در بدترین شرایط یاری دهم؟
کلاس…
🔸همه ی این ها چند واحد میشود؟ چقدر واحد پاس نکرده دارم!
✍ #ربابه_حسینی 🌸🍃
آدرس این مطلب در وبلاگ ما:
yon.ir/4fq62
🌹 @sobhnebesht 🌹