#داستان
مردی، در حالی که به قصرها و خانههای زیبا مینگریست، به دوستش گفت: «وقتی اینهمه اموال را تقسیم میکردند، ما کجا بودیم؟»
رفیقش دست او را گرفت و به بیمارستان برد و گفت: «وقتی این بیماریها را تقسیم میکردند، ما کجا بودیم؟»
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈
✨ ✨
🕊@sobhsadeq🕊
14.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شاید به ذهنتون هم نرسه که با نون تست بشه همچین صبحانه هنرمندانه ای درست کرد 👌
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈
✨ ✨
🕊@sobhsadeq🕊
10.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دوربین مخفی اجتماعی : دختر بچه بی خانمان
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈
✨ ✨
🕊@sobhsadeq🕊
15.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌ #تحریم_کالاهای_اسرائیلی💯
‼️چه بِرند هایی در ایـــران
حامیِ اسرائیل هستند!؟
اگر از این محصولات استفاده کردید
حتما دستان خود را بشویید
چرا که آغشته به خون مردم مظلوم غزه است!
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈
✨ ✨
🕊@sobhsadeq🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من که از دیدن و شنیدنش هنوز متعجبم
شما رو نمی دونم 🙄
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈
✨ ✨
🕊@sobhsadeq🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتیکه دو عقل متفکر کنار هم قرار میگیرند 😂😂
ارسالی از اعضای کانال
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈
✨ ✨
🕊@sobhsadeq🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لبتون همیشه پر از لبخند 😍
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈
✨ ✨
🕊@sobhsadeq🕊
✨﷽✨
#حکایت
🌼اگر این مرد را پیدا کنم، به او پیشنهاد ازدواج میدهم!
✍در بنیاسرائیل زنی زناکار بود، که هرکس با دیدن جمال او، به گناه آلوده میشد! درب خانهاش به روی همه باز بود، در اطاقی نزدیک در، مشرف به بیرون نشسته بود و از این طریق مردان و جوانان را به دام میکشید.
عابدی از آنجا میگذشت، ناگهان چشمش به جمال خیره کننده زن افتاد، پول نداشت، پارچهای نزدش بود فروخت، پولش را برای زن آورد و در کنار او نشست، وقتی چشم به او دوخت، آه از نهادش برآمد کهای وای بر من که مولایم ناظر به وضع من است، من و عمل حرام، من و مخالفت با حق! با این عمل تمام خوبیهایم از بین خواهد رفت!
رنگ از صورت عابد پرید، زن پرسید این چه وضعی است. گفت: از خداوند میترسم، زن گفت: وای بر تو! بسیاری از مردم آرزو دارند به اینجایی که تو آمدی بیایند. گفت: ای زن! من از خدا میترسم، مال را به تو حلال کردم مرا رها کن بروم، از نزد زن خارج شد در حالی که بر خویش تأسف و حسرت میخورد و سخت میگریست!
زن را در دل ترسی شدید عارض شد و گفت: این مرد اولین گناهی بود که میخواست مرتکب شود، این گونه به وحشت افتاد؛ من سالهاست غرق در گناهم، همان خدایی که از عذابش او ترسید، خدای من هم هست، باید ترس من خیلی شدیدتر از او باشد؛ در همان حال توبه کرد و در را بست و جامه کهنهای پوشید و روی به عبادت آورد و پیش خود گفت: خدا اگر این مرد را پیدا کنم، به او پیشنهاد ازدواج میدهم، شاید با من ازدواج کند! و من از این طریق با معالم دین و معارف حق آشنا شوم و برای عبادتم کمک باشد.
💥بار و بنه خویش را برداشت و به قریه عابد رسید، از حال او پرسید، محلّش را نشان دادند؛ نزد عابد آمد و داستان ملاقات آن روز خود را با آن مرد الهی گفت، عابد فریادی زد و از دنیا رفت، زن شدیداً ناراحت شد. پرسید از نزدیکان او کسی هست که نیاز به ازدواج داشته باشد؟ گفتند: برادری دارد که مرد خداست ولی از شدت تنگدستی قادر به ازدواج نیست، زن حاضر شد با او ازدواج کند و خداوند بزرگ به آن مرد شایسته و زن بازگشته به حق پنج فرزند عطا کرد که همه از تبلیغ کنندگان دین خدا شدند!!
📚برگرفته از کتاب عرفان اسلامى،
نوشته استاد حسین انصاریان
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈
✨ ✨
🕊@sobhsadeq🕊