هدایت شده از رویای امت
بالای سرش را با تعجب نگاه میکرد چند دقیقهای هست که از این مسیر میرویم ، با تردید پرسید :
_اون بالا هم ماشین حرکت میکنه مثل ما که از این زیر میریم ؟!
_اره از بالا سر ماهم ماشین داره میره این بزرگراه دو طبقه است ...
به ساختمان های بلند مرتبه نگاه میکرد گاهی سرش میچرخید تا در هنگام عبور ما برج بلند رو خوب دیده باشه ...
_ایران خیلی پیشرفت کرده ...
_چطور؟
_ این همه ساختمان های بلند ، جاده ها و امکانات ...
_تازه از افغانستان اومدی ؟
_بله تازه امدم.
_ برادر این. ها پیشرفت نیست اینها حماقت های جاهلان مدرنه ...
_نه دیگه پس این همه امکانات چیسته ؟!
_ نه عزیزم اهن و بتن و برج و بارو پیشرفت نیست ...
پشت سرت رو نگاه کن اون بنده خدا با گونیه بزرگ زرد رنگ رو میبینی که داره آشغال ها رو بهم میزنه
_ کدوم ،،، اها ،،، بله بله
_ هروقت در شهر چنین تصویری ندیدی ، هروقت در شهر گرسنه نبود اونوقت پیشرفت کردیم ، میدونی چقدر هزینه میشه برای همین راه ها و تقاطع های طبقاتی برای پل ها تونل ها ، قطار شهری ها و ... مگر زمین خدارا از ما گرفته اند که در یک نقطه طبقاتی روی سر هم سوار شویم و اونوقت هزاران میلیارد پول مردم فقیر را برای رفت و امد شهرهای بی دروپیکر سرمایه دارهای ضد فرهنگ و عدالت خرج کنیم ، این چه افتخار و پیشرفتیست ...
شهری که نزدیک سه میلیون افغانی مهاجر و مجرد و برده سرمایه دار دارد .
توکه میدونی جای مجردها کجاست ؟
_نه کجاست ؟
_ پس این ملاهای طالبان چکار میکنن مگه نگفته اند جهنم از عزب ها پرمیشه ؟
_ چرا شنیدم...
_ هه هه ... پس به شهر جهنمی ها خوش امدی !
_برادر افغانی سرتان کلاه نرود اینها پیشرفت نیست همانطور که سرما رفت ؟
با خود میگویم کاش میدانستی این شهر بالا و پایین دارد کاش میدانستی مولای ما گفت هیچ کاخی علم نشد مگر کوخ هایی ویرانه شد ، کاش میدانستی این ها ظاهر شهر است باطن شهر وحشتناکتر از آن چیزیست که به تصور بیاد ... کاش ما هم میفهمیدیم ... .
#قصه_شهر
✍️ مهدی اخلاقی
@ommat_Dream