من و آقای #صدرالساداتی شش سال اول طلبگی را در یک مدرسه درس خوانده ایم. البته غیر از سلام و علیک در راه پله ها و ایوان حجره ها، مراوده دیگری با ایشان نداشتم اما به حال هم دیگر را به اسم می شناختیم.
به یاد دارم که در مدرسه او به ادبیات داستانی علاقه داشت و جزء حلقه بچه هایی بود که قصه نویسی کار می کردند. شاید کارهای آن روزهایش است که باعث شده خواندن صفحه او یک داستان بلند و جذاب و مفید باشد.
اما این پست را به عنوان یک نقد مشفقانه و از سر #تعاون_برّ می نویسم؛ برای ارتقای جنبش اعتراضی #نه_به _اشرافیت. انگار روند قصه اجتماعی او در ماجرای ماجرای محیط زیست خوزستان بهتر و مفیدتر و سر راست تر بود. انگار آن جنبش به مرور با سفرهای آقای صدرالساداتی مثل یک داستان واقعی جزئیات خود را پیدا کرد و از یک #جنبش_اعتراض_منفی به یک جنبش دارای هدف خاصِ اثباتی تبدیل شد که مبارزه با برخی گونه های گیاهی و انتقال آب کارون در نقطه کانونی آن نشتسته بودند. اما این اتفاق در مورد #نه_به_اشرافیت نیفتاد و من نگران این هستم که اصلا این داستان مسیرش را گم کند و به مقصد نرسد. میترسم نه به اشرافیت به یک حقد و کینه تبدیل شود یعنی ندانیم با قدرت تخریب ان دقیقا چه چیزهایی را می خواهیم تخریب کنیم و #نه_به_اشرافیت کدام قطعه از پازل عدالت خواهی و اصلاحات اجتماعی است که امروز #انقلاب به آن احتیاج مبرم دارد.
انگار جزئیات و سیر و روند داستان صدرالساداتی در #نه_به_اشرافیت، با عذرخواهی #آقازاده_سفیر و شیطنت #اقازاده_مظاهری در مناظره از دست در رفت و به حاشیه های فقر و غنا معطوف شد، نه به اصل آن. #نه_به_اشرافیت وقتی به هدف صحیحی رسیده است که به جای #تحقیر_اشراف به گفتمان #تحقیر_اشرافیت و #نابرابری تبدیل شود و بتواند کم کم از یک ناراحتی و خصومت به یک فکر شسته و رفته که اندازه و جایگاهش در طول داستان دائما مشخص تر و شفاتر می شود تبدیل می شد.
سالهاست که در این کشور دیگر اشرافیت بد نیست و هرکس دستش به آن برسد، دریغ نمی کند! اما داستان صدرالساداتی به #نه_به_اشرافیت_منصوبان_به_جمهوری_اسلامی و خانواده آنها تبدیل شد و کامنتها و خیلی از پست های #صدرالساداتی_تنها_نیست هم حکایت از همین برداشت داشت. انگار اینکار بد نیست، بلکه برای مسئولین و خانواده شان بد است!
اشرافیت مطلقا خطاست و انسانها را خراب می کند. قبول زندگی در ترازی بالاتر از مردم، هر کسی را خراب می کند. من منتظر آن آدرسهایی بودم که آقای صدرالساداتی از مقالات علمی برای نقد سدسازی و جنگ های افرا و انتقال آب پیدا می کرد و برای خواندن معرفی می کرد. یعنی مردم! علم می گوید آب را انتقال ندهید، اینجا هم علم می گوید که اشرافیت #کراک_و_شیشه یک جامعه است.
به همین دلیل هم از یک جا به بعد بعضی ها فکر کردند که ماجرا #افشاگری است و البته اگر هدف سید مهدی افشاگری به عنوان یک مبارزه منفی بوده باشد، همه آن نقدهایی که آقای #حسینی_قمی یا #محمد_حسن_روحانی یا #حامد_زمانی و... گفتند، وارد باشد! دعواهای افشاگری یک #سیرک_اجتماعی هستند، #لهو_و_لعب هستند، برای سرگرمی #اشراف و #الواط خوب هستند! به همین زشتی و سخیفی! چون افشاگری مثل بمب است، اگر دست انسان بی هدف بیافتد همه دلسوزان نگران می شوند که او با این بمب می خواهد چه کند؟
وقتی ماجرای پسر سفیر با #پیام_عذر_خواهی او خاتمه یافت، یعنی ما تصویری روشنی از فوائد بمبی که در دست گرفتیم نداریم. وقتی پسر سفیر عذرخواهی کرد، تازه اول گفتگوی آرام بود. تازه آنجایی بود که باید می نشستیم و از او می خواستیم که در یک فضای آرام خودش و فکرش را توضیح دهد. از او می پرسیدیم که حالا که دیگر با هم دشمن نیستیم، کمی بیشتر از حرفهای نزده ات بگو تا ما #تیپ تو را بیشتر بشناسیم. آرام آرام تعریف کن چطور زندگی شما #لاکچری شد و هدفتان توسعه مذهب برای لاکچری ها شد؟! بگوید که چرا پسر سفیر انقلاب مستضعفین یک #مدل_اسلام_اشراف را به عنوان همسر انتخاب می کند؟
در مرحله بعد هم باید با همان مقاله هایی که پیدا می کردیم، کمک می کردیم که مخاطب بفهمد که چرا پسر سفیر راه را اشتباه رفته است؟
اما به نظرم این اتفاق نیفتاد!
جنبش #نه_به_اشرافیت باید بتواند وقتی به سرانجام رسید، مثل یک رمان پر حادثه، یکسری تصویر جدید، یکسری #نه ها و یکسری #آری ها را در ما بکارد که مشخص باشند، که آشفته نباشند، که اثباتی باشند، که نفی محض نباشند، که کور نباشند، که بینا باشند، که بدرد گمشده در بیابانهای بی آب و علف دنیای جدید بخورند.
امیدوارم که سید مهدی همانطور که برای کشتی #نه_به_آب_کارون ناخدای خوبی بود، ناخدای خوبی برای کشتی #نه_به_اشرافیت باشد.
@teghtesadi
هدایت شده از ابرفقه
خط سرخ مرجعیت یا مرجعیت خط قرمز 10
❇️گزارش دیوانه کننده کُنده تقوا درباره آخوند خراسانی
1️⃣ تایید مشروطیت از سوی آخوند؛ بهجت: «هنگامی که آخوند از پله های اتاق مطالعه شخصی، به پایین می آمد تا به مجلس درس برود ... اساسنامه و مرامنامه مشروطیت را به ایشان دادند تا امضا کند. ایشان هم ... #بیدرنگ در همان جا امضا کرد. 👈 ما این قضایا را می بینیم و می شنویم؛ #ولی_باز_هم مثل این است که #ندیده و نشنیده ایم. 👈 یک #امضا_از_روی_غفلت و اشتباه و یا در اثر #فریب_خوردن، که از انسان صادر می شود، خدا می داند که چه قدر آثار زیانبار بر آن مترتب می شود!» زمزم عرفان، یادنامه فقیه عارف حضرت آیت الله محمد تقی بهجت، محمد محمدی ری شهری، قم، انتشارات دارالحدیث، سوم، صص 192 و 193
2️⃣ #گناه_بزرگتر_از_زنا؛ بهجت: «البته محرمات تنها زنا و قمار و شرب خمر نیست. گاهی #یک_امضای_بیجا – که مقدمات و زمینه آن را هم دیگران زحمت می کشند و به دست انسان می دهند- موجب از بین رفتن اعراض و نفوس می شود و #به_مراتب_از_آن_بالاتر است. از ما #انتظار نمی رود که گناهانی از قبیل #شرب خمر را در خیابان مرتکب شویم؛ چون این کار گذشته از ترس خدا، یک نوع #جنون و بیعقلی است و #لذا از ما صادر نخواهدشد.» زمزم عرفان: 197
3️⃣ گروه فشار و جام زهر: آیت الله بهجت: «سید محمد کاظم یزدی برای امضای جریان مشروطیت، خیلی تحت فشار بود. برخی از #شاگردان_آخوند خراسانی، جمعی از شاگردان وی را تحریک کردند که دسته جمعی به منزل سیّد بروند و موافقت او با مشروطیت را بگیرند. پاسخ سید این بود که: "در این کاسه، #زهر است و من نمی توانم آن را بخورم!" به او اهانت کردند و گفتند: "اگر به خانه یهودی رفته بودیم، چنین پاسخی را نمی شنیدیم". سجاده او را در نماز جماعت برداشتند و سیّد را خانه نشین کردند. [حتی] صحبت از تبعید ایشان بود.». زمزم عرفان، 196.
4️⃣ مشروطه انگلیسی؛ آیت الله بهجت: «یکی از آقایان می گفت: بعد از گذشت 20 سال از جریان مشروطه، فهمیدیم که #برای_انگلیس_کار می کنیم، #نه_به نفع دین» زمزم عرفان: 199
5️⃣ پشیمانی سران مشروطه؛ آیت الله بهجت: «مرحوم نائینی در اواخر عمر، در مورد دخالت در امر مشروطیت، تأسف می خورد و می گفت: #انگور انداختیم که سرکه شود؛ اما #شراب شد!» زمزم عرفان: 200
6️⃣ حکم محاربه برای مخالفین آن مشروطه، از سوی آخوند خراسانی: «به عموم ملت ایران #حکم_خدا را اعلام میداریم؛ الیوم بذل جهد در استحکام و استقرار مشروطیت به منزله جهاد در رکاب امام زمان _ ارواحنا فداه_ و #سر_مویی_مخالفت_و#مسامحه به منزله خذلان و #محاربه_با_آن_حضرت _صلوات الله و سلامه علیه_ است، أعاذ الله المسلمین من ذلک إن شاء الله! الأحقر عبدالله المازندرانی، الأحقر محمد کاظم الخراسانی، الاأحقر نجل المرحوم الحاج میرزا خلیل». حسین زرگری نژاد، رسائل مشروطیت، دوم، تهران، 1377؛ ص447
7️⃣ نظر آخوند خراسانی درباره شیخ فضل الله نوری [و بالعکس]: «آیت الله بهجت فرمودند: "پس از شهادت شیخ فضل الله نوری، میرزای نایینی، ورقه ای با امضای شیخ فضل الله پیش آخوند خراسانی می خواند که در آن نوشته شده بود: "بر کسانی که داخل مشروطه شده اند، باید #احکام_مرتدّ_فطری را جاری کرد." آخوند پس از شنیدن این مطلب می گوید: "من وقتی خبر #کشته شدن شیخ فضل الله را شنیدم، #متأثر شدم؛ ولی اکنون #از_تأثرم_متأثرم!». زمزم عرفان: 344 و 345
8️⃣ امام خمینی: «اين جوّى كه ساختند در ايران و در ساير جاها [نجف]، اين جو اسباب اين شد كه آقا شيخ فضل اللَّه را با #دست_بعضى_از_روحانيون خود ايران محكوم كردند و بعد او را آوردند در وسط ميدان و به دار كشيدند و پاى آن هم ايستادند كف زدند و #شكست_دادند_اسلام را در آن وقت. و مردم غفلت داشتند از اين عمل، حتى #علما_هم_غفلت داشتند». صحیفه امام، 18: 248.
9️⃣مدیریت پیچیده انگلیس و اشتباهات بزرگ بزرگان شیعه: آیت الله بهجت: «رؤسای مشروطه و حتی روحانیون با نفوذ را یکی پس از دیگری کشتند؛ #همانهایی_که 👈#توسط_آنان #دیگران_را کشته بودند! حتی سیدعبدالله بهبهانی را بدتر از شیخ فضل الله نوری کشتند و همچنین بقیه روحانیون و امثال مرحوم مدرس را بعد از آن کشتند.» زمزم عرفان: 200
🔟 قاتلان علما، با فتوای اهل علم بر سر کار آمدند: آیت الله بهجت: «👈آری #با_فتوا_گرفتن_از اهل_علم_و_علما، بساط مشروطه را به پا کردند، بعد که سر کار آمدند و قدرت را به دست گرفتند، #همانها_را_مفسد جامعه معرفی کردند.» زمزم عرفان: ۲۰۵.
♻️بهجت: «آقازاده [فرزند آخوند خراسانی] به رضا شاه گفت: عمامه طلبه ها را برندارید. وی پاسخ داد: پدرت [هنگامی که مشروطیت را امضا کرد] عمامه آنها را برداشت.» زمزم عرفان: 336
مرجع ابرفقه
@abarin