#یک_آیه_یک_تلنگر #عرفان_شیطانی
🌺عربی آمد و خود را بر سجّادۀ #آیت_الله_شیخ_طه انداخت، پیوسته میگفت: غلط کردم. مردم به تماشا و شیخ! چه شده؟
🔥مرد گفت: به خانۀ #ابراهیم_خان آب میبردم و التماس میکردم، مرا به مقامی برساند. بعد یک سال، #گریه و التماس را از حد گذرانیدم.
🔥او گفت: #مقام میخواهی، باید آنچه میگویم #اطاعت و به دستور من عمل کنی.به سرداب خانه برد.
🔥#اذکاری را تعلیم کرد و گفت: باید #چهل روز در #اوّل وقت #وضو بگیری و #نماز بخوانی. من طبق دستور عمل میکردم و او غذا میآورد. پس از #چهل روز ظرفی آورد و گفت: باید در این ظرف ادرار کنی، با #ادرارخودوضوبگیری و اعمال خود را انجام بدهی و نماز را هم با همان وضو بخوانی. بعد از #چهل روز تغییراتی در دستور داد و گفت: باید از امروز به همان طریق وضو گرفته، نماز بخوانی و هر روز صد مرتبه ...
وقتی #سه_اربعین تمام شد، گفت: فردا از سرداب خارج شو، برو خارج شهر، #آنچه_دیدی_و_آنچه_به_تو_گفته_شد_به_آن_عمل_کن.
🔥از دروازه بیرون رفتم، با درختان زیبا و نباتات خوش منظره روبرو شده و دیدم جمعی نشسته بودند و #شخصی با هیکل خاصّی بر فراز #منبر نشسته بود و برای آن جمع #سخنرانی میکرد.
🔥آرام آرام به سوی آن جمع قدم زدم، چون چشم آن گوینده از بالای منبر به من افتاد، گفت: مرحبا به #بندۀمن_من_خدای_توهستم_مراسجده_کن تا به مقاصد خود برسی و تو را مانند ابراهیم خان گردانم. گفتم: #خدا_شیطان_را_لعنت_کند. به مجرّد این جمله، از پشت سر سیلی محکمی به من وارد شد، به زمین افتادم و دیدم ابراهیم خان است.
📚مناظره با دانشمندان
https://eitaa.com/joinchat/1670185009Cbb0874656f