✅ #زنگ_تفریح ساعت دوم زده شد، بچه ها تو حیاط #مدرسه در جنب و جوش بودند.
🌹سعید و حمید داشتند در مورد ساعت بعدی صحبت می کردند.
🌺اینکه معلم #ریاضی، آقای حسینی هست و در اولین جلسه درس، برخلاف دیگر معلم ها درس نمیگه و از دانش آموزان می خواد که خودشون رو معرفی کنند.
🌺بچه ها میبایست علاوه بر معرفی خودشون، #خاطره ای از #شغل پدرشون می گفتند.
♻️بچه ها به نوبت خودشون رو #معرفی می کردند تا اینکه نوبت به احمد رسید.
🌺آقا، اینجانب احمد خدادادی ۱۴ ساله #فرزند_چهارم خانواده مون هستم.
♻️بچه ها که احمد رو همیشه #مرتب و #منظم می دیدند دوست داشتند در مورد پدرش هم بشنوند.
🌿احمد ادامه داد:
🍀پدرم #رفتگر_شهرداری هست. برخی روز ها شیفت کاریش #شب هست، یه روز #صبح، وقتی از سرکار اومد، دستش #کیفی داشت که موقع #جارو کردن پیاده رو پیداش کرده بود.
🌿گفت:
🍀پسرم #کیف پر است از #دلار و #چک_ پول، حتما الآن صاحبش دنبالش می گرده، یه اطلاعیه بنویس تا جاییکه #کیف رو پیدا کردم بزنیم تا صاحبش بیاد و با دادن نشانه ها کیفش رو #تحویل بگیره.
🍀گفتم چه عجب برای خودت بر نمی داری؟
🌿گفت:
🍀پسرم #روزی دو گونه است: یکی #جوینده و دیگری #بجویندش، آن کس که #دنیا را بجوید #مرگ در پی اوست تا او را از دنیا بیرون برد، و آن کس که #آخرت را جوید #دنیا در پی اوست تا روزیش را به کمال فرا گیرد.
🌺آری پسرم مثل #دنيا چون #سايه توست، هر چه در جستجوى آن برآيى از تو #دور مى شود و اگر پشت به آن كنى از #دنبال تو مى آيد.
✅حدیث مرتبط با #داستان بالا را از بین کلمات قصار #نهج_البلاغه از شماره 400 تا 450 پیدا و برای ادمین @abdolhosein_rasi ارسال نمائید.
♻️به تعدادی از #نوجوانان عزیز که جواب را روی برگه نوشته و عکسش رو تا داستان بعدی ارسال نمایند هدایایی در روز #عید_غدیر داده خواهد شد.
#سفره_دینی 👇
•┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
✴️ https://eitaa.com/joinchat/1670185009Cbb0874656f