#معرفی_کتاب
📚#بچه_های_محلّه_من_و_تو
🖊#گردآوری_و_بازنویسی_مهدی_مطلبی
🌹مجموعه ای از #خاطرات زندگی #شهدای #هشت سال #دفاع_مقدس را دربر دارد و به دنبال نشان دادن دست یافتنی بودن #فضایل_اخلاقی مانند #صبر و #ایثار به #جوانان است.
🌹این #خاطرات برگرفته از روایت راویانی است که در جمع #طلاب #مدرسه_علمیه_معصومیه در #قم حضور داشته اند و خاطرات خود را مراسم هفتگی #شبی_با_شهدا نقل کرده اند.
🌹در این کتاب برای نشان دادن #عقبه_دینی الگو های مطرح شده در خاطرات، ذیل هر خاطره بهترین #آیه و #روایت که اشاره به موضوع خاطره دارد، آورده شده است تا مبلغان و راویانی که می خواهند در مطرح کردن #خاطرات اشاره ای به #قرآن و سخنان #اهل بیت علیهم السلام داشته باشد به آسانی از آن استفاده کنند.
🌺چشم هایش را بست. زیر لب چیزی گفت و شلیک کرد. اولین #تانک رو زده بود.
🌺برای بار دوم نشانه گرفت. چشم هاش رو بست. زیر لب ...
🌺پشت سر هم بچه ها شروع کردند به آفرین و احسنت گفتن...
🍀دومی رو هم زد . سومین موشک را گذاشت. نشانه رفت ... اما این بار خورد به تپه.
🍀جیپ رو از تپه آورد پایین. پیاده شد و شروع کرد به گریه. تانک ها داشتند نزدیک می شدند هر چه اصرار کردیم فائده نداشت. می گفت دیگه نمی تونم به هدف بزنم.
🍀قسمش دادند به جان امام....
🌺#ادامه_خاطره را مهمان #سفره_دینی باشید👇
•┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
✴️ https://eitaa.com/joinchat/1670185009Cbb0874656f
#معرفی_کتاب
📚#بچه_های_محلّه_من_و_تو
🖊#گردآوری_و_بازنویسی_مهدی_مطلبی
🌺ادامه خاطره ....
.... قسمش دادند به جان امام تکانی خورد و گفت باید دو رکعت #نماز بخوانم تو سجده نمازش شروع کرد به #گریه ... سرش را برداشت. اشک هایش رو پاک کرد و گفت:
به یک شرط ادامه میدهم ... هیچ کس حق ندارد تشویقم کند.
🍀جیب را دوباره برد بالای #خاکریز.نشانه رفت ... نفربر آتش گرفت ... هلی کوپتر ... تانک و .... همه #موشک هاش به هدف خورد. عراق هم عقب نشینی کرد.
🍀با اصرار پرسیدم : چی شد #موشک سومت به هدف نخورد و آن قدر گریه و زاری کردی ؟
🌺با لبخند گفت: من اعتقادم این است که کس دیگری است که گلوله ام را به هدف می رساند.
🍀قبل از شلیک اول و دوم با همه وجود آیه « و ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی» (سوره #انفال آیه 17) را خواندم . نشانه گرفتم و چشم هایم را بستم.
🍀با صدای #تشویق بچه ها چشم هایم را باز می کردم
آنقدر #تشویق کردند که باور کردم #خودم هستم که میزنم. در شلیک سوم چشم هایم را نبستم و نخورد.
🍀فهمیدم که #تشویق بچه ها چه بلایی سرم آورد است . رفتم #گریه، زاری، #نماز و ... تا بالاخره در آن #سجده حالت اولم برگشت....
📚(بچه های محله من و تو ص 169)
#شب_جمعه_شب_زیارتی_امام_حسین_یاد_شهدا
#سفره_دینی را به دوستانتون معرفی کنید.👇
•┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
✴️ https://eitaa.com/joinchat/1670185009Cbb0874656f