eitaa logo
سفره دینی
80 دنبال‌کننده
252 عکس
152 ویدیو
15 فایل
ارائه معارف قرآن و اهل بیت علیهم السلام در سفره دینی توسط گروه تبلیغی شهید آیت الله مدنی رضوان الله تعالی علیه پاسخگوی اعتقادی @abdolhosein_rasi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👥💬🗣 رسانه باشیم و این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذاریم. با ما همراه شوید.👇 🆔 @sofrehdini با ما در ارتباط باشید.👇 🆔 @abdolhosein_rasi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماندگار با 👥💬🗣 رسانه باشیم و این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذاریم. با ما همراه شوید.👇 🌷 @abdolhoseinrasi با ما در ارتباط باشید.👇 🌷 @abdolhosein_rasi
🌷السلام علیک ایها المجتبی یابن رسول الله 🌷 🌱در دوران تحصیل در آمریكا، روزی در بولتن خبری پایگاه كه هر هفته منتشر می شد، مطلبی نوشته شده بود كه توجه همه را به خود جلب كرد. مطلب این بود: 🌿دانشجو ساعت 2 بعد از نیمه شب می دود تا را از خودش دور كند. من و بابایی هم اتاق بودیم. ماجرای خبر بولتن را از او پرسیدم. او گفت: چند شب پیش بی خوابی به سرم زده بود. 🌱رفتم میدان چمن پایگاه و شروع كردم به دویدن. از قضا پایگاه با همسرش از میهمانی شبانه بر می گشتند. 🌿آنها با دیدن من شگفت زده شدند. 🌱فرمانده ماشین را نگهداشت و مرا صدا زد. نزد او رفتم. او گفت: در این وقت شب برای چه می دوی؟ 🌱گفتم: خوابم نمی آمد خواستم كمی ورزش كنم تا خسته شوم. 🌿گویا توضیح من برای او قانع كننده نبود. او اصرار كرد تا واقعیت را برایش بگویم. 🌱 به او گفتم: مسایلی در اطراف من می گذرد كه گاهی موجب می شود شیطان با وسوسه هایش مرا به گناه بكشاند و در دین ما توصیه شده كه در چنین موقعی بدویم و یا دوش آب سرد بگیریم. 🌿آن دو با شنیدن حرف من، تا دقایقی می خندیدند. 🌷🌷 همراه شوید 👇 🌺 @sofrehdini 🌺
🍀و قَضى رَبُّك أَلا تَعْبُدُوا إِلا إِيَّاهُ وَ بِالْوَلِدَيْنِ إِحْساناً 💐و پروردگار تو مقرر كرد كه جز او را مپرستيد و به پدر و مادر [خود] احسان كنيد. سوره اسراء آیه 23 🌺حجت الاسلام و المسلمین پناهیان: 🍀یکبار که خانه بودم، گفتم غذا بیار بخوریم. دیدم که یک بشقاب غذا آورد با دو تا قاشق. بهش گفتم این که یکیه؟ یکی دیگه هم بیار. 🍀گفت:” من نمیتونم توی قیامت جواب همین را هم بدهم، چه برسد که بگم یک هم برای رفیقم بده”. 🍀محسن گفت تو بخور من نمی خورم. من به گفتم ما غذا میل نداریم، همونی که میخواستی به من بدی رو بهم بده. بیشتر نکش. 🍀ما اون روز همون غذای یک نفر رو، دو نفره خوردیم ولی محسن حاضر نشد به مادرش بگوید که برای رفیقم درست کن. 🍀این در حالی است که ما اینقدر با هم رفیق بودیم که محسن از فقط یک نامه نوشت و اون هم به من بود. یعنی اینقدر با هم بودیم. با ما همراه شوید 👇 🌺 @sofrehdini 🌺
عباس دانشگر، ، یکی از فارغ التحصیلان دانشگاه امام حسین بود که در سن 23 سالگی در حالی که تازه دو ماه از نامزدیش می‌گذشت، وقتی به سوریه رفت مادر هنوز امید به برگشت پسر دارد. روزهایی که عباس در سوریه داشت از اسلام دفاع می‌کرد، مادر عباس مشغول تدارک مراسم جشن عقد او بود. همه خریدها را انجام داده و حتی نقل را برای پاشیدن بر سر عروس و داماد مهیا کرده بود. نقلی که نثار پیکر پاک عباس شد. به گفته مادر" گویی خدا می‌خواست فرزندم را بیازماید" و چه خوب این آزمون را پشت سر گذاشت. با ما همراه شوید 👇 🌺 @sofrehdini 🌺
. 💐ما اتَّخَذَ اللَّهُ مِن وَلَدٍ وَمَا كَانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ إِذاً لَّذَهَبَ كُلُّ إِلهٍ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلاَ بَعْضُهُمْ عَلَي بَعْضٍ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ سوره مؤمنون آیه 91 🍀خدا هيچ فرزندى ندارد و هيچ خدايى با او نيست. اگر چنين مى‏بود، هر خدايى با آفريدگان خود به يك سو مى‏كشيد و بر يكديگر برترى مى‏جستند. خدا از آن گونه كه او را وصف مى‏كنند، منزه است. 🌹با خدا خداي ديگر نيست.🌹 🍀چرا که در صورت وجود، هر كدام از آنها كار خودشان را انجام داده منتظر نخواهند بود كه در این عالَم منسجم، ديگري چه مي‌خواهد بکند. 🍀يكي مي‌خواهد زمين را اداره كند؛ مي‌گويد: من زمين را اين طور مي‌خواهم اداره كنم. آن يكي مي‌گويد: من فضا را مي‌خواهم اداره كنم بايد تگرگ بياورم باران بياورم برف بياورم سرما بياورم و این اول درگيري خواهد بود. 🍀در عملیات والفجر هشت، موقع عبور از رودخانه اروند یکی از رزمنده ها برمیگرده به رزمنده دیگر که هر دو شهید شدند می گوید: فلانی مواظب باش اینجا مثل استخر و رودخانه های آرام که در آنها آموزش دیدیم نیستند اینجا اگر سرعت آب نبره کوسه می بره اگر کوسه هم نبره مین داره و .... 🍀رزمنده دیگر در جوابش می گوید: برو توحیدت رو درست کن خدای اروند با خدای کارون یکی هست. خدایی که ما را در کارون حفظ کرده اینجا هم حفظ خواهد کرد. 📚منبع: حسین عقل سرخ،رحیم پور ازغدی با ما همراه شوید👇 🌺 @sofrehdini 🌺
اسعدالله ایامکم با عرض سلام و آرزوی سلامتی برای همه اعضای کانال در کانال روی هر هشتک کلیک کنید موارد دیگر آن را در پایین متن با شماره و با کلیک بر روی فلش(بالا و پایین) 🔻🔺 قابل پیدا کردن و جستجوست. برای مثال روی موارد زیر کلیک کنید: فرازهایی از دعاهای روزانه ماه مبارک رمضان پیشنهاد برای مطالعه . شهدایی که مهمانشان بودیم را به دوستانتون معرفی کنید.👇 •┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• ✴️ https://eitaa.com/joinchat/1670185009Cbb0874656f
✅ ماموریت ویژه یکی از مدافعان حرم برای شناسایی پیکر مطهر بعد از شهادت این شهید بزرگوار تا مدتها ، پیکر مطهرش توی دست داعشی ها بود. تا اینکه قرار شد حزب الله لبنان و داعش، تبادلی با هم انجام بدهند. ■ بنا شد حزب‌الله تعدادی از اسرای داعش را آزاد کند و داعش هم پیکر محسن و دو شهید حزب الله را تحویل بدهد و یکی از اسرای حزب الله را هم آزاد کند. به من گفتند: "می‌توانی بروی در مقر داعش و پیکر محسن را شناسایی کنی؟" ● می دانستم می‌روم در دل خطر و امکان دارد داعشی‌ها اسیرم کنند و بلایی سرم بیاورند. اما آن موقع، محسن برایم از همه چیز و حتی از جانم مهمتر بود. قبول کردم خودم و یکی از بچه های سوری به نام حاج سعید از مقر حزب الله لبنان حرکت کردیم و رفتیم طرف مقرداعش. ※※※※ توی دل دشمن بودیم. یک داعشی که دشداشه سفید و بلند پوشیده بود و صورتش را با چفیه قرمز پوشانده بود، با اسلحه اش ما را می پایید. ■ پیکری متلاشی شده و تکه تکه شده را نشانمان داد و گفت: "این همان جسدی است که دنبالش هستید!" میخکوب شدم از درون آتش گرفتم. مثل مجسمه ها خشک شدم. 😱😭😩 رو کردم به حاج سعید و گفتم: "من چه جوری این بدن را شناسایی کنم؟! این بدن *اربا_اربا شده* . این بدن قطعه قطعه شده!" ● بی اختیار رفتم طرف داعشی. عقب رفت و اسلحه اش را مسلح کرد و کشید طرفم. داد زدم: *پست فطرتا. مگه شما مسلمون نیستید؟! مگه دین ندارید?! پس کو سر این جنازه؟! کو دست هاش*؟!"😡😭😬 حاج سعید حرف‌هایم را تند تند برای آن داعشی ترجمه می‌کرد. داعشی برای آنکه خودش را تبرئه کند می گفت: "این کار ما نبوده.کار داعش عراق بوده." دوباره فریاد زدم: "کجای شریعت_محمد آمده که اسیر تان را اینجور قطعه قطعه کنید؟!" داعشی به زبان آمد. گفت: " *تقصیر خودش بود. از بس حرص مون رو درآورد. نه اطلاعاتی بهمون داد، نه گفت اشتباه کرده‌ام، و نه حتی کوچکترین التماسی بهمون کرد که از خونش بگذریم. فقط لبخند می زد!*"😥😭😭 هر چه می کردم، پیکر قابل شناسایی نبود.به داعشی گفتیم: "ما باید این پیکر را با خودمون ببریم برای شناسایی دقیق تر." اجازه نداد. با صدای کلفت و خش دارش گفت: "فقط همینجا." ■ نمی دانستم چه بکنم. شاید آن جنازه، جنازه محسن نبود و داعش می خواست فریب مان بدهد. توی دلم متوسل شدم به *"حضرت زهرا علیها السلام"* گفتم: *بی بی جان خودتون کمک مون کنید. خودتون دستمون رو بگیرید.خودتون یه راه چاره بهمون نشون بدید.*😭😫 ■ یکهو چشمم افتاد به تکه استخوان کوچکی از محسن. ناگهان فکری توی ذهنم آمد. خودم را خم کردم روی جنازه و در یک چشم به هم زدن،استخوان را برداشتم و در جیبم گذاشتم!😞 بعد هم به حاج سعید اشاره کردم که برویم. نشستیم توی ماشین و سریع برگشتم سمت مقر حزب الله. از ته دل خدا رو شکر کردم که توانستم بی خبر آن داعشی، قطعه استخوانی را با خودم بیاورم. وقتی برگشتیم به مقر حزب الله، استخوان را دادم بهشان که از آن آزمایش DNA بگیرند. دیگر خیلی خسته بودم. هم خسته ی جسمی و هم روحی. واقعا به استراحت نیاز داشتم فرداش حرکت کردم سمت دمشق همان روز بهم خبر دادند که جواب DNA مثبت بوده و نیروهای حزب الله، پیکر محسن را تحویل گرفته اند.💝😍 به دمشق که رسیدم، رفتم حرم *بی بی حضرت_زینب علیهاالسلام* وقتی داخل حرم شدم، یکی از بچه‌ها اومد پیشم و گفت: "پدر و همسر شهید حججی اومده‌ان سوریه. الان هم همین جا هستن. توی حرم." من را برد پیش پدر محسن که کنار ضریح ایستاده بود. پدر محسن می دانست که من برای شناسایی پسرش رفته بودم. تا چشمش به من افتاد، اومد جلو و مرا توی بغلش گرفت و گفت: "از محسن خبر آوردی" ■ نمی‌دانستم جوابش را چه بدهم. نمی‌دانستم چه بگویم. 😴😥 😨 بگویم یک پیکر اربا_اربا را تحویل داده‌اند؟! بگویم یک پیکر قطعه قطعه شده را تحویل داده‌اند؟! بگویم فقط مقداری استخوان را تحویل داده‌اند؟😭 گفتم: "حاج‌آقا، پیکرمحسن مقر حزب الله لبنانه. برید اونجا خودتون ببینیدش." گفت: "قسمت میدم به بی‌بی که بگو." التماسش کردم چیزی از من نپرسد. دلش خیلی شکست.😭 دستش رو انداخت میان شبکه‌های ضریح حضرت زینب علیها السلام و گفت: "من محسنم رو به این بی بی هدیه دادم. همه محسنم رو. تمام محسنم رو. اگه بهم بگی فقط یه ناخن یا یه تارموش رو برام آوردی، راضی ام." ● وجودم زیر و رو شد. سرم را انداختم پایین. زبانم سنگین شده بود. به سختی لب باز کردم و گفتم: "حاج‌آقا، سر که نداره!بدنش رو هم مثل علی اکبر علیه السلام اربا اربا کرده ان."😭 هیچ نگفت. فقط نگاه کرد سمت ضریح و گفت: "بی بی جان، این هدیه را از من قبول کن! را به دوستانتون معرفی کنید.👇 •┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• ✴️ https://eitaa.com/joinchat/1670185009Cbb0874656f
عنایت شهدا.amr
164.5K
🌹🍀🌹 از واسطه گری و در حلّ ♻️مقام معظم رهبری : امروز فضیلت زنده نگهداشتن کمتر از نیست. ♻️: هر گاه در را یاد کنید؛ آنها شما را نزد یاد می‌کنند! 👇 •┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• ✴️ https://eitaa.com/joinchat/1670185009Cbb0874656f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
●اسمش یوسف بود ، یوسف قربانی ، بچه ی زنجان . شش ماهگی پدرش را از دست داد و یتیم شد. شش سالگی مادرش را از دست داد و با برادرش برای ادامه زندگی به خانه ی مادربزرگ رفتن... ●دبستانی بود که مادر بزرگش به رحمت خدا رفت و تنها دلخوشیش برادر بزرگترش بود که در دوران نوجوانی او را هم در سانحه ی تصادفی از دست داد و تنهای تنها شد. رفت جبهه ، توی اطلاعات عملیات بود. غواص هم بود. توی کربلای پنج شهید شد. چند دقیقه قبل از عملیات، یکی از همرزمانش از او پرسیده بود: آقا یوسف! غواص یعنی چی؟ او پاسخ داده بود: ‌●همرزم یوسف: هر روز می دیدم یوسف گوشه ای نشسته و نامه می نویسد. با خودم می گفتم یوسف که کسی را ندارد! برای چه کسی نامه می نویسد؟ آن هم هر روز! یک روز گفتم: یوسف نامه ات را پست نمی کنی؟ دست مرا گرفت و قدم زنان کنار ساحل اروند برد. نامه را از جیبش در آورد، ریز ریز کرد و توی آب ریخت. چشمانش پر از اشک شد و آرام گفت: من برای آب نامه می نویسم، کسی را ندارم ! شادی روح مطهر همه شهدا صلوات 👇 •┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• ✴️ https://eitaa.com/joinchat/1670185009Cbb0874656f
هدایت شده از سفره دینی
عنایت شهدا.amr
164.5K
🌹🍀🌹 از واسطه گری و در حلّ ♻️مقام معظم رهبری : امروز فضیلت زنده نگهداشتن کمتر از نیست. ♻️: هر گاه در را یاد کنید؛ آنها شما را نزد یاد می‌کنند! 👇 •┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• ✴️ https://eitaa.com/joinchat/1670185009Cbb0874656f