1.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چه زیباست
امیدوار بودن
و با امید زندگی کردن
نه امید به خود؛ که غرور است
نه امید به دیگران، که حماقت است
امید به خدا؛ منبع تمام آرامش هاست
@sofrehkareimaneh
وقتی ازته دل بخندی
وقتی هرچیزی رابه خودت نگیری
وقتی سپاس گذارآنچه که هست باشی
وقتی سراپا سرور شوی
وقتی برای شادبودن نیاز
به بهانه نداشته باشی
آن زمان است که واقعا زندگی میکنی
دلشاد زندگی کنین
@sofrehkareimaneh
ترحلوا🌸
نشاسته ذرت1 پ
آرد برنج نصف پ🍚
شکر 2 پ🥡
شیر 5 پ🧂
آب سرد 3 پ💧
گلاب نصف پ
زعفران و هل به میزان لازم
ابتدا نشاسته ، آب سرد و آرد برنج رو باهم مخلوط کرده و خوب هم میزنیم تا کاملا در آب حل بشن سپس مواد رو روی حرارت گذاشته ، شیر و شکر رو اضافه میکنیم. ابتدا حرارت رو بالا برده تا مواد گرم بشن و بعد حرارت رو کم کرده و مواد رو مرتب هم میزنیم . کمی که به غلظت رسید گلاب و هل رو اضافه میکنیم و باز به هم زدن ادامه میدیم.مواد رو دو قسمت کرده و به نیمی از مواد زعفران اضافه کرده و داخل قالب میریزیم و بلافاصله مواد سفید رنگ رو روش میریزیم .(اگر فاصله بی بین ریختن دو رنگ بیفته بهم نمیچسبن)
سپس قالبهارو داخل یخچال قرار داده و یک تا دو ساعت بعد، از قالب بیرون آورده و میل کنید🌸
نوش جان🥰
#طبع:
#سرد_و_معتدل
#نکات_طبخ👩🍳
برای اینکه ترحلواها قالبی بشن حتما مواد باید غلیظ بشن و این زمان زیادی میبره
#نکات_سلامتی💚
🌷طبع این حلوا با شکر سفید و شیر پاستوریزه #سرد_و_معتدل هست ولی اگر از شکر قهوهای و شیر گاو تازه استفاده کنیم، طبع آن #گرم_و_تر میشه، به همین راحتی😊 تازه اگر به جای آرد برنج از آرد گندم استفاده بشه، این گرمی بیشتر میشه👌
به کانال ما در ایتابپیوندید 👇👇
@sofrehkareimaneh
#تربیت_نوجوان
🔑 کلیدهای طلایی رفتار با نوجوان
✍هر وقت در برخورد با نوجوان، «کودک انگاری» میکنیم، او به «کودک انکاری» روی میآورد.
اگر در برخورد با نوجوان، کودک انگاری داشته باشیم، او به دنبال شخصیت کاذب میگردد و اگر از جانب ما کودک انکاری رخ دهد، شخصیت حقیقی پیدا میکند.
🔹 نوجوان، در شخصیت کاذب میخواهد ثابت کند که من بچه نیستم، در نتیجه به جلوهگری روی میآورد و میبینیم به دنبال رنگ کردن مو یا سیگار کشیدن و ... میرود.
در صورتی که اگر به او شخصیت میدادیم، کیف میکرد و خودش را بزرگ می دانست و کارهای خوب انجام می داد.
🔹 در یک هیئتی، هرچه خادم میگرفتند کار داشتند و نمیتوانستند درست و به موقع کارها را انجام دهند.
حدود ۶۰ نفر از نوجوانان را برای خادمی هیئت دعوت کردند.
سر ساعت حاضر میشدند، صندلیها را میچیدند، بنرها را میزدند.
یک نوجوانی به پدرش گفته بود، من مسئول قند هیئتم!
باید سر ساعت آنجا باشم!
🔹این نشان میدهد، #مسئولیت دادن به نوجوان بسیار مهم است.
♥️ #عشق #نوجوان این است که بالاتر از سنش با او #رفتار شود.
❌در حالیکه رفتار #والدین برعکس است!
دائم به نوجوان میگویند:
«تو دَرسَت را بخوان!
برای من آدم شده!»
به نظرم عبارت «تو درست را بخوان» توهین است!
اصلاً درس چیست؟
درس همین کارهاست!
حضور مناسب در جمع و ارتباط با دوستان خوب و موفق و سالم و صالح و بزرگ شدن و احساس عزت نفس و مسئولیت پذیری و...
درس که فقط ریاضی و فیزیک و شیمی نیست.
فرزندان ما باید درس زندگی و مهارتها را بیاموزند و برای زندگی آینده آماده شوند.
♦️به کانال ما در ایتابپیوندید 👇👇
@sofrehkareimaneh
2.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#اذان مغرب به افق آمل
اذان آقای موذن زاده اردبیلی
به کانال ما در ایتابپیوندید 👇👇
@sofrehkareimaneh
🌺🌿🌹🌿🌼🌿
6.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صلوات خاصه امام رضا علیه السلام:
اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضاالمرتَضی الامامِ التّقی النّقی وحُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَعَلیاَحَدٍ مِنْ اوْلیائک
به کانال ما در ایتابپیوندید 👇👇
https://eitaa.com/sofrehkareimaneh
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
🌷#دختر_شینا
#قسمت7
✅ فصل دوم
... آنقدر گریه میکردم که از حال میرفتم. همه فکر میکردند من برای مردهی آنها گریه میکنم.
پدرم هم نسبت به من همین احساس را داشت. با اینکه چهارده سالم بود، گاهی مرا بغل میکرد و موهایم را میبوسید.
آن شب از لابهلای حرفهای مادرم فهمیدم آن پسر، نوهی عموی پدرم بوده و اسمش هم صمد است. از فردای آن روز، آمدورفتهای مشکوک به خانهی ما شروع شد. اول عموی پدرم آمد و با پدرم صحبت کرد. بعد نوبت زنعموی پدرم شد. صبح، بعد از اینکه کارهایش را انجام میداد، میآمد و مینشست توی حیاط خانهی ما و تا ظهر با مادرم حرف میزد.
بعد از آن، مادر صمد پیدایش شد و چند روز بعد هم پدرش از راه رسید. پدرم راضی نبود. میگفت: «قدم هنوز بچه است. وقت ازدواجش نیست.»
خواهرهایم غر میزدند و میگفتند: «ما از قدم کوچکتر بودیم ازدواج کردیم، چرا او را شوهر نمیدهید؟!» پدرم بهانه میآورد: «دوره و زمانه عوض شده. »
از اینکه میدیدم پدرم اینقدر مرا دوست دارد خوشحال بودم. میدانستم به خاطر علاقهای که به من دارد راضی نمیشود به این زودی مرا از خودش جدا کند؛ اما مگر فامیلها کوتاه میآمدند. پیغام میفرستادند، دوست و آشنا را واسطه میکردند تا رضایت پدرم را جلب کنند.
یک سال از آن ماجرا گذشته بود و من دیگر مطمئن شده بودم پدرم حالاحالاها مرا شوهر نمیدهد؛ اما یک شب چند نفر از مردهای فامیل بیخبر به خانهمان آمدند. عموی پدرم هم با آنها بود. کمی بعد، پدرم در اتاق را بست. مردها ساعتها توی اتاق نشستند و با هم حرف زدند و من توی حیاط، زیر یکی از درختهای سیب، نشسته بودم. حیاط تاریک بود و کسی مرا نمیدید؛ اما من به خوبی اتاقی را که مردها در آن نشسته بودند، میدیدم.
کمی بعد، عموی پدرم کاغذی از جیبش درآورد و روی آن چیزی نوشت. شستم خبردار شد، با خود گفتم: « قدم! بالاخره از حاجآقا جدایت کردند.»
🔰ادامه دارد....
.
به کانال ما در ایتابپیوندید 👇👇
https://eitaa.com/sofrehkareimaneh
به پیج اینستاگرام سفره کریمانه بپیوندید 👇👇
@sofreh_kareimaneh
✿✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿
هـر شــ🌙ــب
🍃🍂داستــــانهـــای
پنـــــدآمــــــوز🍃🍂
┄┅═✼✿✵✿✵✿✼═┅┄
یادمه یه روز که با خانومم رفته بودیم خرید
تو شلوغیه بازار یه نفر که داشت با عجله
راه میرفت محکم بهم برخورد کرد
و با اینکه اون مقصر بود شروع کرد
به داد و فریاد و فحش دادن!!!
ولی من فقط سکوت کردم
همسرم که خیلی ناراحت شد بهم اشاره کرد
که تو هم چیزی بگو ولی من سکوت کردم
تا اون مرد رفت
رفتار همسرم سرد شد
شاید تو دلش میگفت چه شوهر ترسو
و بی بخاری دارم!
شب که رسیدیم خونه شروع کرد به گله
و کنایه که شوهر ترسو بدرد نمیخوره
و آدم باید به مردی تکیه کنه که شجاع باشه
جای یه زخم عمیق که از یه حادثه سرکار
برام به وجود آمده بود رو بهش نشون دادم
و گفتم به نظرت اگه با اون مرد درگیر میشدم
صدمهای عمیق تر از این میتونست بهم بزنه؟!
گفت: نه
گفتم: اگه من اونو میزدم چی!؟
کمی با خودش فکر کرد و سکوت کرد
گفتم اگه جلوی اون مرد سکوت کردم
به این خاطر بود که نمیخواستم بجای
اینکه تو خونه گرممون باشیم
تو راهروهای دادگاه و زندان باشیم
از اون موقع خانومم حتی به زخم دستم
هم افتخار میکنه
✍ کمی با تفکر رفتار کنیم
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
به کانال سفره کریمانه بپیوندید 👇👇
https://eitaa.com/sofrehkareimaneh
خـ♡ـدایا
همه شب در خلوت ناب شبانهام
به التماس تو را میخوانم
صدایت میزنم
بر دامن مهرت میآویزم
و به تمنای حاجتی
دست به سوی تو بلند میکنم
تا دستانم را از اجابت پر کنی
و از لطف لبریز نمائی
دلتون تا به ابد
وصف خدائی باشد
که همین نزدیکیست
شبتون سرشار از آرامش
نگاه پر مهر خداوند چتر زندگیتون
به امید فردائی روشن🌟
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
به کانال سفره کریمانه بپیوندید 👇👇
https://eitaa.com/sofrehkareimaneh