#معرفی_شهید (#چراغ_راه)
🌷نام : عبدالرحیم
🌷نام خانوادگی : فیروزآبادی
🌷تاریخ تولد : ۱۳۶۴/۱۱/۲۰
🌷محل تولد : مازندران
🌷تاریخ شهادت: ۱۳۹۴/۹/۱۶
🌷محل شهادت : سوریه - حلب
🌷نحوه شهادت : درگیری با گروهک تکفیری داعش
🌷محل مزار شهید: گلزار شهدای روستای آبلو نکاء
🌷فرازی از وصیت نامه شهید:
📝 اگر جهان خواران بخواهند در مقابل دین ما بایستند، ما در مقابل نشست؛ یا همه آزاد می شویم، یا از مرگ شرافتمندانه استقبال و
ای مردم مسلمان؛ ما برای خاک نمی جنگیم، برای اسلام عزیز می جنگیم. من تا امروز مرده بودم و در این لحظه آغاز جهاد و شهادت، گویی تازه متولد شدم و زندگی با دیدنور را آغاز کردم.
شهادت، انسان را به درجه اعلای ملکوتی می رساند و این فداشدن در راه خدا، چقدر زیباست.
🌷به یاد این شهید صلوات بفرستیم.
💐💐💐💐💐
@sokhananiziba
❅✺✻زنـ💕ـدگی به سبک عـ💞ـاشقا❅✺✻
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_بیست_و_ششم 💠 گریه یوسف را از پشت سر میشنیدم و میدیدم چشمان این رزمنده
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_بیست_و_هفتم
💠 یک نگاهم به قامت غرق #خون عباس بود، یک نگاهم به عمو که هنوز گوشه چشمانش اشک پیدا بود و دلم برای حیدر پر میزد که اگر اینجا بود، دست دلم را میگرفت و حالا داغ فراقش قاتل من شده بود.
جهت مقام #امام_مجتبی (علیهالسلام) را پیدا نمیکردم، نفسی برای #دعا نمانده بود و تنها با گریه به حضرت التماس میکردم به فریادمان برسد.
💠 میدانستم عمو پیش از آمدن به بقیه آرامش داده تا خبری خوش برایشان ببرد و حالا با دو پیکری که روبرویم مانده بود، با چه دلی میشد به خانه برگردم؟
رنج بیماری یوسف و گرگ مرگی که هر لحظه دورش میچرخید برای حال حلیه کافی بود و میترسیدم مصیبت #شهادت عباس، نفسش را بگیرد.
💠 عباس برای زنعمو مثل پسر و برای زینب و زهرا برادر بود و میدانستم رفتن عباس و عمو با هم، تار و پود دلشان را از هم پاره میکند.
یقین داشتم خبر حیدر جانشان را میگیرد و دل من بهتنهایی مرد اینهمه درد نبود که بین پیکر عباس و عمو به خاک #مصیبت نشسته و در سیلاب اشک دست و پا میزدم.
💠 نه توانی به تنم مانده بود تا به خانه برگردم، نه دلم جرأت داشت چشمان #منتظر حلیه و نگاه نگران دخترعموها را ببیند و تأخیرم، آنها را به درمانگاه آورد.
قدمهایشان به زمین قفل شده بود، باورشان نمیشد چه میبینند و همین حیرت نگاهشان جانم را به آتش کشید.
💠 دیدن عباس بیدست، رنگ از رخ حلیه برد و پیش از آنکه از پا بیفتد، در آغوشش کشیدم. تمام تنش میلرزید، با هر نفس نام عباس در گلویش میشکست و میدیدم در حال جان دادن است.
زنعمو بین بدن عباس و عمو حیران مانده و رفتن عمو باورکردنی نبود که زینب و زهرا مات پیکرش شده و نفسشان بند آمده بود.
💠 زنعمو هر دو دستش را روی سر گرفته و با لبهایی که بهسختی تکان میخورد #حضرت_زینب (علیهاالسلام) را صدا میزد.
حلیه بین دستانم بال و پر میزد، هر چه نوازشش میکردم نفسش برنمیگشت و با همان نفس بریده التماسم میکرد :«سه روزه ندیدمش! دلم براش تنگ شده! تورو خدا بذار ببینمش!»
💠 و همین دیدن عباس دلم را زیر و رو کرده بود و میدیدم از همین فاصله چه دلی از حلیه میشکافد که چشمانش را با شانهام میپوشاندم تا کمتر ببیند.
هر روز شهر شاهد #شهدایی بود که یا در خاکریز به خاک و خون کشیده میشدند یا از نبود غذا و دارو بیصدا جان میدادند، اما عمو پناه مردم بود و عباس یل #مدافعان شهر که همه گرد ما نشسته و گریه میکردند.
💠 میدانستم این روزِ روشنمان است و میترسیدم از شبهایی که در گرما و تاریکی مطلق خانه باید وحشت خمپارهباران #داعش را بدون حضور هیچ مردی تحمل کنیم.
شب که شد ما زنها دور اتاق کِز کرده و دیگر #نامحرمی در میان نبود که از منتهای جانمان ناله میزدیم و گریه میکردیم.
💠 در سرتاسر شهر یک چراغ روشن نبود، از شدت تاریکی، شهر و آسمان شب یکی شده و ما در این تاریکی در تنگنای غم و گرما و گرسنگی با مرگ زندگی میکردیم.
همه برای عباس و عمو عزاداری میکردند، اما من با اینهمه درد، از تب سرنوشت حیدر هم میسوختم و باز هم باید شکایت این راز سر به مهر را تنها به درگاه #خدا میبردم.
💠 آب آلوده چاه هم حریفم شده و بدنم دیگر استقامتش تمام شده بود که لحظهای از آتش تب خیس عرق میشدم و لحظهای دیگر در گرمای ۴۵ درجه #آمرلی طوری میلرزیدم که استخوانهایم یخ میزد.
زنعمو همه را جمع میکرد تا دعای #توسل بخوانیم و این توسلها آخرین حلقه #مقاومت ما در برابر داعش بود تا چند روز بعد که دو هلیکوپتر بلاخره توانستند خود را به شهر برسانند.
💠 حالا مردم بیش از غذا به دارو نیاز داشتند؛ حسابش از دستم رفته بود چند مجروح و بیمار مثل عمو #مظلومانه درد کشیدند و غریبانه جان دادند.
دیگر حتی شیرخشکی که هلیکوپترها آورده بودند به کار یوسف نمیآمد و حالش طوری به هم میخورد که یک قطره #آب از گلوی نازکش پایین نمیرفت.
💠 حلیه یوسف را در آغوشش گرفته بود، دور خانه میچرخید و کاری از دستش برنمیآمد که ناامیدانه ضجه میزد تا فرشته نجاتش رسید.
خبر آوردند فرماندهان تصمیم گرفتهاند هلیکوپترها در مسیر بازگشت بیماران بدحال را به #بغداد ببرند و یوسف و حلیه میتوانستند بروند.
💠 حلیه دیگر قدمهایش قوت نداشت، یوسف را در آغوش کشیدم و تب و لرز همه توانم را برده بود که تا رسیدن به هلیکوپتر هزار بار جان کندم.
زودتر از حلیه پای هلیکوپتر رسیدم و شنیدم #رزمندهای با خلبان بحث میکرد :«اگه داعش هلیکوپترها رو بزنه، تکلیف اینهمه زن و بچه که داری با خودت میبری، چی میشه؟»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🌟 @sokhananiziba
┄┅─✵🍃✨﷽✨🍃✵─┅┄
يَا عَزِيزُ يَا غَفَّارُ اِغْفِرْ لِي ذُنُوبِي وَ ذُنُوبَ جَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ فَإِنَّهُ لاَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إلاَّ أَنْتَ .
امروز از خدای مهربان ...🌸
قشنگترین، آرامشبخشترین،
و بهترین یکشنبه را برایتان آرزومندم
دلتون شاد و وجودتون پر برکت...!
سلام صبحتون بخیر✨🌈
💕@sokhananiziba
❅✺✻زنـ💕ـدگی به سبک عـ💞ـاشقا❅✺✻
#معجزه_ی_ادب 13 ✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ یه سوال☝️ ⁉️چرا اهلبیت(ع) بیشتر از کلمۀ ادب استفاده کرد
#معجزه_ی_ادب 14
✨بسمالله الرحمنالرحیم✨
✅در ادامه مباحث به طور خلاصه باید گفت "خُلق" به معنای «آداب اجتماعی» است اما "ادب" هم شامل آداب شخصیه و هم آداب اجتماعی.
✍گفته میشود پیامبر اکرم(ص) فرمودن: «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاق»
🗞البته سند این روایت خیلی سند قویای نیست و ابوهریره این روایت رو از پیامبر(ص) نقل کرده ، ولی اگه این سخن از پیامبر اکرم(ص) باشه، وقتی میخوایم این روایت رو ترجمه کنیم، باید بگیم،
🌺پیامبر(ص) فرمود: «یکی از اهداف بعثت من این بود که سطح معاشرت مردم رو بالا ببرم»
🚫یعنی معنی کلام پیامبر(ص) این نیست که: «من مبعوث شدهام تا ملکات نفسانی رو تکمیل کنم» البته اشکال نداره که اینجوری ترجمه کنیم، منتها مشکل از اینجا آغاز میشه که شما وقتی به ملکات نفسانی بیش از حدّ تأکید کنید و در اون متوقف بشید، به هیچ نتیجهای نمیرسید.
🧐مثلاً کسی که ذاتاً آدم خسیس یا حسودی آفریده شده ، نباید بهش گفت: «تو عجب آدم بدی هستی!» همونطور که در روانشناسی رشد پیاژه گفته میشه که بچه از سه سالگی حسادت رو بهطور طبیعی در خودش حس میکنه، و با بچههای دیگه، احساس رقابت پیدا میکنه. در حالی که نه آدم بدیه و نه اینکه در بروز این حسادت، مقصر هست.
⛔️تکلیف ما این نیست که به ملکات بپردازیم. مثلاً همون آدمی که حسود بود، ممکنه خیلی مهربون و متواضع هم باشه، در حالی که برای رسیدن به این تواضع، زحمتی نکشیده و تلاشی نکرده ، بلکه این تواضع مربوط به شخصیتشه که به صورت ژنتیکی از پدر و مادرش به ارث برده .
〽️ لذا اصلاً جا نداره به خاطر این تواضع، به او آفرین گفته بشه.
💕@sokhananiziba
👤شخصی از امام صادق(ع) پرسید: فتوت چیه و به چه کسی جوانمرد میگن؟
🌷حضرت فرمود: خودِ شما فتوت رو چجوری تعریف میکنید؟
👤عرض کرد: اینکه اگه به ما نعمت دادن شکر کنیم و اگه ندادن صبر کنیم.
🌷حضرت فرمود: سگهاى مدینه هم همینطور رفتار مىکنن! اگه بهشون چیزی ندید صبر میکنن و اگه چیزی بدید تشکر میکنن
👤اون شخص گفت: آقا جان شما فتوّت رو تعریف کنید؟
🌷حضرت فرمود: فتوت نزد ما اینه که اگه به ما نعمت دادن ایثار مىکنیم و اگه به ما نعمت ندادن، شکر مىکنیم؛
📚میزان الحکمه/حدیث12
💥پس باید یه اتفاقی در ما بیوفته و یه کار فوقالعادهای انجام بدیم و الا اگه بخوایم طبق خُلق و خوی طبیعی خودمون رفتار کنیم که فایده نداره و رشد و تکاملی پیدا نکردیم.
😒اینکه شما یه مقدار حسود هستی و یه مقدار هم مهربون و متواضع هستی، زیاد مهم نیست، نه بد بودنِ حسادت شما، زیاد بده و نه خوب بودن مهربونی شما زیاد خوبه، چون اینها خُلقه و خُلق هم زیاد اهمیت نداره.
♻️صفاتی که از پدر و مادر به ما ارث میرسه، یا صفاتی که در اثر فصل یا ماه تولد برای ما پیش میاد، یا صفاتی که در نتیجۀ اینکه در کدوم منطقۀ جغرافیایی زندگی میکنیم، برای ما پیش میاد، چه صفات خوبی باشن و چه صفات بدی باشن، چندان اهمیت ندارن.
✔️🔺 اگه منظور از علم اخلاق هم بحث کردن از این صفات باشه، برای ما اهمیت و اصالت نداره.
💕@sokhananiziba
👌✨اونچیزی که اهمیت داره اینه که بتونی با هوای نفس خودت مخالفت کنی. مثلاً تو به صورت ژنتیکی سخاوتمند هستی ولی خداوند تو رو امتحان میکنه به اینکه یک جایی اصلاً سخاوت به خرج ندی، یعنی برخلاف سخاوتمندی خودت رفتار کنی.
⛔️در این امتحان، نباید بگی: «من کلاً سخاوتمند هستم، پس بذار سخاوت خودمو نشون بدم، مردم هم از این سخاوت خوششون میاد!»
🔱چون اینجا خداوند از تو انتظار داره که مبارزه با هوای نفس کنی. اونچیزی که خدا از ما میخواد، مخالفت کردن با نفس هست، و این مخالفت کردن همیشه علیه صفات بد نیست، بلکه گاهی باید با صفات خوب خودت هم مخالفت کنی، مثلاً گاهی امتحان تو اینه که با سخاوت خودت مخالفت کنی.
🤛اون کسی که سخاوت نداره و خساست داره، امتحانش اینه که با خساست خودش مبارزه کنه. خداوند به او میفرماید: من میخوام ببینم تو چقدر میتونی با خساست خودت مبارزه کنی؟
👏چنین کسی اگه بتونه یک مبلغ نسبتاً کم مثلاً دو هزار تومن هم صدقه بده، برای اون که آدم خسیسی هست، خیلی کار سختی محسوب میشه و خیلی نیاز به مبارزه با نفس داره، لذا این کار در نزد خدا خیلی ارزش داره.💯
🍂ولی ممکنه یه آدم سخاوتمند، دو میلیون تومن هم صدقه بده و این کارش برای خدا ارزشی نداشته باشه...
✅ اونچیزی که برای خداوند مهمه ملکات اخلاقی ما نیست، بلکه مبارزه با هوای نفس ماست. به عبارت دیگه، ما برای اخلاق به دنیا نیومدیم، بلکه برای تقوا و ادب به دنیا اومدیم تو اینا مبارزه با هوای نفس وجود داره نه تو اخلاق!
🔆خداوند میفرماید: «براى انسان جز آنچه تلاش کرده هیچ نصیب و بهره اى نیست؛ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى»نجم/39
✨خداوند در اینجا نفرموده: برای انسان جز ملکاتش هیچ بهرهای نیست! چون معنا نداره خداوند یک ملکاتی رو به کسی بده و اونم بر اساس همون ملکات یک کارایی انجام بده و بعد انتظار پاداش هم داشته باشه!
⁉️🤔پس خود انسان در این میان چه تلاشی کرده و چه ارزش افزودهای تولید کرده ؟!
💕@sokhananiziba
چو باشی با ادب یابی معانی
چو باشی بی ادب زو باز مانی
🌺اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم
#حرف_خوب
#سخنان_بزرگان
💌 حاج اسماعیل دولابی: یک وقت نگویید هر چه دعا میکنیم مستجاب نمیشود، اگر خدا نمیخواست شما نمیتوانستید دعا کنید. وقتی با حال دعا با خدا حرف میزنیم این را خدا خواسته که نصیب ما شده است. بیجهت دستها را بالا نگرفتهایم. خودش اول اجابت کرده بعد ما دعا کردیم.
💕@sokhananiziba