هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
✅ بیانیه مجمع عالی طب اسلامی ایرانی حوزههای علمیه درمورد بیماری ناشی از #ویروس_کرونا
هو الشافی
سلام و رحمت الهی بر شما مردم شریف ایران
🔹 ضمن تشکر از جامعه پزشکان انقلابی و دلسوز، به استحضار مردم شریف ایران میرساند با توجه به اعلام شیوع بیماری موسوم به «کرونا» و با عنایت به توانمندی تشخیص در طب اسلامی ایرانی؛ بر خلاف نگرانیهای موجود، پیشگیری و حتی درمان این بیماری آسان بوده و با عمل به موارد ذیل به راحتی قابل مهار خواهد بود.
💢 شایان ذکر است علائم این بیماری؛ تب شدید همراه با سرفه شدید و بعضاً اسهال و آبریزش بینی میباشد، و افرادی که بیشترین تاثیرپذیری را در این بیماری دارند اغلب؛ سالخوردگان، جانبازان شیمیایی، بیماران cf، افراد دارای یبوستهای مزمن و بیماران تنفسی میباشند.
✅ لذا میتوان با رعایت موارد زیر از شیوع ویروس کرونا پیشگیری کرد:👇🏼
1. محیط استراحت معتدل و مرطوب باشد.
2. بدن را #معتدل نگهداشته و از سرما و گرمای شدید پرهیز کنیم.
3. برای جلوگیری از خشک شدن بدن غذاهایی نظیر؛ #آش آلو، آش کدو، خورشت به و ... مصرف نمائیم.
4. مجاری تنفسی را پاک و تمیز نگهداشته و تنفسی کامل و صحیح داشته باشیم.
5. دود کردن #اسفند و کندر برای محیط پیرامونی بسیار لازم و ضروری است.
🔸 مواردی که بدن را در برابر ویروس کرونا آسیب پذیر میکند:
6. خوردن غذاهای چرب و سرخ کردنی.
7. مصرف شیرینیهای قنادی و صنعتی به ویژه شیرینیهای تر و خامهای.
8. غذاهایسرد مثل؛ دوغ، ماست و پنیر، غذاهای شبمانده، فستفودها، کنسروها و غذاهایصنعتیِ آماده.
9. دمنوشهای مُدِر مثل؛ چای سیاه وارداتی، قهوه و نسکافه.
10. پُرخوری!
🔸 توصیه میشود، افرادی که مشکوک به ابتلاء هستند، از موارد زیر استفاده نمایند:
11. از درمان بیاشتهایی و #اسهال پرهیز شود.
12. برای جبرانِ رطوبت از دست رفتهی بدن از مایعاتی مانند؛ آب سیب، شربت #عسل و نمک، ترکیب جوشانده #دارچین با عسل و دمنوش #زنجبیل با نبات داغ استفاده کنند.
13. هر روز #سیاه_دانه با عسل مصرف کنند.
14. میوهجاتی مانند؛ #سیب، #انار و رب انار شیرین و #به استفاده کنند.
15. #سیر و #پیاز زیاد مصرف کنند.
16. غذاهایی مانند؛ #آش جو، کباب و شیر و گوشت مصرف نمایند.
17. خوردن را با کمی نمک شروع کرده و غذا را با مصرف یک قاشق #سرکه طبیعی خاتمه دهند.
18. استنشاق و قرقره با #آب_نمک را فراموش نکنند.
🗓 اسفندماه 1398
🇮🇷 @IslamLifeStyles
❅✺✻زنـ💕ـدگی به سبک عـ💞ـاشقا❅✺✻
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_بیست_و_چهارم 💠 از صدای پای من مثل اینکه به حال آمده باشد، نگاهم کرد و زی
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_بیست_و_پنجم
💠 عباس بیمعطلی به پشت سرش چرخید و با همان حالی که برایش نمانده بود به سمت ایوان برگشت.
میدانستم از #شیرخشک یوسف چند قاشق بیشتر نمانده و فرصت نداد حرفی بزنم که یکسر به آشپزخانه رفت و قوطی شیرخشک را با خودش آورد.
💠 از پلههای ایوان که پایین آمد، مقابلش ایستادم و با نگرانی نجوا کردم :«پس یوسف چی؟» هشدار من نهتنها #پشیمانش نکرد که با حرکت دستش به امّ جعفر اشاره کرد داخل حیاط شود و از من خواهش کرد :«یه شیشه آب میاری؟»
بیقراریهای یوسف مقابل چشمانم بود و پایم پیش نمیرفت که قاطعانه دستور داد :«برو خواهرجون!» نمیدانستم جواب حلیه را چه باید بدهم و عباس مصمم بود طفل #همسایه را سیر کند که راهی آشپزخانه شدم.
💠 وقتی با شیشه آب برگشتم، دیدم امّ جعفر روی ایوان نشسته و عباس پایین ایوان منتظر من ایستاده است. اشاره کرد شیشه را به امّ جعفر بدهم و نصف همان چند قاشق شیرخشک باقیمانده را در شیشه ریخت.
دستان زن بینوا از #شادی میلرزید و دست عباس از خستگی و خونریزی سست شده بود که بلافاصله قوطی را به من داد و بیهیچ حرفی به سمت در حیاط به راه افتاد.
💠 امّ جعفر میان گریه و خنده تشکر میکرد و من میدیدم عباس روی زمین راه نمیرود و در #آسمان پرواز میکند که دوباره بیتاب رفتنش شدم.
دنبالش دویدم، کنار در حیاط دستش را گرفتم و با #گریهای که گلویم را بسته بود التماسش کردم :«یه ساعت استراحت کن بعد برو!»
💠 انعکاس طلوع آفتاب در نگاهش عین رؤیا بود و من محو چشمان #آسمانیاش شده بودم که لبخندی زد و زمزمه کرد :«فقط اومده بودم از حال شما باخبر بشم. نمیشه خاکریزها رو خالی گذاشت، ما با #حاج_قاسم قرار گذاشتیم!» و نفهمیدم این چه قراری بود که قرار از قلب عباس برده و او را #مشتاقانه به سمت معرکه میکشید.
در را که پشت سرش بستم، حس کردم #قلبم از قفس سینه پرید. یک ماه بیخبری از حیدر کار دلم را ساخته و این نفسهای بریده آخرین دارایی دلم بود که آن را هم عباس با خودش برد.
💠 پای ایوان که رسیدم امّ جعفر هنوز به کودکش شیر میداد و تا چشمش به من افتاد، دوباره تشکر کرد :«خدا پدر مادرت رو بیامرزه! خدا برادر و شوهرت رو برات حفظ کنه!»
او #دعا میکرد و آرزوهایش همه حسرت دل من بود که شیشه چشمم شکست و اشکم جاری شد.
💠 چشمان او هم هنوز از شادی خیس بود که به رویم خندید و دلگرمی داد :«#حاج_قاسم و جوونای شهر مثل شیر جلوی #داعش وایسادن! شیخ مصطفی میگفت #سید_علی_خامنهای به حاج قاسم گفته برو آمرلی، تا آزاد نشده برنگرد!»
سپس سری تکان داد و اخباری که عباس از دل غمگینم پنهان میکرد، به گوشم رساند :«بیچاره مردم #سنجار! فقط ده روز تونستن مقاومت کنن. چند روز پیش #داعش وارد شهر شده؛ میگن هفت هزار نفر رو کشته، پنج هزار تا دختر هم با خودش برده!»
💠 با خبرهایی که میشنیدم کابوس عدنان هر لحظه به حقیقت نزدیکتر میشد، ناله حیدر دوباره در گوشم میپیچید و او از دل من خبر نداشت که با نگرانی ادامه داد :«شوهرم دیروز میگفت بعد از اینکه فرماندههای شهر بازم #اماننامه رو رد کردن، داعش تهدید کرده نمیذاره یه مرد زنده از #آمرلی بره بیرون!»
او میگفت و من تازه میفهمیدم چرا دل عباس طوری لرزیده بود که برای ما #نارنجک آورده و از چشمان خسته و بیخوابش خون میبارید.
💠 از خیال اینکه عباس با چه دلی ما را تنها با یک نارنجک رها کرد و به معرکه برگشت، طوری سوختم که دیگر ترس #اسارت در دلم خاکستر شد و اینها همه پیش غم حیدر هیچ بود.
اگر هنوز زنده بود، از تصور اسارت #ناموسش بیش از بلایی که عدنان به سرش میآورد، عذاب میکشید و اگر #شهید شده بود، دلش حتی در #بهشت از غصه حال و روز ما در آتش بود!
💠 با سرانگشتان لرزانم نارنجک را در دستم لمس کردم و از جای خالی انگشتان حیدر در دستانم #آتش گرفتم که دوباره صدای گریه یوسف از اتاق بلند شد.
نگاهم به قوطی شیر خشک افتاد که شاید تنها یکبار دیگر میتوانست یوسف را #سیر کند. بهسرعت قوطی را برداشتم تا به اتاق ببرم و نمیدانستم با این نارنجک چه کنم که کسی به در حیاط زد.
💠 حس کردم عباس برگشته، نارنجک و قوطی شیر خشک را لب ایوان گذاشتم و به #شوق دیدار دوباره عباس، شالم را از روی نرده ایوان برداشتم.
همانطور که به سمت در میدویدم، سرم را پوشاندم و به سرعت در را گشودم که چهره خاکی #رزمندهای آینه نگاهم را گرفت. خشکم زد و لبهای او بیشتر به خشکی میزد که به سختی پرسید :«حاجی خونهاس؟»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🌟 @sokhananiziba