ی سر بریم به مادربزرگ بزنیم🥲❤️‍🩹 #life

بابا سید🥲💔 #life

بریم پیشش:))))🥲❤️‍🩹 #life

عاشق این هوای تبریزم فقط:)))🤍🥲 #life

ولی صدای آب آرامش خاص داره😌💜 #life

🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼 🌼🌼 🌼 |فصل اول| "سکوت اجباری"187 نگران دستش گرفتم. آرین.. بیا بشین! رنگت پریده داری میلرزی خواهش میکنم. دستم رو پس زد رفت سمت اتاقش و نفس چهار دست و پا دنبالش راه افتاد روی تخت دراز کشید پاش رو روی تخت میکشید قفسه سینه اش بالا پایین میشد احساس خفگی میکرد! دست پام گم کردم رفتم اتاق آبی به صورتش زدم. آرین! من بلد نیستم چیکار کنم؟! چی شدی تو!؟ نفساش به شمارش افتاده بود به سختی آب کنارش برداشت خورد چشماش بست، نفس بی قرار نگاهش میکرد نمیتونست از تخت بره بالا! سریع به سبحان زنگ زدم بعد یک ساعت اومد! نفس بغل کرد روی مبل نشست. حمله عصبی بهش دست داده! داری چیکار میکنی با زندگیت ریحانه؟! از اینکه همه مقصر میدونستنم کلافه بودم. چیه همش ریحانه ریحانه؟! چرا آرین مقصر نباشه که بهم اون حرفا زد؟! حالا اون مظلوم شد؟! عصبی نفس بغل کردم وسایلم برداشتم رفتم خونه مامان. دو هفته گذشته بود مامان صبحانه آماده میکرد. سبحان: قصد نداری برگردی خونت؟! از آرین چی خبر داری؟! خودت دیدی بهش حمله عصبی دست داد. خواستم حرفی بزنم که مامان پیشدستی کرد! بچم واسه چی بره؟! که روحیش خراب شه؟! پوریا رو ببین اگه این پسره نبود الان دامادم میشد. به چه حقی پسره دوزاری به دخترم میگه خفه شو؟! امروز میرم هفت جد آبادش میارم جلو چشمش! ادامه دارد.. کپی جایز نیست🛑

آرامش با یک لبخند آغاز شد:|💚🌱️ #life

از آذربایجان شروع میشه! #استاد_رائفی_پور ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [@soko_ejbari].....♥️ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

زهرا خانم نمیخوان پارت بدن؟ 😅 ما منتظریم هااا😎

زهرا کیه؟! نمیشناسم😂😔

دقیقا منم می خواستم بگم

😳🤣🤣🤣🤣

😐

جوووون؟😂🥲

زودتر پارت بده دختر😐

اگر انسان علی باشد، دگر ما را چه می‌نامند؟ جهانی کافِرَند انگار، اگر حِیدَر مُسَلمان است…! 🥺🌿 #شـٰاهِ‌نجف

همہ‌؎قافیہ‌هـاتابـع‌زلفش‌بودند؛ چادرش‌راڪہ‌بہ‌سرڪردغزل‌ریخت‌بہم...ｼ❤️✨ #همسرانہ

الان فقط کرب و بلاست؛دوای دردم…💔🥺 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ #سلطـٰان‌کربلا

زهرا مگه زهرا داریم؟😂

خبر ندارم زهرا نامی نداشتیم🥲😂

😳🤣🤣🤣🤣

🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼 🌼🌼 🌼 |فصل اول| "سکوت اجباری"188 مدام سعی میکردم مامان رو قانع کنم بی خیال شه گوش شنوایی نداشت! وقتی به خونه رسیدیم آیفون رو زد! جوابی نداد. کلافه مامان رو بهم غرید! ببین! حتی حاظر نیست بیاد جواب ما رو بده! همینقدر برات ارزش قائله. حرفی برای گفتن نداشتم! برگشتم سمت ماشین که چشمم به آرین افتاد خسته داشت می اومد سمت خونه بدون ماشین! تا من رو دید لبخند ناخواسته ای روی لبش اومد که سریع جمعش کرد رو به مامان کرد! سلام خاله! شرمنده اداره بودم. مامان مثل ببر زخمی رفت سمتش و یقه اش گرفت! مرتیکه دختر من رو مثل چند سال قبل تنها گیر آوردی که هرکاری خواستی بکنی و جیکشم درنیاد به چه جرئتی نذاشتی بیاد خونم فحش دادی؟! یهو آرین زد زیر خنده! اولا دستتاتون رو از یقه ام بکشید کنار! دوما از شما انتظار بززگتری داشتم. تصوراتم بهم ریختید با این بچه بازی هاتون! ریحانه کم الان خونه باباش نیست! دو هفته هست که خونه خودش نیست بچه ام رو همراهش برده! راحت میتونم ازش شکایت کنم! از الان میگم خودشم بشنوه که چیا ازم میتونه بربیاد! پس مثل بچه ادم پاشه بیاد سرخونه زندگیش تا روی دیگه آرین رو ندیده! ادامه دارد.. کپی جایز نیست🛑

ای سازنده‌ی هر سازه امسالمون رو قشنگ بساز..!🤍☘ #life