"سکوت اجباری"!!
کیست که غربت رفته را یاد کند.. دل غربت زده را شاد کند.. من نوشتم این سخن از بهر دوست.. تا بداند ا
بچه ها فعلا تعطیلات عید روستای اجدادی هستیم نت فوق ضعیفه تونستم پارت میدم://🤍😂
#زهرا_سادات
#آذربایجان_شرقی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[@soko_ejbari].....♥️
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
"سکوت اجباری"!!
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼 🌼🌼 🌼 |فصل اول| "سکوت اجباری"171 به دیوار چسبیدم یک کلمه فقط
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼
🌼🌼
🌼
|فصل اول|
"سکوت اجباری"172
(ریحانه)
ما روزای خوش کمتر داشتیم..
از همون بچگی تا الان..
از زمانی که آرین تلاویو بود..
خانواده اش تازه پیدا کرده بود!
چند وقت بود لبنان نرفته بودیم؟!
چند وقت بود منم پدرمادرم پیدا کرده بودم؟!
زندگی عجیبی داشتیم پر از پیچیدگی!
پر از ادمایی که میان و ادعا دارن!
نیما رفته بود من آرین اتاقی بودیم اروم سرم روی پاش گذاشتم که لبخندی زد به دیوار تکیه داد..
حرفی نمیزد..
عجیب ساکت بود!
دستش رو گرفتم روی شکمم گذاشتم.
ریحانه: ببین!
این وروجک دلش میگیره بابایش ناراحت باشه.
دوباره فقط به لبخندی اکتفا کرد اروم بلند شدم چونش رو گرفتم سمت خودم برگردوندم.
حرف بزن آرین دلم گرفت!
چرا میریزی تو خودت؟!
نفسش رو بیرون داد نگاهم کرد.
آرین: چی بگم بهت ریحانه؟!
خسته شدم:)
کی این ماجرا ها و دردسر ها تموم میشه؟!
من زمانی که وارد پرونده آرش شدم فکر اینا میکردم!
اون زمان فکرم انتقامش بود!
الانم هست..
ولی من هرکاری بکنم من رو با جون شما تهدید میکنند ریحانه!
حالا نیما!
دور دور نیماست.
این وسط یک چیزی مثل خوره تو جونمه!
ادامه دارد...
#زهرا_سادات
کپی جایز نیست🛑
"سکوت اجباری"!!
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼 🌼🌼 🌼 |فصل اول| "سکوت اجباری"172 (ریحانه) ما روزای خوش کمت
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼
🌼🌼
🌼
|فصل اول|
"سکوت اجباری"173
میدونی ریحانه..
تو جون منی.. زندگی منی!
اما حالا پای یک بچه وسطه!
بچه ای که دو ماه دیگه به دنیا بیاد!
ما اینم پشت سر میذاریم!
حرفاش همیشه مسکن روحم بود با ورود نیما گوشه ای جمع شدم و ارشام با نفرت زل زده بود به آرین!
چند نفری دستای آرین رو گرفتند و نیما دستش روی گونه ام میکشید..
کدوم رو میشنیدم؟!
صدای گریه های خودم رو یا صدای فریاد های آرین رو..
رگ های گردن مرد زندگیم باد کرده بود..
فقط من میدونستم وقتی رگ غیرتش باد میکنه چه دردی میکشه..
خودش گفته بود درمان گردن دردم فقط دستاته!
هقی زدم سعی میکردم پیشروی دستای نیما رو بگیرم که با شنیدن صدای گلوله میخکوب شدم..
نیما با صورت افتاد زمین کمرش پر خون بود..
سرم بردم بالا که با داداش سبحان رو به رو شدم..
همه چیز دورم میگشت..
سرم گیج میرفت!
دستبند خوردن ارشام..
بلند شدن ارین..
فقط فهمیدم که دیگه توانایی دیدن چیزی نداشتم..
چشمم رو تو بیمارستان باز کردم آرین کنارم خوابیده بود موهاش تو صورتش ریخته بود دستی به شکمم کشیدم با دیدن اینکه بچه هست نفس راحتی کشیدم که سبحان با اون قیافه شیطونش اومد تو نگاهش به آرین خورد نیشخندی زد با چشم ابرو اشاره کردم کاری نداشته باشه ولی رفت پشتش یهو صندلی رو کشید آرین ترقی افتاد زمین و صدای ناله اش بلند شد بلند زدم زیر خنده آرین دستش رو پیشونیش بود بلند شد.
تو روحت سبحان بیچاره نامزدت چی میکشه از دست تو...
خنده هام تمومی نداشت که با دیدن مامان خندم جمع کردم آرین بلند شد سر روش تکوند به احترامش ایستاد و مامان با روی ترش برگشت سمتمون!
سبحان تو خجالت نمیکشی عروست محضر منتظر پاشدی اومدی اینجا؟!
خانواده باران پشیمون شدن بردنش!
ادامه دارد..
#زهرا_سادات
کپی جایز نیست🛑
وقتی با پدر گرامی دیشب دعوا میکنی وقتی از سرکار میاد خونه سوپرایزت میکنه🥲🤍
#life
#زهرا_سادات
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[@soko_ejbari].....♥️
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
این گریه ها هیچگاه فراموش نخواهد شد!
اینجا در خطه آذربایجان مردم غیور و جانباز تبریز خود صاحب عزا بودند!
در سرمای شدید هوا برای وداع با رئیس جمهورشان آمدن..
برای وداع با امام جمعه فقط نه!
برای وداع با پدر معنوی خود آمده بودند!
برای وداع با استاندار جوانی آمده بودند که بی شباهت به حال و روز امام حسین (ع) نداشت!
از چهار فرزندش، دختر سه ساله و فرزند تو راهی شش ماهه اش برای یک روضه کافیست!
ما جان هایمان را راهی شهر های دیگر کردیم....
دوباره پنجشنبه با این مردم غیور عزیزانمان را در این خطه پاک و شهید پرور آذربایجان دفن میکنیم و تا ابد داغ ما فراموش نخواهد شد!🥀🖤
#زهرا_سادات.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[@soko_ejbari].....♥️
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چهارسال میشد که خداآفرین تو نقطه صفر مرزی با تمام جنگ هایی که سال 99_98 داشت زندگی میکردیم!
الان با گذشت سه سال برگشتیم تبریز و هیچ وقت فکر نمیکردم این سد(قیز قلعه سی) یک ماه بعد افتتاحش شاهد چه تلخی هایی باشید:)))🖤
‼️عکاس خودم!
#زهرا_سادات.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[@soko_ejbari].....♥️
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دو سال پیش شهرستان مرزی خدآافرین واقع در استان آذربایجان شرقی درست نقطه صفر مرزی به طوری که کوه هایی که هستن متعلق به کشور جمهوری آذربایجان هست و سمت راست سد افتتاح نشده قیزقلعسی.. درست دو ماه بعد از اینجا رفتیم:))🖤🥀
سال: تیر ۱۴۰۱
#زهرا_سادات
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[@soko_ejbari].....♥️
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
5.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گر جذبه عشق اولسا گتیرم نجه گلمز:))
عموجان دلتنگت هستیم.
بیشتر از ما حلما و سلما علی دلتنگت هست...جوان بودی نه وقت رفتنت بود عموجان:)))🖤🥀
#زهرا_سادات.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[@soko_ejbari].....♥️
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آبرو تورک ها برد رسما!
خود رهبر انقلاب یک تورک هست!
حالا میگیم سید علی خامنه ای!
خامنه کجاست؟!
یک شهر تو آذربایجان شرقی!
فرق هست بین ترک و ترک!
کاش قومیتی نکنیم!
#زهرا_سادات.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[@soko_ejbari].....♥️
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
"سکوت اجباری"!!
اگه قسمت شد ظهرخوابی که از عمو مالک دیدیم تعریف میکنم:)))🖤🥀
این یک ماه سخت گذشت!
خیلی سخت گذشت!
شهادت عمو مالک و رئیس جمهور غم کمی نبود!
عمو مالک هم کم از بازدیدهای سرزده نداشت!
حتی بعد شهادت هم کسی ازش یک جمله منفی نگفت!
با رسیدگی هاش به مردم قوت قلب میداد به همه جا سرمیزد و امید آذربایجان شده بود!
اون شب آشفته بودم!
به زور تونستم بخوابم سردرد شدیدی داشتم!
حتی وقتی هم خوابیدم یاد کسانی افتادم که چطور ما رو به زجر و عذاب کشوندن الان باعث مصیبت ما هستند.!
تو خواب احساس خفگی داشتم.. ناله میکردم و فضای بیمارستان بود!
انقدری که حس خفگی داشتم که شاید همونجا نفسم قطع میشد!
گوشه بیمارستان عمو مالک اومد سمت ما و بازهم بازدید مردمی بود!
با دیدنم لبخندی زد و هنوز جمله هاش یادمه..!
آروم باش! تموم شد! مهم نیست اصلا مهم نیست! تموم شد!
بعد بیدار شدم..!
#روایت_یک_خواب!
#زهرا_سادات
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[@soko_ejbari].....♥️
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
روز تشییع تو تبریز حاج مهدی رسولی خطاب به شهید مالک رحمتی گفت.. "یورولمیاسان گارداش" یعنی خسته نباشی برادر.
ولی عمو مالک ما هنوزم چشم به راه برگشتنت هستیم:))🖤🥀
#زهرا_سادات
#شهید_مالک_رحمتی.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[@soko_ejbari].....♥️
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
"سکوت اجباری"!!
آقای جلیلی داره میاد تبریز😎✌️🏻
7.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یادم رفت اینو بذارم.
روزی که آقای جلیلی اومدن تبریز رفتیم استقبال😎✌️🏻
#زهرا_سادات
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[@soko_ejbari].....♥️
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ