eitaa logo
"سکوت اجباری"🇵🇸
472 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
649 ویدیو
2 فایل
بـــســـم رب الــشـهــ♥ـــدا و صــدیــقــین وقتی عقل عاشق شود! عشق عاقل می‌شود. و شهید می‌شوی:!)) شروط کانال برای کپی و تبادل: 👇🏻 https://eitaa.com/Anonymous_channel120 شـنـوای حـرف دل🤍 https://daigo.ir/pm/G9buOm کانال ناشناس😎 @Anonymous_channel
مشاهده در ایتا
دانلود
هرگناهی‌که‌انسان‌مرتکب‌شود اثری‌ازکثیفی‌وتاریکی‌دردلاو به‌جامی‌گذاردوازاین‌رومیل‌و شوق‌اونسبت‌به‌اعمال‌صالح‌و نیکوکم‌می‌شود...!
6.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یِڪ‌گـۅشِہ‌اَز، رِۅاق‌ِتۅجـٰاداشـتَن‌بَـس‌اَسـت؛ مـٰاراهَمین‌اِمـٰام‌‌رِضــٰاداشتَن‌بَس‌‌اَست... ـ ـ ـ ـــــ❁ــــــ ـ ـ
دلم‌یہ‌آغوش‌گرم‌میخواد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ازجنس‌ضریح‌اباعبدالله..(:💔 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
اِی‌خوش‌آن‌ها‌کِه‌دَمی‌لایِـق‌ِدیـدارشُدَند . . کِه‌بِه‌خـال‌ِلَبَـت‌اِی‌دوست‌گِرِفتار‌شُدَند!(:❤️‍🩹" اَللّهُمَّ‌عَجِّل‌لِوَلیِّکَ‌الفَرَج
از محل تحصیل و علم و دانش برگشتم پارت داریم🤍😂
"سکوت اجباری"🇵🇸
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼 🌼🌼 🌼 |فصل اول| "سکوت اجباری"182 دکتر نگاهی بین ما کرد اروم
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼 🌼🌼 🌼 |فصل اول| "سکوت اجباری"183 عصبی بودم از حرفای سبحان که مامان دستم گرفت رو به سبحان توپید! دختر من خودش صلاح زندگیش میدونه لازم نیست بگی! این پسر کم دخترم رو خون به جیگر نکرده! با دیدن اینکه چشمای آرین بازه دست مامان ول کردم سریع رفتم اتاق. نفس بغل سبحان که با دیدن باباش جیغی کشید شروع به دست پا زدن کرد که آرین لبخندی و سبحان کنارش نشست. دایی ی وقت بابا اذیت نکنیا! اروم سبحان گذاشت کنار نفس که نفس سرش تو گردن آرین فرو کرد اروم گرفت لبخند دلنشینی کرد. ج. جونم بابا.. با دیدن من جمله اش کامل نکرد خیره نگاهم کرد. سکوتش آزارم میداد. سبحان برای عوض کردن فضا چرخید سمتش. زود بلند شو جناب سروان! سرهنگ ی پرونده توپ دستت میده اونم چه پرونده کلا با بقیه پرونده ها متفاوت هست! البته فعلا جات رو من گرفتم هر زمان بهتر شدی میگم پرونده چیه! ولی به شرط اینکه تلاش کنی و لجبازی درنیاری واسه خوب شدن. خندید انگشت نفس رو گرفت بوسید. سرهنگ دل خوشی از من نداره! سایم رو با تیر میزنه پرونده بده دستم؟! ادامه دارد... پ. ن: عزیزان این چند روز بحث رمان شد یک بار برای همیشه گفته بشه که حالت کلی رمان تخیلی هست و گاها از زندگی خود نویسنده واقعیت هایی بهش اضافه میشه‼️ کپی جایز نیست🛑
گاها پشیمونی سودی نداره وقتی دیر شده:)))❤️‍🩹 https://gkite.ir/es/9667352 جواب ناشناس ها👇🏻 @Anonymous_channel توجه: حتما در ناشناس عضو بشید اگر اتفاقی برای کانال افتاد خدای ناکرده اونجا ادامه بدیم‼️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هیچ کس غیر از شما کاری برای من نکرد:) 🥲💔 لٰا غیاث الّا شما و لٰا کریم الّا شما
'غم‌عشق‌تومراکشت‌ولی‌حرفی‌نیست عمردرراه‌توخوب‌است‌به‌پایان‌برسد🥹❤️‍🩹:) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
"سکوت اجباری"🇵🇸
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼 🌼🌼 🌼 |فصل اول| "سکوت اجباری"183 عصبی بودم از حرفای سبحان که
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼 🌼🌼 🌼 |فصل اول| "سکوت اجباری"184 تو نگران نباش! من حلش میکنم! چند هفته ای از مرخص شدن آرین میگذشت و حرفای زیادی بینمون رد بدل نمیشد! نفس تو بغل آرین خواب بود رفت اتاق گذاشت روی تختش. دیر وقته بریم بخوابیم؟! نگاه خالی از حسی بهم انداخت و مثل شب های قبل جاش رو تو پذیرایی انداخت خوابید! بغض کرده بودم دلم میخواست بلند بزنم زیر گریه. آرین حق داشت! همون شب که نفس مریض شده بود اومد برای معذرت خواهی گفت بدون تو خوابم نمیبره جات پیش منه! همون شبم بهش گفتم حالم ازش بهم میخوره! انگار دیگه براش مهم نبود پیشم باشه یا نه! صبح جمعه با صدای خنده های نفس بیدار شدم که روی سینه آرین خوابیده بود با دستش با ته ریش آرین بازی میکرد. جونم بابا.. وایسا مامانت بیدار شه شیرت میده قربونت برم من دخترکم. لبخندی زدم رفتم سمتشون سلامی کردم که کوتاه جواب سلامم داد! لبم رو گاز گرفتم کنارش نشستم. مامانم اینا شب شام دعوتمون کردن بریم؟! نگاهم نمیکرد دستای نفس گرفته بود نیوفته. به سلامت،برو! متعجب نگاهش کردم. ی. یعنی تو نمیایی؟! چرا اینطوری تو؟! پوزخندی زد برگشت سمتم صداش رو برد بالا. ادامه دارد.. کپی جایز نیست🛑
این زندگی آسانی نداشت:)))❤️‍🩹 https://gkite.ir/es/9667352 جواب ناشناس ها👇🏻 @Anonymous_channel توجه: حتما در ناشناس عضو بشید اگر اتفاقی برای کانال افتاد خدای ناکرده اونجا ادامه بدیم‼️