#نوشته مادر بزرگوار احمد آقا..
ماه آذر از راه رسید سال ۱۴۰۱ بود و چند ماهی جوان جهادیم را از نزدیک ندیده بودیم همه دلتنگ دیدارش بودیم هر شب تماس داشتم تا نوید داد که به زودی به مرخصی می آید ؛ خیلی خوشحال شدم اما زمان مرخصی ۱۴ روز کم بود با این حال گفت برای دوستانش ۱۰ روزه هست و او ۱۴ روز و حتی ماشینش را بنزین زد آماده بود برای سفر؛ روز پنج شنبه میخواستند حرکت کنند چهارشنبه ماموریتی پیش آمد و هر چه دوستانش گفتند شما نرو قبول نکرد و رفت ؛ رفتنی که شهادتش در آن رقم خورد ؛ رفتنی که حق خریدارش شد؛ رفتنی که دیدارمان افتاد به قیامت؛ آری او رفت و همه ی ما در شوک آسمانی شدن زود هنگامش بودیم گرچه می دانستم که او شهید میشود این را از چهره ی نورانی و رفتارش حدس میزدم اما اصلا دلهره نداشتم آرامشی که هنوز هم مبهوت آن هستم. الان هم در آستانه ی گرامیداشت دومین سالگردش هستیم البته چند روز زودتر؛ هنوز هم دلتنگ دیدارشم؛ البته همیشه از او نشانه هایی می بینم با واسطه و بی واسطه برایم پیامهایی دارند اما مادر است و مهرش ....
هدیه صلوات فراموش نکنید..🥀
سکوت ممنوع(البرز،ایران) ☫
@sokotmamno