eitaa logo
سُلالہ..!
264 دنبال‌کننده
7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
221 فایل
-خُدایا بال پَروازُ شوقِ رَهایے لُطفَا…🕊
مشاهده در ایتا
دانلود
سُلالہ..!
💢سفر به آینده تاریخ ۲۴💢 #قسمت_بیست_و_چهارم آیا می دانی هرگاه که این پرچم 🏳 باز شود هفت دسته از فرش
💢سفر به آینده تاریخ ۲۵💢 آنانی که بار دیگر زنده شده اند همه منتظرند تا فرمان حرکت صادر شود، لشکر به گروه هایی منظّم تقسیم شده است. در این میان متوجّه یک گروه هفت نفری می شوم. جلو می روم واز یکی از آنها می خواهم که درباره خودش سخن بگوید. او خودش را "تلمیخا" معرّفی می کند. نمی دانم او را می شناسی یا نه❓ 👈"تلمیخا"، نام یکی از اصحاب کهف است، اصحاب کهف همان هفت نفری هستند که در قرآن 📖 قصّه آنها آمده است. آیا سوره کهف را خوانده ای❓ آن هفت نفر خدا پرست از ترس طاغوت زمان خود به غاری پناه بردند و بیش از سیصد سال در آن غار خواب بودند😴 شاید بگویی: آقای نویسنده، عجب حرف هایی می زنی❓ حواست کجاست❓ نکند خیالاتی شده ای❓ اصحاب کهف هزاران سال است از دنیا رفته اند، آخر چطور آنها را در لشکر امام زمان، می بینی❓🤔 من در اینجا فقط یک جمله می گویم: مگر سخن امام صادق (علیه السلام) را نشنیده ای که فرمود: "هرگاه قائم ما قیام کند خداوند اصحاب کهف را زنده می کند".☺️ آری، در لشکر قائم آل محمّد (علیه السلام) افراد زیادی هستند که بعد از مرگ به امر خدا زنده شده اند تا آن حضرت را یاری کنند.🤝 👈یکی دیگر از آنها "مقداد" است. او یکی از بهترین یاران پیامبر و حضرت علی (علیه السلام) بود که اکنون به امر خدا به دنیا بازگشته است. 👈دیگری "جابر بن عبد الله انصاری" است. او از یاران نزدیک پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بود و تا زمان امام باقر (علیه السلام)، زنده ماند. همان کسی که روز "اربعین" به کربلا آمد و در آب فرات غسل کرد وقبر شهید کربلا را زیارت کرد؛ اکنون، او زنده شده است تا انتقام خون امام حسین (علیه السلام) را بگیرد✊ من عدّه زیادی را می بینم که می گویند ما در عالم برزخ بودیم و چون امام زمان ظهور کرد، فرشته ای نزد ما آمد وبه ما خبر داد که روزگار ظهور فرا رسیده است، برخیزید و به یاری آن حضرت بشتابید✋ 🔚...... @ipqtfgu
1_422999968_۱۱۸.mp3
3.87M
قسمت نوزدهم وظایف منتظران 💢 برگرفته از کتاب مکیال المکارم ⁉️ چگونه یاد حضرت باشیم ؟! ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🔵 14 راهکار عملی مهم برای یاد حضرت 🎙️ @ipqtfgu
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خواب‌میبینم، منواشک‌وحرم‌تاسحرمی‌مونیم‌تنهای‌تنها..☘ 🆔@ipqtfgu
🦋🍀 😇✨ °|من یڪ دختـࢪم🌱♥️ °| یاد گرفتہ ام °| دخترانھ هایم را خرج °| هرنگاهۍ نڪنم🍡 °| دختـرم با چاشنۍ °| حجاب و نمڪ حیآ😌 °| شاید چادرۍ شدن من باعث °| خندھ خیلیا شد😶ولۍ °| مشڪۍ نیست🙃 °| مۍارزد @ipqtfgu
💚🍃 💚 •| حتی اگر به آخر خط هم رسیده‌ای آنجا برای شروعی مجدد است ┅═══✼❉❉✼═══┅ ولادت امام رضا/علیه السلام😍 🆔@ipqtfgu
• تو این جشن • جات عجب خالیه حاجی..!🌿🤍 @ipqtfgu
🔅🔆🔅🔆🔅 دلتنگ كه میشوم😞 سراغ چادرم را میگیرم...😍 عجیب بوی ضریحت را گرفته است آقا... ❂ السلام علیك یا شمس الشموس ❂ ❂ یا انیس النفوس ❂ ❂ .بن.موسی.الرضاالمرتضی ❂ 🆔 @ipqtfgu
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😍 چادر مزاحم من نیست🍃 دست و پایم را نمی‌گیرد مادرم به من آموخته🤗 چادر سر کردن بلدی نمیخواهد عشق میخواهد...♥️ 🆔@ipqtfgu
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊 امام رضا دلم برات پر میزنه 🕊 به دور گنبد شما پر میزنه 🕊 شبا کنار پنجره سر میزنه 😭 ❂ السلام علیك یا شمس الشموس ❂ ❂ یا انیس النفوس ❂ @ipqtfgu
♥ آمدمـ ای شاه پناهم بده 🆔 @ipqtfgu
به وقت رمان بی تو هرگز فدای رهبر @ipqtfgu
قسمت شصت و یکم داستان دنباله دار بدون تو هرگز: خیانت روزهای اولی که درخواستش رو رد کرده بودم … دلخوریش از من واضح بود … سعی می کرد رفتارش رو کنترل کنه و عادی به نظر برسه … مشخص بود تلاش می کنه باهام مواجه نشه … توی جلسات تیم جراحی هم، نگاهش از روی من می پرید … و من رو خطاب قرار نمی داد … اما همین باعث شد، احترام بیشتری براش قائل بشم … حقیقتا کار و زندگی شخصیش از هم جدا بود … سه، چهار ماه به همین منوال گذشت … توی سالن استراحت پزشکان نشسته بودم که از در اومد تو … بدون مقدمه و در حالی که … اصلا انتظارش رو نداشتم … یهو نشست کنارم … - پس شما چطور با هم آشنا می شید؟ … اگر دو نفر با هم ارتباط نداشته باشن … چطور می تونن همدیگه رو بشناسن و بفهمن به درد هم می خورن یا نه؟ … همه زیرچشمی به ما نگاه می کردن … با دیدن رفتار ناگهانی دایسون … شوک و تعجب توی صورت شون موج می زد … هنوز توی شوک بود اما آرامشم رو حفظ کردم .. دکتر دایسون … واقعا این ارتباطات به خاطر شناخت پیش از ازدواجه؟ … اگر اینطوره چرا آمار خیانت اینجا، اینقدر بالاست؟ … یا اینکه حتی بعد از بچه دار شدن، به زندگی شون به همین سبک ادامه میدن … و وقتی یه مرد … بعد از سال ها زندگی … از اون زن خواستگاری می کنه … اون زن از خوشحالی بالا و پایین می پره و میگن این حقیقتا عشقه؟… یعنی تا قبل از اون عشق نبوده؟ … یا بوده اما حقیقی نبوده؟ … خیلی عادی از جا بلند شدم و وسایلم رو جمع کردم … خیلی عمیق توی فکر فرو رفته بود … منم بی سر و صدا … و خیلی آروم … در حال فرار و ترک موقعیت بودم … در سالن رو باز کردم و رفتم بیرون … در حالی که با تمام وجود به خدا التماس می کردم که بحث همون جا تموم بشه … توی اون فشار کاری … که یهو از پشت سر، صدام کرد … فدای رهبر @ipqtfgu
شصت و سوم داستان دنباله دار بدون تو هرگز: خدای تو کیست خنده اش محو شد … - یعنی … شما از من بدتون میاد خانم حسینی؟ … چند لحظه مکث کردم … گفتن چنین حرف هایی برام سخت بود … اما حالا … - صادقانه … من اصلا به شما فکر نمی کنم … نه به شما… که به هیچ شخص دیگه ای هم فکر نمی کنم … نه فکر می کنم، نه … بقیه حرفم رو خوردم و ادامه ندادم … دوباره لبخند زد … - شخص دیگه که خیلی خوبه … اما نمی تونید واقعا به من فکر کنید؟ … خسته و کلافه … تمام وجودم پر از التماس شده بود … - نه نمی تونم دکتر دایسون … نه وقتش رو دارم، نه … چند لحظه مکث کردم … بدتر از همه … شما دارید من رو انگشت نما و سوژه حرف دیگران می کنید … - ولی اصلا به شما نمیاد با فکر و حرف دیگران در مورد خودتون … توجه کنید … یهو زد زیر خنده … اینقدر شناخت از شما کافیه؟ … حالا می تونید بهم فکر کنید؟ … - انسان یه موجود اجتماعیه دکتر … من تا جایی حرف دیگران برام مهم نیست که مطمئن باشم کاری که می کنم درسته … حتی اگر شما از من یه شناخت نسبی داشته باشید … من ندارم … بیمارستان تمام فضای زندگی من رو پر کرده … وقتی برای فکر کردن به شما و خوصیات شما ندارم … حتی اگر هم داشته باشم … من یه مسلمانم … و تا جایی که یادم میاد، شما یه دفعه گفتید … از نظر شما، خدا … قیامت و روح … وجود نداره … در لاکر رو بستم … - خواهش می کنم تمومش کنید … و از اتاق رفتم بیرون … فدای رهبر @ipqtfgu
شصت و چهارم داستان دنباله دار بدون تو هرگز: جراحی با طعم عشق برنامه جدید رو که اعلام کردن، برق از سرم پرید … شده بودم دستیار دایسون … انگار یه سطل آب یخ ریختن روی سرم … باورم نمی شد … کم مشکل داشتم که به لطف ایشون، هر لحظه داشت بیشتر می شد … دلم می خواست رسما گریه کنم … برای اولین عمل آماده شده بودیم … داشت دست هاش رو می شست … همین که چشمش بهم افتاد با حالت خاصی لبخند زد … ولی سریع لبخندش رو جمع کرد .. - من موقع کار آدم جدی و دقیقی هستم … و با افرادی کار می کنم که ریزبین، دقیق و سریع هستن … و … داشتم از خجالت نگاه ها و حالت های بقیه آب می شدم … زیرچشمی بهم نگاه می کردن … و بعضی ها لبخندهای معناداری روی صورت شون بود … چند قدم رفتم سمتش و خیلی آروم گفتم … - اگر این خصوصیاتی که گفتید … در مورد شما صدق می کرد … می دونستید که نباید قبل از عمل با اعصاب جراح بازی کنید … حتی اگر دستیار باشه … خندید … سرش رو آورد جلو … - مشکلی نیست … انجام این عمل برای من مثل آب خوردنه … اگر بخوای، می تونی بایستی و فقط نگاه کنی … برای اولین بار توی عمرم، دلم می خواست … از صمیم قلب بزنم یه نفر رو له کنم … با برنامه جدید، مجبور بودم توی هر عملی که جراحش، دکتر دایسون بود … حاضر بشم … البته تمرین خوبی هم برای صبر و کنترل اعصاب بود … چون هر بار قبل از هر عمل، چند جمله ای در مورد شخصیتش نطق می کرد … و من چاره ای جز گوش کردن به اونها رو نداشتم … توی بیمارستان سوژه همه شده بدیم … به نوبت جراحی های ما می گفتن … جراحی عاشقانه فدای رهبر @ipqtfgu
پایان پارت گزاری رمان بی تو هرگز از این به بعد. روزی 3 پارت میزارم فدای رهبر @ipqtfgu
هدایت شده از یاحسین
چالش داریم چه چالشی 🌹🌹 نوع :امام رضایی زمان ساعت 11 ظرفیت محدود بیشتر از 5 جایزه شارژ در چنل زیر @RrrrrrrrrZzzzzzzz اسم های زیباتون به ایدی زیر https://eitaa.com/Marinr
بچه ها امشب شب شب تولد امام رضا هست❤️ به نظر شما شب جشن بگیریم یا فردا؟