#خاطـراتـــــ_شهدا 🌿
دائمالوضو بود
موقع اذان خیلےها مےرفتند
وضو بگیرند
ولے حسن اذان و اقامه را میگفتـــــ :
و نمازش را شروع میڪرد
میگفتـــــ : زمین جاےِ جمع ڪردن ثوابه
حیفـــــ زمینِ خدا نیستـــــ ڪه آدم
بدون وضو روش راه بره..؟!
#شهید_حسنتهرانےمقدم
࿐᪥✧🍃🌸🍃✧᪥࿐
#خاطرات_شهدا
«شهید مهدی عزیزی»🌷
🔸واقعا اهل این دنیا نبود. این اواخر که قرار بود اعزام شود موتورش را دزدیدند. آمد پیش من و گفت: مامان! درویش بودیم و درویش تر شدیم. دنبال خرید لباس نو نبود و اگر لباس نویی می گرفت به دیگران می داد.
⌚️یکی از دوستانش می گفت: بعد از شهادت مهدی به محل شهادتش رفتم. دیدم ساعت مچی مهدی دست یکی از بومی های آن جا است. خیلی به او اصرار کردم که حاضرم با هر قیمتی ساعت را از او بخرم، ولی قبول نکرد و می گفت : هر قیمتی که بگی باز هم آن ساعت را نمی دهم. پرسیدم: چطور شد که ساعت رو به او داده؟ گفت: صبح روز شهادتش به محل اقامت ما آمد و نماز را در آنجا بجا آورد. من محو تماشای نمازش شده بودم بعد از نماز به سمت من برگشت و ساعتش را به من داد. خیلی خوشحال شدم و تشکر کردم.
🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷
#خاطرات_شهدا 💌👇
از آن بچه های شب امتحانی بود☺️
کنکور هم همین طور خواند از سر جلسه امتحان کنکور که آمد، گفت😍 «رتبه م سه رقمی میشه، فقط هم مهندسی شیمی شریف».🙃
همین هم شد، 729، مهندسی شیمی شریف.😉
#شهید_مصطفی_احمدی_روشن