eitaa logo
سُلالہ..!
264 دنبال‌کننده
7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
221 فایل
-خُدایا بال پَروازُ شوقِ رَهایے لُطفَا…🕊
مشاهده در ایتا
دانلود
صبح که بیدار شدم اول رفتم داخل اینستا. مزاحمه دوباره 10 تا پیام داده بود. دیگه داشت اعصابم خورد میشد. گوشی رو گذاشتم کنار و رفتم دست و صورتم رو شستم. تیشرت لیمویی با شلوار جین مشکی پوشیدم و رفتم داخل آشپزخانه. مامان و بابا داشتن صبحانه میخوردن. -سلام صبح بخیر. بابا:سلام عزیزم. مامان:سلام صبحت بخیر. برای خودم چایی ریختم و بعد نشستم. بابا:فکر هات رو کردی دخترم؟ -بابا جون من جوابم منفیه. بابا:میخوای یک جلسه باهاش بری بیرون بعد تصمیم بگیری؟! -نه. مامان:یه جلسه باهاش برو بیرون خب دختر ببین چه جوریه. نمیدونستم باید چی بگم!!! بابا:بهش میگم امروز بعد از ظهر بیاد دنبالت برین بیرون. -اما بابا...... بابا وسط حرفم پرید و گفت:اما و اگر نداره دخترم. بلند شدم و رفتم داخل اتاقم. روی تخت نشستم،چرا باید با یه پسر قریبه برم بیرون. من اصلا از این پسره خوشم نمیاد. خیلی زود بعد از ظهر شد و مامان گفت:پاشو برو آماده شو الان میاد. -ای خدا. رفتم داخل اتاقم. تیشرت صورتی با شلوار جین آبی و مانتو سفید پوشیدم. شال صورتی سر کردم و کیفم رو برداشتم. رفتم داخل حال و روی مبل نشستم. مامان:چرا به خودت نرسیدی؟! -ای بابا،مامان ول کن دیگه اه. رفتم داخل اینستا،پسره 5 تا پیام داده بود. بهش پیام دادم(چیکار داری با من ولم کن دیگه) سریع سین کرد و گفت(عاشقت شدم) من(شوهر دارم) گفت(دروغ نگو) من(یک بار دیگه پیام بدی میگم شوهرم حسابت رو برسه) زنگ خونه به صدا در اومد،شازده اومد. گوشیم رو انداختم داخل کیفم و رفتم دم در. صندل های سفیدم رو پوشیدم و رفتم جلوی در. سپهر با یه شاخه گل ایستاده بود جلوی در. کت و شلوار طوسی پوشیده بود. گل رو به سمتم گرفت و گفت:سلام،گل برای گل. گل رو ازش گرفتم و گفتم:سلام،ممنون. ادامه دارد...............