eitaa logo
سُلالہ..!
264 دنبال‌کننده
7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
221 فایل
-خُدایا بال پَروازُ شوقِ رَهایے لُطفَا…🕊
مشاهده در ایتا
دانلود
سُلالہ..!
#عشق_در_جاده_خدا #قسمت_هشتاد_وچهارم ساعت گوشی زنگ خورد. فورا بلند شدم و زنگش رو قط کردم و از ات
(یک سال بعد) روی تخت نشسته بودم و گوله گوله اشک می ریختم....غم عالم توی دلم بود نمی دوستم با این همه قصه چیکار کنم. در اتاق باز شد مامان اومد تو. مامان:تو که باز داری گریه میکنی... -نباید بکنم؟! مامان:نه،دیگه داری زیاده روی میکنی! -مامان جان شما چرا متوجه نیستید؟؟من دوسال تموم درس خوندم‌‌....دوسال،دو روز که نیست اینقدر راحت بزارمش کنار،دوسال از عمرم...مگه کمه؟! مامان:آره درسته،اما قرار شده بود دانشگاه های تهران قبول بشی که نری شهرستان! -من تموم تلاشموکرم....ولی حالا شیراز قبول شدم شما نباید اجازه بدید؟! مامان:ما نگرانتیم دختر... -شما اگر نگرانید باید بزارید من برم... مامان:ببن دست من نیست!پدرت راضی بشه من حرفی ندارم. جواب ندادم. مامان:پاشو بیاشام -نمی خورم.... مامان:لج نکن دیگه!!!پاشو بیا -لج نمیکنم ولی نمیام... مامان:ضعیف میشیا... -بزار بشم. مامان:بیا یه بار دیگه با پدرت صحبت کن شاید راضی شد. با اینکه نا امید بودم ولی بلند شدم . بابا روی صندلی نشسته بود منم نشستم روبه روش بابا:چرا گریه کردی دخترم؟! ادامه دارد......