eitaa logo
سُلالہ..!
256 دنبال‌کننده
7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
221 فایل
-خُدایا بال پَروازُ شوقِ رَهایے لُطفَا…🕊
مشاهده در ایتا
دانلود
. {روز پنجشنبه } صبح ساعت۱۰ بیدار شدم و رها رو بیدار کردم... باهم صبحانه رو خوردیم و رفتم حمام. وقتی اومدم بیرون یک شومیز بافت سفید پوشیدم و مانتوی سورمه ای که یقیه ی خیلی بازی داشت رو تن کردم. شلوار تنگ و کوتاه سرمه ای پوشیدم و رفتم جلوی آینه تا آریش کنم که رها وارد اتاق شد. رها:وای پارمیس تو حاضر شدی؟ -آره دیگه. رها:زود نیست؟ -نه،من الان باید آرایش کنم ، موهامو درست کنم،تازه خرید هم نکردیم...تو هم بیا آماده شو......زشته دیر برسیم. رها:باشه. رها رفت و در کمدم رو باز کرد. رها:من چی بپوشم؟؟؟؟ -فعلا دست نزن بیا منو آرایش کن،بعدش خودم بهت میدم. رها:باشه. رها منو آرایش کرد و موهامو برام درست کرد. منم اونو آرایش کردم و موهاشو خوشگل کردم. رها:خب من چی بپوشم؟؟؟ -بزار بهت بگم. یک مانتوی نخی سفید که گل های ریز صورتی داشت رو بهش دادم. رها:این که شبیه زیر اندازه..... -به این خوشگلی. رها:نه این خوب نیست. -خب بزار یه چیز دیگ بهت بدم. یک مانتوی لیمویی جلو باز و شومیز سفید با شلوار سفید و شال سفید بهش دادم. رها:اینا رو برای تولد بپوشم؟ -توی خونه عوض میکنیم،مثل من. رها:آها،باشه.. یدونه نیم تنه آبی آستین بلند با یک شلوار تنگ مشکی برای تولد برداشتم. رها:من چی بردارم؟ یک هودی سرخابی و شلوار مشکی دادم بهش. -این خوبه؟ رها:آره. ادامه دارد...... @dokhtarane_mahdavi313