#عشق_در_جاده_خدا
#قسمت_ششم
با سبحان سوار آسانسور شدیم و رفتیمبالا، من در رو باز کردم.
–بفرمایید داخل.
سبحان:ممنونم.
وارد شدیم.
سبحان نشست روی مبل
رفتم تا یه چیزی برای سبحان بیارم تا بخوره که یهو سبحان گفت:فاطمه زهرا زحمت نکش،من چیزی نمی خورم...
–ای بابا، اینطوری که نمیشه.
سبحان:چرا میشه!زحمت نکشید
–به قول خودتون زحمتی نیست.
سبحان:خب من اصلا میل ندارم.
–باشه خب.
رفتم توی اتاق.
همش می ترسیدم الان سبحان اومده خونه ی ما و من رفتم توی اتاق نکنه زشت باشه!
برای همین سریع کارم رو تموم کردم.
یک کوله پشتی سیاه برداشتم و دو دست لباس مشکی گذاشتم داخل اون یک لباس بلند مشکی با یک روسری مشکی.
یک مانتو مشکی و جلو باز و شومیز مشکی برداشتم ،وسایلی هم که مامان گفته بود برداشتم
کتاب و دفتر هان رو هم برداشتم و رفتم از اتاق بیرون.
–کار من تموم شد.
سبحان:بریم.؟؟
–بله.
سوار ماشین شدیم و دوباره رفتم خونه خاله الناز.
حال خاله الناز انگار یکم بهتر بود.
–سلام
مامان:سلام
خاله الناز:سلام
–مامان جون وسایلی که خواستی رو آوردم.
مامان:دستت درد نکنه.
خاله الناز:عزیزم اگه خواستی درس بخونی یا کاری داشتی می تونی بری توی اتاق حدیثه.
_ممنونم خاله.
رفتم سمت اتاق حدیثه،آروم در اتاق رو باز کردم،مثل همیشه اتاقش مرتب بود ! وقتی وارد اتاق شدم بغضم ترکید و اشکاهام جاری شد.....
چون می دونستم حدیثه همیشه مرتب بود و حتی زمان هایی هم که خونه نبود دوست داشت اتاقش پاکیزه باشه کیفم رو در آوردم و من مرتب گذاشتم کنار اتاق.
شالم رو در آوردم رو آویزون کردم پشت در.....
نشستم روی تخت،دلم خیلی گرفته بود حتی گل های اتاق حدیثه شادابه شاداب بود،انگار نمی تونستن چه اتفاق بدی افتاده ....
از روی تخت بلند شدم...روی میز یک آلبوم بود،نمی دونستم برشتارم یا نه.....
اما بعد چند دقیقه تصمیم گرفتم که آلبوم رو بردارم.
نشستم روی صندلی و آلبوم رو برداشتم و ورق زدم....
اولین صفحه رو که دیدم تعجب کردم عکس من و حدیثه بود...
ادامه دارد......
@dokhtarane_mahdavi313
سُلالہ..!
https://harfeto.timefriend.net/16374809934428 اینم ناشناس کانال....💋
منتظر نظرات شما عزیزان هستیم
هدایت شده از ⇄↺دختران فاطمی↺⇄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀شهیدی که برای اولین بار به نامحرم نگاه کرد که اونهم.......
🥀برای شادی روح شهدای عزیزمان صلوات
بچه ها به دلیل اسرار شما توی ناشناس بعد از یکم پست گذاشتن میرم پارت بعدی رمان رو تایپ می کنم
#درگوشی ✨
+رفیق خوبم!
همیشه سعی کن نمازاتو اول وقت بخونی🌱..
اگههم نمیخونی خب!؟
کم کم شروع کن به نماز خوندن...⚡️
تو تموم لحظات نماز یادت باشه،
داری با خدای خوب و مهربونت حرف میزنی! 😉
یادت باشه خدات چه اندازه بزرگ و حکیمه هاا!
آفرین شروع کن! از همین الان...
آشتی کن با نماز😇!
یجوری که هیچکس نتونه ازش جدات کنههه❕
بهت قول میدم وقتی باهاش آشتی شدی دیگه لذت قشنگش رو به هیچ چیز نمیدی!! 🌸
اللّھمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج🌱
#مهسا_بانو
|•🦋•|
#چادرانہ🦋
براے«چـــادر»🦋🌊
بایدبہآسماننگاہڪرد⛈❄
براےچادروحجابت🌜✦⋆⋇
بہڪنایہاطرافیانت
نگاہنڪن✖⋆⋇
«آسمانےشدن»بهاءدارد🥺⋆⋇
یادتباشد
«بهشت»رابہبهاءمیدهند🌈
نہبہبهانه
#مهسا_بانو