اینکه انگلیس ۴۰ میلیون پوند به اوکراین کمک مالی کنه اسمش میشه حفاظت از امنیت مردم بریتانیا ولی اگه ج.ا در منطقه هزینه کنه اسمش میشه دزدی از جیب مردم و حمایت از تروریسم
سُلالہ..!
#عشق_در_جاده_خدا #قسمت_هفتاد_وسوم نمی دونستم از سر حسودیه یا چیز دیگه.... روی تخت دراز کشیدم که
#عشق_در_جاده_خدا
#قسمت_هفتاد_وچهارم
وقتی رسیدیم خونه سریع رفتم توی اتاقم و لباسامو عوض کردم و دراز کشیدم روی تخت.
محدثه پیام داده بود:سلام...میای خونه مون؟
زمانش واسه ۱۰ دقیقه پیش بود.
سریع پیام دادم:صبر کن...اومدم
جواب داد:بیا...منتظرم.
یه تیشرت سفید و شلوار مشکی پوشیدم...
چادر گلگلی مامانمو انداختم سرم و رفتم پایین.
محدثه جلوی در منتظرم بود.
-سلام عشقم.
محدثه:سلام عزیزدلم.
-خوبی؟
محدثه:خوبم عزیزم....بیا تو
وقتی وارد شدم مادرش(شکوفه خانم) رو دیدم.
شکوفه خانم: سلام دخترم
-سلام.
شکوفه خانم:خوش اومدی.
-ممنون
رفتیم توی اتاق محدثه و کلی حرف زدیم....
۲ساعت بعد که رفتم خونه مون مامان داشت با تلفن صحبت می کرد
نشستم روی مبل تا مامان صحبتش تموم شد.
-کی بود؟
مامان با خوشحالی گفت:خاله الناز..
-چی شده؟
مامان:سبحان داماد شده....
-چه عالییییی....خداروشکر.
مامان:۲هفته دیگه هم دعوت شدیم عقد شون..
-هوراااااا...حالا عروس کیه؟
مامان:حدس بزن.
-نمی دونم ..
مامان:شیرین.....
-شیرین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟دوست تپله ی من؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مامان:بله..
اینو که گفت زدم زیر خنده....
یعنی واقعا سبحان قراره با شیرین ازدواج کنه؟؟؟؟؟
از خنده ولو شدم روی مبل....
مامان:چته؟
-باورم نمیشه...
مامان:چیو؟
-اینکه خاله قبول کرده سبحان با شیرین ازدواج کنه....
مامان:وا.....
با خنده گفتم:آخه شیرین خیلی تپله....
مامان:اینجوری نگو....حالا یهو دیدی خودت از اون چاق تری شدی.
ادامه دارد........
یکهواپیمارودرنظربگیرین
وقتیمیخوادبشینه؛
اگهباندآمادهنباشهنمیتونهبشینه
هیماچراغمیزنیممیگیم:
〖اللّھمعجللولیکالفرج〗
میگھبابا باندآمادهنیست!
کثیفہ! باندروتمیزکن!
منشوقمبہظھورازتوبیشتره... :)
#استاد_رائفےپور
@dokhtarane_mahdavi313
سُلالہ..!
لیستے از همسنگࢪان ڪانال ⇩ 1♡@Editcadehh 2♡Eitaa.com/Yassbanoo 3♡@modafeiii 4♡@dokhtarumaftub
همسنگرهامون🙂🖐🏻
یهسریبزنیدحتما 💗
نزدیک عیده😱
هنوز هیچکاری نکردی؟!😐
چی ؟! وسیله ی شیک و خوشگل نداری؟!😢
ناراحتی نداره که یه ارزانسرا هست پر از وسایل خوشگل و رنگی رنگی 😍
قیمتاشم نگم برات🌱
https://eitaa.com/joinchat/2308047020C97b47d85aa
سُلالہ..!
#عشق_در_جاده_خدا #قسمت_هفتاد_وچهارم وقتی رسیدیم خونه سریع رفتم توی اتاقم و لباسامو عوض کردم و در
#عشق_در_جاده_خدا
#قسمت_هفتاد_وپنجم
همونطور که داشتم از خنده می مردم گوشیمو از روی میز برداشتم و رفتم سمت اتاق.....
شماره ی شیرین رو گفتم.
تا زنگ زدم سریع جواب داد.
-سلام بی معرف.
شیرین:سلام عشقم.
-چطوری نفسم؟
شیرین:خوبم تو خوبی؟
-نه من خوبم نیستم.
شیرین:وای چیشده؟
-مگه میشه آدم خبر عروس شدن خیلی از بهترین رفیق هاشو بشنوه و خوب باشه؟؟؟؟من الان عالیم فدات شم
شیرین:قربونت برم نفسم....
-خوشبخت باشید انشالله .
شیرین:ممنون عزیزم
-شیرین خانم از دستت ناراحتما
شیرین:چرا؟
-پسرخاله من اومده خواستگاری تو اون موقع من الان باید بفهمم؟
شیرین:ببخشید پارمیس جون اصلا حواسم نبود.
-اشکال نداره دورت بگردیم...انشالله خوشب بشین.
شیرین:ممنون خوشگلم.
-خداحافظت عزیزدلم.
شیرین:خداحافظ
گوشی رو قط کردم و دراز کشیدم روی تخت.
خیلی خوشحال بودم.
شیرین که مثل خواهرم بود و سبحان که عین داداشم بود داشتن عروسی می کردن
-من واسه عقد هیچی ندارما.....
مامان:باید بریم خرید.....
-اینترنتی سفارش بدم؟
مامان:نه....نمیشه اعتماد کرد خودمون باید جنسش رو ببنیم.....
-وای مامان....آخه من یه لباس خوشگل دیده بودم.
مامان:اشکال نداره خوشگل تر از اون رو می خریم
ادامه دارد........
↻🐼📓•
اِۍڪُشتِگــٰان؏ِـشـقبَرایَـمدُ؏ـٰاڪُنید
یَـ؏ـنۍنِمۍشودڪہمَراهَـمصِداڪُنید..!シ
#شهیدانه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حیفه حقیقتا:) 🚶♂️
بمونیم حیفه!- 💔