eitaa logo
سُلالہ..!
264 دنبال‌کننده
7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
221 فایل
-خُدایا بال پَروازُ شوقِ رَهایے لُطفَا…🕊
مشاهده در ایتا
دانلود
💕🍔🌸. برای اردو چی ببریم؟💛🍭. 𖧷- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -𖧷 - خوراکی و تنقلات .🍒💭. - چند بطری آب . 🥣🌸. - کتاب یا مجله ای برای سرگرمی .🇬🇷🌻. - یک دفترچه یادداشت و خودکار .🔖🧡. - لوازم کمک های اولیه . 🖍💕. - کرم ضدافتاب .🍿🌱. - لباس گرم و کاپشن برای فصل زمستان - کفش مناسب سفر . 🏋🏽‍♂🌸. - دمپایی راحتی . 🍉🦋. - زیر انداز . 🐤🇦🇶. - ساک و کوله . 🥤🍓. ⃟‌‹.🍨💛.›¦↯ @ipqtfgu🌼🌱 ادمین بهار🦋🌼 🌸☁️
نقاشی✨ @ipqtfgu
خداوند‌‌ابھ‌من‌ببخشاے‌آنچھ‌بھ‌صلاح‌من‌است ! ⃟‌‹.🍨💛.›¦↯ @ipqtfgu🌼🌱 ادمین بهار🦋🌼 🌈🌸
آموزش گام به گام نقاشی کولا ⃟‌‹.🍨💛.›¦↯ @ipqtfgu🌼🌱 ادمین بهار🦋🌼
جات😍🌸 @ipqtfgu
☁️🌼 ⃟‌‹.🍨💛.›¦↯ @ipqtfgu🌼🌱 ادمین بهار🦋🌼
رفیق‌‌تو‌آخیش‌ترین‌آخیش‌منـے ♥️! ⃟‌‹.🍨💛.›¦↯ @ipqtfgu🌼🌱 ادمین بهار🦋🌼
😁🌈 چقد‌رنگارنگه ⃟‌‹.🍨💛.›¦↯ @ipqtfgu🌼🌱 ادمین بهار🦋🌼
-چجوری یه عکس خوب بگیریم؟!˼💕☁️˹ ﹍﹍﹍﹍﹍﹍﹍﹍﹍﹍﹍﹍﹍ -. - اگه میخواید توی عکس بلند قد به نظر برسید اول دوربین رو پآیین ترین زاویه ممکن بزارید و بعد عکس بگیرید.🌻❤ - اگه میخواید توی آینه از خودتون عکس بگیرید جوری که صورتتون معلوم نباشه بهتره گوشی رو به آینه نزدیک کنید که صورتتون رو بپوشونه.🍓🔖. - اگه میخواید که کوتاه و کوچولو به نظر بیاید سعی کنید از فاصله ی زیاد عکس بگیرید و دوربین ازتون دور باشه،هرچی از فاصله ی بیشتره عکس بگیرید کوتاه تر نشون میدید.💛🥤. ⃟‌‹.🍨💛.›¦↯ @ipqtfgu🌼🌱 ادمین بهار🦋🌼
پایان فعالیٺ 🌸✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♨️دختر بی حجاب و پسر طلبه!!! 🔻یه روز یه خانم مثل هر روز بعد از کلی آرایش کنار آینه,مانتو تنگه و کفش پاشنه بلنده شو پا کرد و راهی خیابونای شهر شد. همینطوری که داشت راه میرفت وسط متلک های جوونا یه صدایی توجهش رو جلب کرد : ❌خواهرم حجابت !! خواهرم بخاطر خدا حجابت رو رعایت کن !!. 🔻نگاه کرد، دید یه جوون ریشوئه از همون ها که متنفر بود ازشون با یه پیرهن روی شلوار و یه شلوار پارچه ای داره به خانم های بد حجاب تذکر میده. 🔻به دوستش گفت من باید حال اینو بگیرم وگرنه شب خوابم نمیبره مرتیکه سرتاپاش یه قرون نمی ارزه، اون وقت اومده میگه چکار بکنید و چکار نکنید. 🔻تصمیم گرفت مسیرش رو به سمت اون آقا کج کنه و یه چیزی بگه که دلش خنک بشه‌ وقتی مقابل پسر رسید چشماشو تا آخر باز کرد و دندوناش رو روی هم فشار داد و گفت تو اگه راست میگی چشمای خودتو درویش کن با این ریشای مسخره ات ، بعدم با دوستش زدن زیر خنده و رفتن.. پسر سرشو رو به آسمون بلند کرد و زیر لب گفت: خدایا این کم رو از من قبول کن !! شبش که رفت خونه به خودش افتخار میکرد گوشی رو برداشت و قضیه رو با آب و تاب برای دوستاش تعریف میکرد. فردای اون روز دوباره آینه و آرایش و بعد که آماده شد به دوستاش زنگ زد و قرار پارک رو گذاشت. توی پارک دوباره قضیه دیروز رو برای دوستاش تعریف می کرد و بلند بلند میخندیدند شب وقتی که داشت از پارک برمیگشت یه ماشین کنار پاش ترمز زد: خانمی برسونیمت؟ لبخند زد و گفت برو عمه تو برسون بعد با دوستش زدن زیر خنده ، پسره از ماشین پیاده شد و چند قدمی کنار دختر قدم زد و بعد یک باره حمله کرد به سمت دختر و اون رو به زور سمت ماشین کشید. دختر که شوکه شده بود شروع کرد به داد و فریاد اما کسی جلو نمیومد، اینبار با صدای بلند التماس کرد اما همه تماشاچی بودن، هیچ کدوم از اونایی که تو خیابون بهش متلک مینداختن و زیباییشو ستایش میکردن، حاضر نبودن جونشون رو به خطر بندازن دیگه داشت نا امید میشد که دید یه جوون به سمتشون میدوه و فریاد میزنه: آهای ولش کن بی غیرت !! مگه خودت ناموس نداری؟؟ وقتی بهشون رسید، سرشو انداخت پایین و گفت خواهرم شما برو ، و یه تنه مقابل دزدای ناموس ایستاد !! دختر در حالی که هنوز شوکه بود و دست و پاش میلرزید یک دفعه با صدای هیاهو به خودش اومد و دید یه جوون ریشو از همونا که پیرهن رو روی شلوار میندازن از همونا که به نظرش افراطی بودن افتاده روی زمین و تمام بدنش غرق به خونه ناخودآگاه یاد دیروز افتاد ، اون شب برای دوستاش اس ام اس فرستاد: وقتی خواستن به زور سوارش کنند، همون کسی از جونش گذشت که توی خیابون بهش گفت: خواهرم حجابت !! همون ریشوی افراطی و تندرو همون پسری که همش بهش میخندید.. اما الان به نظرش یه پسر ریشو و تندرو نبود ، بلکه یه مرد شجاع و با ایمان بود دیگه از نظرش اون پسر افراطی نبود ، بلکه باغیرت بود 🌹حالا متوجه شدیم که این جوون ریشو کسی نیست جز شهید امر به معروف و نهی ازمنکر 🌹 💚 【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】
🧕🏻 وقتی خسته میشوی از کنایه ها🤨 برو گوشه ای و چادرت را در آغوش بگیر🙂 چادرت ارثیه حضرت زهرا (س) است😌 چادری که از مدینه و شام گذشته و به دست تو رسیده 🥺 حافظش باش😇
💎ذکر مجرب شیخ نخـــودکی(ره) ☘مرحوم نخودڪی(ره)میگویند: برای حوائج یک‌هفته قبل از طلوع صبح «قبل از اینڪه آفتــاب بزنه» برای برآوردن‌حاجتت ۷۱مرتبه‌بگو: 🎗(یا مُحَمّــدُ یا عَلِـــیُّ یا فاطِمَــهُ یا صاحِبَ‌الزَّمان اَد٘رِک٘نِی وَلا تُه٘لِک٘نِی)
💚💖 (ع)🌹 ولادت امام هادی(ع)مباااااااااارک🤩👏🏻🎉🎉🎊🎊 @ipqtfgu
۲۷ –این کار ها چیه چی شده؟؟؟ کوثر: راستش .....چند وقته که محمد حسین به تو علاقه پیاده کرده... بدون مقدمه میگم.... ما الان می خوایم از شما خواستگاری کنیم.! قیافم رو مثل آدم های تعجب زده جلوه دادم ولی در حقیقت خودم هم چند وقتی بود به ایشون علاقه داشتم. غرورم اجازه نداد چیزی جز این بگم:شما اگه خواسته ای دارید لطفا به پدر یا مادر بنده بگید.... بلند شدم رفتم اتاقم . روی تخت نشستم. مطمئن بودم اگه بیاد خواستگاری بهش جواب مثبت می دم. توی همین فکر ها بودم که مامانم در زد. –بفرمایید. مامان:ریحانه جان دخترم نمی یای پایین؟ ز شته جلو مهمون ها .‌ –باشه الان میام... رفتم پایین. همه داشتن صحبت می کردن. کوثر و محمد هادی و محمد حسین آقا داشتن بازی می کردن شهاب هم به جای من اومده بود تو بازی... نشستم تا یکم میوه بخورم‌. یکم بعد محمد هادی اومد. محمد هادی:ریحانه می خوایم وسطی بازی کنیم می یای؟ –باشه. شمردیم و قرار شد من و کوثر و محمد هادی وسط باشیم. و دادش شهاب و محمد حسین آقا کنار به ایستند. همون اول کاری کوثر رو زدن و رفت بیرون. بعد من بل گرفتم و کوثر رو آوردم داخل‌. بعد من رو زدن. ولی محمد هادی بل گرفت و من رو آورد داخل‌. بعد دوباره کوثر رو زدن. بعد چند دقیقه محمد هادی رو هم زدن . فقط من وسط مونده بودم بدون هیچ بلی ! سرانجام من رو هم زدن.... بعد من و کوثر کنار وایستادیم و محمد هادی که نخودی بود دوباره رفت وسط. حالا شده بود گروه دختر ها در مقابل پسر ها... ادامه دارد..... کپی؟آزاد 💖 💖@ipqtfgu