eitaa logo
سُلالہ..!
264 دنبال‌کننده
7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
221 فایل
-خُدایا بال پَروازُ شوقِ رَهایے لُطفَا…🕊
مشاهده در ایتا
دانلود
۴۳ مامان:چی شد ریحانه ؟ –ازش خبر نداشتن‌. مامان دوباره ناراحت شد. پدرم از خواب بیدار شد و از پله ها پایین اومد. بابا :از محمد هادی خبری نشد؟ مامان:نه... بابا اومد و روی مبل نشست همه توی پذیرایی بودن . بلند شدم و یه سینی چایی ریختم . –بفرمایید. سکوت خونه رو گرفته بود یک دفعه محمد هادی از در وارد شد. سر و صورتش خونی بود. مامان:محمد هادی.....!!! –محمد هادی دعوا کردی؟؟؟ َشهاب:چی شده؟؟ محمد هادی جواب نداد. رفتم جلو . –جواب منو بده،دعوا کردی؟ محمد هادی:آره..... مامان:باکی دعوا کردی محمد هادی ؟ محمد هادی:با سهراب دعوام شد. مامان خیلی عصبی بود. مامان:سهراب کیع؟؟ –همون پسر لاته؟ محمد هادی:آره همون لاته.... مامان:ریحانه سهراب کیه؟ –سهراب یه پسر لاته که طرف مدرسه محمد هادی زندگی میکنه. خون از سر محمد هادی چکید. مامان:ریحانه برو وسایل پانسمان رو بیار زخم محمد هادی رو ببند. رفتم وسایل و آوردم و زخم محمد هادی رو پانسمان کردم. بابا:محمد هادی تو که دعوایی نبودی..... –محمد هادی اصلا چرا با هاش دعوات شد؟اون اصلا هم سن و سال تو نیست..... محمد هادی جواب نداد. –چرا دعوا کردی باهاش؟ محمد هادی:این نامرد حقش بود،تا می خورد زدمش.... مامان:چشمم روشن. بابا:مگه چه کار کرده بود؟ محمد هادی:یه غلطی...... ادامه دارد........ @barbaleshohada⬅️♥️
۴۵ مامان:محمد هادی درست جواب بده.. –چرا باهاش دعوا کردی؟ محمدهادی:اون نامرد پیش من از ریحانه خواستگاری کرد. شهاب با عصبانیت گفت:اون بی خود کرده! زنگ میزدی میومدم با هم میزدیم اون نامرد رو..... محمدهادی:داداش من که گوشی نداشتم. مامان:تو نباید خودت رو دخالت می دادی... من شوکه شده بودم ‌. محمد هادی:من یهو عصبی شدم .... شهاب:هر چی زدی حقش بود نامرد. بابا:ریحانه اون تورو از کجا می شناسه.... –باباجان مدرسه من و محمد هادی نزدیک همه.. مامان:تو باید می گفتی زنگ بزنه به خونه با من حرف بزنه.... محمدهادی:شما می خواستید بزارید اون آدم کثیف بیاد خواستگاری؟؟؟؟!!!! مامان:حالا میومد می دیدمش تو که شناختی ازش نداری. –اون یه نانرده،من ازش بدم میاد. پدرم یه نفس عمیق کشید. مامان:محمد هادی تو باید بیشتر مراقب باشی،زیاد دوروبرش آفتابی نشو. اصلا فکر نمی کردم محمد هادی اینقدر غیرتی باشه. بابا:خداروشکر که به خیر گذشت. بابام رفت بالا . محمد هادی روی مبل دراز کشیده بود و بی حال بود. –محمد هادی برو توی اتاقت استراحت کن . داداش شهاب کمک محمد هادی کرد و اونو به اتاق برد. منم رفتم اتاقم. روی تخت دراز کشیدم . داشتم به جریان هایی که امروز برام پیش اومد بود فکر می کردم که یک دفعه صدای مامان اومد که(بیاین شام) اصلا نفهمیدم چطوری چند ساعت گذشت. بلند شدم . رفتم در اتاق محمد هادی. در زدم و وارد شدم. محمد هادی می خوای کمک کنم بیای پایین. محمد هادی:ممنون‌‌. دستش رو گرفتم . آروم از پله رفتیم پایین ‌. همه غذاشون تموم شده بود. –مامان جان شما استراحت کن من کار ها انجام میدم مامان:مرسی. میز رو جمع کردم و ظرف هارو هم شستم و آشپزخونه رو هم مرتب کردم بعد رفتم اتاقم و روی تخت دراز کشیدم و خوابم برد ‌. ادامه دارد....... @barbaleshohada⬅️♥️
لینک ناشناسمون👇🏻 https://harfeto.timefriend.net/16258125930594 حرف های قشنگتون رو در ناشناس بگید😍
در باره ی رمان هامون اینجا نظر بدید👇🏻 https://harfeto.timefriend.net/16260113888630 ناشناس رمان هامون👆🏻😍
بچه ها نظر بدید👆🏻
🔴‏اینجا تهرانه استوری از کافه جردن... شب چهارم محرم خوانندگی یک زن! ♨️ ویروس کرونا هم که فقط تو هیئت ها هست، در جریان هستید که!! @barbaleshohada⬅️♥️
ولے زمان، یجا نشون میده همه میࢪن، فقط حسین میمونہ🖤🥀...) • • @barbaleshohada⬅️♥️
شروع فعالیت ادمین
https://harfeto.timefriend.net/16287690629980 ناشناس محرم کانال🖤به رنگ فیروزه ای🖤 نظرتون رو راجع به فعالیت های محرمی کانال به این ناشناس ارسال کنید☺️ نظری پیشنهادی انتقادی داشتید به گوشم
‼یادتون باشه‼ دین👇 سبد میوه 🍎 نیستش ڪه مثلا موز🍌 رو برداری و خیار 🥒رو نه! روزه بگیری🗣 و نماز 🌼 نه! ذڪر بگی و ترڪ غیبتـــــ نه! نماز بخونی و اهنگـــــ غیر مجاز گوش بدی!! چادر بپوشی و حیا نداشته باشی😏 ریش بذاری اما چشم چرونی ڪنی😒 {تمامی تلنگرها مخاطبـــــ اولش خودمونیم} @barbaleshohada
✨بسم رب نور✨ آغاز فعالیت ادمین
ابتدا با والیپر آغاز میکنیم🦋💙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😞🖤😔🖤😔🖤😔🖤😞🖤😞🖤 باورم نمیشه برم جهنم😢😓😷👀 @barbaleshohada