🌾🌾🌾
🔹️ گفتم : حسین پسرم، تو به اندازهی کافی جبهه رفتی، دیگه نرو!
بگذار آنهایی بروند که تابه حال نرفتهاند.
چیزی نگفت و یک گوشه ساکت نشست.
◇ صبح که خواستم نماز بخوانم، آمد روی من را بوسید و با احترام کامل جانمازم را جمع کرد و گفت: پدرجان! شما به اندازهی کافی نماز خواندهای، بگذار کمی هم بینمازها نماز بخوانند.
◇ نگاهی به قد و بالایش کردم و دیگر حرفی برای گفتن نداشتم..
# ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۵، خانطومان
#شهید_حسینمشتاقی
🖇🏴
💠@Soleimaniasemani💠