eitaa logo
شهید حاج قاسم سلیمانی
8.7هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
1هزار ویدیو
41 فایل
بنیاد مکتب حاج قاسم؛ حفظ و نشر آثار شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی فرمانده شهید نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ارسال نظر از حساب زیر @soleimany_contact
مشاهده در ایتا
دانلود
📸 گزارش تصویری | حال و هوای مسیر پیاده‌روی اربعین اباعبدالله‌الحسین(ع) - (۱۱) 🔺تصاویر اختصاصی از بنیاد مکتب حاج قاسم جان‌فدا 📲 @Soleimany_ir
‍ 🔰روایت دوم | «کربلا کربلا ما داریم می‌آییم» 🔺نزدیک ظهر است. دمای هوا به چهل درجه نزدیک می‌شود. مسافران اما از حرکت نمی‌ایستند، کم نمی‌آورند. از خودم می‌پرسم مسافرند یا رزمنده؟ انگار نوای «کربلا کربلا ما داریم می‌آییم» از دل یک تاریخ هشت‌ساله نقب زده و حالا بر لب‌های این خرده‌عارفان نشسته‌ است. 🔺یک نفر خود را از جمعیت سوا می‌‌کند؛ مثل قطره‌ای که از دریا گسیخته یا بارانی که از ابرها رها شده. می‌خواهد مانع جلوی در غرفه را کنار بزند. نمی‌تواند. جلوتر می‌رود و خود را به پرترۀ سردار می‌چسباند؛ شبیه شبنم بی‌قراری که بر گلبرگ‌های لاله آرام گرفته باشد. 🔺کسی از آن‌طرف صدایش می‌زند: «بیا! آب‌دوغ‌خیار می‌دن!» از جایش تکان نمی‌خورد. پیکسل‌های روی کوله‌اش، خبر از سر درونش می‌دهد. از زین‌الدین تا سلیمانی، از چشم‌های آن فرمانده تا دست‌های این سردار، همه را با خود آورده است. راستی چه کسی بچه‌های هورالعظیم را فراموش می‌کند؟ آن‌ها که در سنگرهای دو در ده، در هوای شرجی جنوب، در احاطۀ پشه‌های مالاریا، زیر هجوم تیر و خمپاره راهی برای فرار نداشتند، اما از بی‌راهه راهی به کربلا ساختند. 🔺چه کسی بچه‌های خان‌طومان را فراموش می‌کند؟ آن‌ها که بی‌سر و پا رفتند و پنج سال بعد، سر و پایشان برگشت، اما خونشان مهر گذرنامۀ زائران شد. عقب‌تر می‌ایستد. به طرف عکس سردار تعظیم می‌کند و سلام می‌دهد. سلامی از قلب ملت امام حسین به سرباز امام حسین. 🔺هشتگ را دنبال کنید تا با ما در این مسیر هم‌قدم باشید. جان‌فدا 📲 @Soleimany_ir
🔰 دیوار نگاره | جاودان در دل مایید، تا جان داریم جان‌فدا 📲 @Soleimany_ir
22.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 ببینید | «ما ملت امام حسینیم» (۲) 🔺تهیه شده در استودیو رسانه‌ای مکتب حاج قاسم در مراسم پیاده‌روی اربعین جان‌فدا 📲 @Soleimany_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ببینید | تیزر معرفی موکب بنیاد مکتب حاج قاسم 🔺موکب بنیاد مکتب حاج قاسم در مراسم پیاده‌روی اربعین، در بخشهای خانه بازی کودک و نوجوان، نمایشگاه عکس، خانه مستند میزبان محبان سیدالشهدا(ع) است 📍عمود ۵۳۳ جان‌فدا 📲 @Soleimany_ir
🔰 همزمان با نهمین سالگرد شکست حصر شهر آمرلی عراق، کتاب «این خانه فروشی نیست» منتشر شد. جان‌فدا 📲 @Soleimany_ir
شهید حاج قاسم سلیمانی
🔰 همزمان با نهمین سالگرد شکست حصر شهر آمرلی عراق، کتاب «این خانه فروشی نیست» منتشر شد. جان‌فدا #جان
🔰کتاب «این خانه فروشی نیست» که روایت ۸۳ روز محاصرۀ کامل شهر شیعه‌نشین «آمرلی» عراق توسط گروهک تکفیری داعش است، در انتشارات مکتب حاج قاسم منتشر شد. 🔺کتاب «این خانه فروشی نیست» حکایت آزادسازی شهر «آمرلی» عراق از محاصرۀ سیصدوشصت درجه‌ای داعش با عکس‌هایی از «سعید فرجی» و روایت «مهدیه داوودی»، توسط انتشارات مکتب حاج قاسم چاپ و منتشر شد. 🔺نام شهر آمرلی در تابستان سال ۱۳۹۳ بیش از هر زمان دیگری بر سر زبان‌ها افتاد. درست همان روزهایی که روستاهای مجاور بعد از تسلیم اجباری ساکنانش به اشغال دشمن تکفیری درآمده بودند، شیعیان مظلوم شهر آمرلی در شمال بغداد، گرفتار حلقۀ تنگ محاصرۀ داعش شدند. هجده‌هزار زن و مرد و کودک این شهر، تصمیم گرفتند در شهر بمانند و با دست خالی در برابر تجاوز دشمن مقاومت کنند. 🔺روایت مقاومت ۸۳ روزۀ مردم شهر آمرلی، مجاهدت گروه‌های مختلف عراق و حضور فرماندهان جبهه مقاومت به‌ویژه فرماندۀ شهید «قاسم سلیمانی» که بی‌پروا از وضعیت خطرناک این شهر با یک فروند بالگرد خود را به منطقه رسانده و با طراحی یک عملیات دقیق موفق به آزادسازی این شهر و بیرون راندن گروهک داعش از منطقه شد، دستمایۀ کتاب این خانه فروشی نیست قرار گرفته است. 🔺در این کتاب عکس ۱۳۶ صفحه‌ای، شهر محاصره ‌شدۀ آمرلی، با عکس‌هایی از سعید فرجی هنرمند عکاس و مستندساز به تصویر درآمده و در کنار آن، روایتی از مهدیه داوودی، حال‌وهوای مردم شهر را در روزهای شهریورماه سال ۹۳ برای خواننده بیان می‌کند. 🔺کتاب «این خانه فروشی نیست» همزمان با سالروز شکست حصر شهر آمرلی توسط انتشارات مکتب حاج قاسم منتشر و به زودی روی پیشخوان کتاب‌فروشی‌های سراسر کشور قرار خواهد گرفت. جان‌فدا 📲 @Soleimany_ir
شهید حاج قاسم سلیمانی
‍ 🔰 روایت سوم | «غلام قمر» 🔺آدم اینجا به چشم‌های خودش شک می‌کند. روی سنگ‌فرش‌ها چنان راحت خوابیده‌اند، انگار بر بالشی از پر قو. در گرمای پنجاه درجه، چای داغ سر می‌کشند. چشم‌هایشان اشکی است اما چنان سرزنده‌ که انگار دنیا را به آن‌ها داده‌اند. اینجا صحن حضرت زهرا در حرم امیرالمؤمنین است. چشمانم جمعیت را می‌کاود، به دنبال اسمی، عکسی، نشانه‌ای. دوباره چیزی می‌بینم که به چشم‌‌هایم شک می‌کنم؛ شخصیتی عجیب. در ازدحام به دنبالش می‌‌دوم. خدا‌خدا می‌کنم که گمش نکنم. شبیه آن‌هایی است که تا ته خلاف را رفته‌‌اند اما جایی سرشان به سنگ خورده و برگشته‌اند. 🔺کوله‌اش را یک‌طرفه روی دوشش انداخته و لاتی راه می‌رود. دست‌هایش پر است از خالکوبی‌‌هایی که من نمی‌توانم بخوانم‌. روی گردنش اما واضح است: «من غلام قمرم». روی پیراهنش عکس شهید فرودگاه بغداد می‌درخشد. ترس و تردید را کنار می‌گذارم و صدایش می‌زنم. متواضعانه‌ پاسخ می‌دهد. می‌پرسم: «این‌همه شهید و قهرمان داریم. چرا عکس حاج‌قاسم؟» می‌گوید خودش مدافع حرم بوده؛ سرباز قاسم و هم‌رزم شهید بلباسی. 🔺از اول عشق عمیقی به سردار داشتم. اما این عشق بعد از آشنایی‌ نزدیک با سردار قوت گرفت. ما بیست و دو نفر بودیم به نام «کابوس داعش» که همه شهید شدند و فقط دو نفر ماندیم. در دوره‌های آموزشی‌، بعضی‌ها ما را مسخره می‌کردند. می‌گفتند «عشق خالکوبی‌ها». خب تن من با تخته‌سیاه فرقی ندارد؛ آنقدر که از خالکوبی پر است. ساعد دست راستش را نشانم می‌دهد که نوشته: «یا زینب کبری». ادامه می‌دهد: «من و دوستانم خیلی ناراحت می‌شدیم. شعری هست با این مضمون که در این ره دادن سر نه عجب، داشتن سر عجب است. ما اینطور بودیم، اما به خاطر خالکوبی مسخره‌‌مان می‌کردند. تا اینکه سردار را برای اولین بار دیدیم. حاجی برایم آب سردی در لیوان ریخت و پرسید چرا برافروخته‌ای؟ گفتم: «به ما می‌گوید عشق خالکوبی.» حاج‌قاسم پیشانی همه‌مان را بوسید و گفت: «به امام حسین قسم شماها زندگی منید. آدم‌هایی مثل شما، دعایشان زودتر بالا می‌رود.» تسلط حاج‌قاسم فقط بر نیروهای تحت‌فرمانش نبود، بر دل‌ها بود. واقعا دل‌ها را جادو می‌کرد. 🔺امسال همۀ لباس‌های همراهم با نشان حاج‌قاسم است‌؛ چون دیوانه‌وار عاشقش هستم و هنوز برایم زنده است. هرکجا که به مشکلی بر می‌خورم، با او درمیان می‌گذارم و تابه‌حال نشده جوابم را ندهد.» 🔺پرسیدم: «فکرش را می‌کردید یک روز بدون حاج‌قاسم قدم در این راه بگذارید؟» ‌بی‌درنگ گفت: «هرگز. شهادت حاجی چنان شوکی به من وارد کرد که تا سه ماه، یک طرف بدنم فلج بود. حالا هم نمی‌توان فراموشش کرد. در همین سفر من از جاده‌ای می‌روم که تماما خاکی‌ است. زمان جنگ ایران و عراق، بعثی‌ها اگر آنجا کسی را می‌گرفتند، گردنش را می‌زدند. حالا چی؟ 🔺ابرقدرت‌های دنیا می‌خواستند که اینطور نباشد اما شد. کمتر از معجزه نیست. ما این امنیت را مدیون قاسم سلیمانی هستیم؛ قبل از شهادت، مدیون خودش و بعد از آن مدیون خونش.» سرش را بلند کرد. در نگاهش چیزی بود که تا عمق جانم را شکافت. جایمان عوض شد. پرسید: «دختر شهیدی؟» بغضِ منتظرم اشک شد. مگر من دختر حاج‌قاسم نیستم؟ 🔺 را دنبال کنید تا با ما در این مسیر هم‌قدم باشید. جان‌فدا 📲 @Soleimany_ir
📸 گزارش تصویری | حال و هوای مسیر پیاده‌روی اربعین اباعبدالله‌الحسین(ع) - (۱۲) 🔺تصاویر اختصاصی از بنیاد مکتب حاج قاسم جان‌فدا 📲 @Soleimany_ir
شهید حاج قاسم سلیمانی
‍ 🔰روایت چهارم | «چون شیشۀ عطری که درش گم شده باشد...» 🔺به عادت طلبه جماعت که معمولاً اهل کار و رفت‌و‌آمد گروهی هستند؛ چندنفری وارد موکب شدند. هر کدام کتابی برداشته و شروع کردند به ورق‌زدن. عباهایشان رنگی بود، اما یقۀ مشکی پیراهنشان هم‌رنگ. 🔺از بین آن‌ها، روحانی جوانی که قد بلندتری داشت، با من وارد گفت‌وگو شد. «از چیزی نمی ترسیدم» را چندین مرتبه خوانده و بارها زندگینامۀ خودنوشت حاج‌قاسم را در دست جوانان و همشهری‌های کتابخوانش دیده بود. 🔺می‌گفت: «آدم‌هایی مثل شهید سلیمانی، «محسن فخری‌زاده» و «کاظمی آشتیانی» فرماندهان جهادی هستند که بیشتر از یک سر‌وگردن از دیگر مدیران بالاترند و این تفاوت در شیوۀ مدیریت، مصداق آن حقیقتی است که باید برایش جهاد تبیین راه بیفتد.» 🔺او مسافری از شهر قم بود؛ از مجاوران حرم حضرت معصومه (سلام‌الله علیها). این جملۀ شهید سلیمانی را که می‌گفت «سی سال است نخوابیده‌ام»، منقلب‌کننده می‌دانست و معتقد بود: «این میزان از دغدغه‌مندی، ویژگی مدیران جهادی موفق است که در سال‌های اخیر هم جلودار بوده‌اند و هم ‌خط‌شکن و امروز جلوۀ دیگری از این جلودار بودنِ حاج قاسم را می‌توان در راهپیمایی اربعین به وضوح دید. مسیری که آدم‌ها در کمال امنیت و آرامش و بدون‌ ذره‌ای ترس در آن قدم می‌گذارند و گام می‌شمارند تا عمود ۱۴۵۲؛ تا رسیدن به مقصد و مقصود». 🔺حاج‌قاسم از نظر او تمام‌نشدنی بود؛ مردی برای بی‌نهایت؛ «حتی دشمن هم‌ بر این واقعیت معترف است که آدم‌هایی مثل شهید سلیمانی بعد از شهادت تکثیر می‌شوند، مثل همان شیشه عطری که درش گم شده باشد...». 🔺طلبۀ امروز و معلم فردا، در انتهای صحبت‌هایش چندجمله هم به یادگار گذاشت: «حاج قاسم همچون چراغ مسیر است. او راه را می‌شناخت، چون راهبر را خوب می شناخت و این حسرت بر دل ماست که ای کاش می‌شد از نجواهای گاه و بیگانه حاج قاسم و رهبرش بیشتر شنید و بهتر دانست.» 🔺 را دنبال کنید تا با ما در این مسیر هم‌قدم باشید. جان‌فدا 📲 @Soleimany_ir