eitaa logo
سردار سلیمانی
432 دنبال‌کننده
19.6هزار عکس
18هزار ویدیو
303 فایل
این محبت سردارِ عزیزِ که ما را دورهم جمع کرده،لطفا شما هم بیاین تو دورهمی مون😊 استفاده از مطالب مانعی ندارد مدیر کانال @Atryas1360 @Abotorab213 ادمین ۱ ارتباط با مشاوره و پاسخگوی سوالات دینی @pasokhgo313
مشاهده در ایتا
دانلود
🌠☫﷽☫🌠 یعنی متفاوت به آخر رسیدن وگرنه مرگ پایان همه قصه هاست... یادی کنیم از سردار دلها و همه ی شهدا💔
لا حول و لا قوة الا بالله یاد سردار شهیدمان حاج قاسم سلیمانی بخیر که می‌گفت: اگر تمام علمای جهـان یک طرف باشند و مقام معظم رهبری یک طرف، مطمئناً من طرف آیت الله خامنه‌ای می روم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📱 🔸 این‌ شهر‌ شلوغ‌ است‌ ولی‌ باور‌ کن آنچنان‌ جای‌ تو‌ خالیست‌ صدا‌ می‌پیچد... 🔹 اَلّلهُمَّـ عَجِّل لِوَلیِّڪَ الفَرَج 🤲
مامان بابای عزیز از این جمله (اگه این کارو بکنی دوستت ندارم) استفاده نکن. با این کار عزت نفس کودکتو پایین میاری! ➡️➡️➡️➡️➡️➡️➡️➡️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نماهنگ بسیار زیبا | به خونه برگردیم.. 👤 کربلایی سیدرضا 🏴🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | ظهور نتیجه یک محرم خوب 📌 قسمت دوم 👤 حجت‌الاسلام و المسلمین پناهیان ✍️ یکی از عواملی که باعث تسریع ظهور می‌شود، پیاده‌روی است. ---------------------------- ⚠️مناسب برای همهٔ آن‌هایی که می‌خواهند لبیک‌گویان، به یاری حسینِ زمانشان بشتابند. اَلّلهُمَّـ عَجِّل لِوَلیِّڪَ الفَرَج 🤲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مشکلات آدم بزرگ ها از وقتی زیاد شد، که برایِ حالِ بَدِشون هرکاری کردن.. حتی استوری هم گذاشتن! ولی ده دقیقه پایِ سجاده ننشستن!
امام علی علیه‌السلام فرمودند: ♦️ یک گروهی که وارد جهنم می شوند، زنان بدحجابی هستند که برای فتنه و فریب مردان، خود را آرایش و زینت می کنند. 📘 کنزالعمال، ج 16، ص383 🖇
♥⃟🥀 🧡⃟⚡️ڍام‌شـ🔥ـیـطـاݧـے🧡⃟⚡️ ⬇️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ به نام خدا (اَعوذُ بِاللّه مِنَ الشّیطانِ الرّجیم) پناه می‌برم به خدا از شرّ شیطان رانده شده از شرّ جنّیان شیطان صفت و از شرّ آدمیان ابلیس گونه من (هما) تک فرزند یک خانواده ی سه نفره ی معتقد و مذهبی اما منطقی وامروزی, هستم. پدرم آقا محسن, راننده ی تاکسی ,مردی بسیار زحمت‌کش که از هیچ تلاشی برای خوشبخت شدن من دریغ نکرده و مادرم حمیده خانم، زنی صبور، بسیار با ایمان و مهربان که تمام زندگیش را به پای همسر و فرزندش می‌ریزد. نزدیک سی سال است از ازدوجشان می‌گذرد. هشت سال اول زندگی‌شان بچه دار نمی‌شوند و با هزار دعا و ثنا و دارو و دکتر ، من قدم به این کره‌ی خاکی می‌گذارم تا خوشبختی‌شان تکمیل شود. پدرم نامم را هما می‌گذارد چون معتقد است من همای سعادتی هستم که بر بام خانه‌شان فرود آمده‌ام و بی‌خبر از این‌که این همای سعادت روزگاری دیگر ناخواسته همای شوم بدبختیشان را رقم می‌زند.... در چهره و صورت به قول اقوام و دوستان، زیبایی خاصی دارم، شاید همین چهره‌ی زیبا باعث شده از زمانی که خودم را شناختم، شاید سوم راهنمایی بودم که پای خواستگارها به خانه‌مان باز شود. کم پیش می‌آید درجمعی حاضر بشوم یا در مجلسی دعوت شوم و پشت سرش یکی دو تا خواستگار را نداشته باشم الان سال دوم دانشگاه رشته‌ی دندان پزشکی هستم. پدر و مادرم انسان‌های فهمیده‌ای هستند و مرا در انتخاب همسر آزاد گذاشته‌اند. اما من در درونم میلی به ازدواج ندارم تمام هدفم تکمیل تحصیلاتم هست تا بتوانم فردی مفید برای جامعه و افتخاری بزرگ برای پدر و مادر دلسوزم باشم. اگرهم زمانی بخواهم ازدواج کنم، حتما دنبال فردی فرهیخته و با ایمان هستم تا مرا به کمال برساند. به موسیقی,خصوصا نواختن گیتار علاقه ی زیادی دارم. یکی از دوستانم به نام سمیرا پیشنهاد داد تا به کلاس استادی بروم که درنواختن گیتار سرآمد تمام نوازندگان است. ازاین پیشنهاد بی‌نهایت خوشحال شدم. به خانه که رسیدم برای مادرم تعریف کردم ایشان هم که از علاقه‌ی من به این ساز خبر داشت گفت: من مخالفتی ندارم. اما نظر نهایی من همان نظر پدرت است. شب با پدر صحبت کردم ایشان هم مخالف کلاس رفتنم نبودند... که ای کاش مخالفت می‌کردند و نمی‌گذاشتند پایم به خانه‌ی شیطان باز شود ... فردای آن روز با سمیرا رفتیم برای ثبت نام. دختر خانمی که آن‌جا بود گفت: کلاس‌های ترم جدید از اول هفته‌ی آینده شروع می‌شوند. لطفاً شنبه تشریف بیاورید.... نمی‌دانم دو حس متناقض درونم می‌جوشید یکی منعم می‌کرد و دیگری تحریکم می‌کرد ..... اما علاقه‌ی زیادم به این ساز، شوقی درونم بوجود آورده بود که برای رفتنم به کلاس، لحظه شماری می‌کردم .... . 🌻 🌻🌻 🌻🌻🌻
دام شیطانی را حتما دنبال کنید
♥⃟🥀 🧡⃟⚡️ڍام‌شـ🔥ـیـطـاݧـے🧡⃟⚡️ ⬇️ امروز شنبه بود. طرف صبح رفتم دانشگاه.... الانم آماده میشم تا سمیرا بیاد دنبالم با هم بریم کلاس گیتار.... زنگ در را زدن. _مامان! کارنداری من دارم میرم. _خدابه همراهت، مراقب خودت باش عزیزم. سمیرا با ماشین خودش اومد دنبالم و تا خود کلاس از استاد و کارش تعریف کرد. خیلی مشتاق بودم ببینمش. وارد کلاس شدیم ده دوازده نفری نشسته بودند اما از استاد خبری نبود. باسمیرا ردیف آخر نشستیم. بعداز ده دقیقه استاد تشریفشون رو آوردند. _من، بیژن سلمانی هستم، خوشبختم که در کنار شما هستم، امیدوارم اوقات خوشی را در معیت هم سپری کنیم. بعد همه ی هنرجوها خودشون رو معرفی کردند. اکثراً تو رنج سنی خودم بودند. استاد هم بهش میومد حدود ۴۵ ، ۴۶ داشته باشه ... چشماش خیلی ترسناک بود، وقتی نگاهت می‌کرد انگار تمام اسرار درونت را می‌دید.نگاهش تا عمق وجودم رامی‌سوزاند. خصوصاً وقتی خیره به آدم نگاه می‌کرد یه جور دلشوره میافتاد به جونم. یک بار درحین توضیح دادنش به من خیره شده بود ناخودآگاه منم به چشماش خیره شدم... وااااای خدای من انگار داخل چشماش آتیش روشن کرده بودند. به جان مادرم من آتیش را دیدم.... همون موقع اینقد ترسیده بودم، پیش خودم گفتم محاله دیگه ادامه بدم دیگه امکان نداره پام را تو این کلاس عجیب و ترسناک بزارم. می خواستم اجازه بگیرم برم بیرون، اما بدون اینکه کلامی از دهن من خارج بشه، استاد روش را کرد به من و گفت: الان وقت بیرون رفتن نیست خانم، صبرکنید ده دقیقه ی دیگه کلاس تمومه !!!... واااای من که چیزی نگفته بودم این ازکجا فهمید من می خوام برم بیرون😱 از ترس قلبم داشت میومد تو دهنم، رعشه گرفته بودم. سمیرا بهم گفت: چت شد یکدفعه؟ باهمون حالم گفتم: هیس، بزار بعد از کلاس بهت میگم... بالاخره تموم شد، هول هولکی چادرم را مرتب کردم که برم بااینکه بچه ها دور استاد را گرفته بودند، اما ازهمون پشت صدازد: خانوم هما سعادت، صبر کنید... بازم شوکه شدم برگشتم طرفش. یک خنده ی کریه کرد و گفت: شما دفعه‌ی بعدی هم میاین کلاس. فکر نیامدن را از سرتون به در کنید. درضمن قرارنیست چیزی هم به دوستتون بگید هااا واااای خدای من، این از کجا فهمید من نمی خوام بیام؟؟ تمام بدنم یخ کرده بود، مغزم کارنمی‌کرد.... ... ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌🌻 🌻🌻 🌻🌻🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣صدقه دادن کودکان 🍃🌹امام رضاعلیه‌السلام : به کودک دستور ده که با دستان خودش صدقه بدهد اگر چه به اندازه تکه نانی یا یک مشت چیز اندک باشد زیرا هر چیزی که در راه خدا داده می‌شود هر چند کم، اگر با نیت پاک باشد زیاد است.
❣‏آرزو داشت هم در بهشت زهرا قبری داشته باشد و هم کربلا. در جرف الصخر (نزدیک کربلا) تکه‌تکه شد. بخشی از بدنش را پیدا کردند ودر قطعه۲۶ دفن کردند. چندروز بعد تکه‌های دیگرش را پیدا ودر کربلا خاک کردند. دخترش ۳ساله بود و پسرش ۴ماه بعداز شهادتش بدنیا آمد. شهیدمدافع‌حرم حمیدرضازمانی 🔮 مرجع گفتمان 🏴🇮🇷🍃🌹
🔴طالبان دیوارنگاره ضد جمهوری اسلامی ایران را که بر دیوارهای کابل نقش بسته بود پاک کرد ⁉️وزارت خارجه و سفارتخانه ما در افغانستان چطور نسبت به این دیوارنگاره موهن و مجوز دولت سابق افغانستان به این جسارت، ساکت بودن؟! ‌🔮 مرجع گفتمان 🏴🇮🇷🍃🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تولدتان مبارک ای شهید♥️ درست است که تولد اصلی شما همان شهادت است🙂🥀 که مردان خدا با شهادت زنده میشوند🕊 تولدتان مبارک ای رَهنمای زندگی هایمان♥️🙃 ــــــــــ𖣥ـ❁ـ🤎ـ❁ـ𖣥ــــــــــ شهید صدر زاده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایت پدر استاد حسن رحیم پور ازغدی از روزی که رهبر انقلاب مهمان خانه‌شان شد: پسرم براش شیرینی بُرد خندید ، گفت من از روزی که رهبر شدم شیرینی ، میوه و غذای خوب نخوردم