بسم الله الرحمن الرحیم
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
داستان نیمه شبی در حلّه
《 اثر مظفر سالاری 》
🔹قسمت پانزدهم
....... وقتی مقابل سندی ایستادم، دیگر از اضطراب و کنجکاوی روز قبل، در من اثری نبود.
سندی بی درنگ برخاست و با تکان دادن سر و نشان دادن دندان های پوسیده اش به من احترام گذاشت و در همان حال، سه ضربه به در نواخت.
بدون اینکه به اطراف توجه کنم، به آب نما نزدیک شدم.
حس می کردم که از تمامی پنجره های دارالحکومه به من نگاه می کنند. کسانی که روی پله ها انتظار می کشیدند، بی اختیار به احترام من بر خاستند. لابد فکر کردند از صاحب منصب های دارالحکومه هستم که چنان آزاد و بی پروا به سوی ایوان ورودی می روم.
تنها امینه در اتاق بود. داشت آئینه را گردگیری می کرد. صندوقی چوبی و منبت کاری شده، گوشه اتاق گذاشته شده بود. اتاق تفاوتی با روز قبل نداشت، مگر وجود همین صندوق.
--- برای کار من، جای دیگری در نظر گرفته شده؟
امینه به صندوق اشاره کرد و گفت: بنا به دستور بانویم قنواء در همین اتاق مشغول به کار خواهید شد. آنچه از وسایل و ابزار احتیاج دارید. در این صندوق گذاشته شده است.
به صندوق نزدیک شدم تا درش را باز کنم. درِ آن قفل بود.
--- کلید این قفل کجاست؟
امینه پیش آمد و قفل را امتحان کرد.
---- نمی دانم. کسی چیزی به من نگفته است.
گمان می کنم فراموش کردهاند قفل را باز کنند.
لبه سکو نشستم و گفتم: بهتر است بگوئید بیایند و قفل را باز کنند، هر چه زودتر کارم را شروع کنم بهتر است.
تعظیم کرد و به شمعدان نقره ای روی طاقچه که چند شمع کافوری درون شاخه های آن قرار داشت، دستمال کشید.
--- تا دقیقه ای دیگر خواهم رفت.
به کنار پنجره رفتم و به رودخانه و پل نگاه کردم. چشم انداز زیبایی بود.
--- امروز با بانویت قنواء چه نمایشی ترتیب داده اید؟
--- ایشان دیگر حال و حوصله ی نمایش ندارند.
--- حق با اوست. کار سختی است که هر بار با مشتی دوده، خود را سیاه کند. خود را سیاه کردن آسان است؛ ولی شستن دوده ها کار آسانی نیست.
امینه با خشمی ناگهانی به سویم آمد و گفت:
لطفا" مودب باشید.من می دانم که شما او را دوست ندارید و دلتان می خواهد او را به بازی بگیرید؛ اما من نمی گذارم.
سفارش های ابوراجح را به یاد آوردم. گفتم: احتمال می دهم شما به من حسادت می کنید. نمی توانید بپذیرید که قنواء به شخصی غیر از شما علاقه داشته باشد.
برآشفت و گفت: من همیشه به او وفادار خواهم ماند. علاقه ی او به شما دوامی نخواهد داشت و به زودی از اینجا رانده خواهید شد.
گفتم: ترجیح می دهم با شما حرف نزنم. شما هم بهتر است مودب باشید.
فراموش کرده اید که مرا برای کار به اینجا خوانده اند؟ اگر به اختیار خودم بود، پایم را دیگر اینجا نمی گذاشتم. پدربزرگم اصرار کرد و من آمدم. حالا که آماده ام فقط به کاری که باید انجام دهم فکر می کنم و بس.
--- بیچاره قنواء که گمان می کند شما می توانید شوهر خوبی برایش باشید.
--- بیچاره من که هیچ امیدی به زندگی ندارم. به کسی علاقه دارم که دست یافتنی نیست. قنواء که خواستگاران فراوانی دارد و سرانجام با یکی مانند خودش ازدواج خواهد کرد.
امینه روی صندوق نشست و با پشت دست، اشکش را پاک کرد.
--- داستان عجیبی است. ریحانه به دیگری علاقه دارد؛ شما به او. قنواء به شما، پسر وزیر به او، من به پسر وزیر، و این رشته سر دراز دارد.
از اینکه قنواء برای امینه از ریحانه حرف زده بود، تعجب کردم.
--- برای من خوشایند نیست که نام ریحانه در اینجا بر سر زبانها افتاده.
--- دختر فقیری که گلیم می بافد. یعنی او را بر قنواء ترجیح می دهید؟
تصمیم داشتم خونسردی ام را حفظ کنم.
--- شاید قنواء ترجیح بدهد که من، به جای آنکه زرگر باشم، فرزند خلیفه می بودم، اما برای من مهم نیست که ریحانه ثروتمند نیست و گلیم می بافد. به نظر من اگر پسر وزیر هم، مانند قنواء بازیگر خوبی باشد، آن دو شایسته ی یکدیگر خواهند بود. تو بهتر است به فکر خودت باشی.
امینه کنترل خود را از دست داد. با یک جهش؛ شمشیری را از میخ روی دیوار جدا کرد و آن را از غلاف بیرون کشید.
سعی کردم وحشت زده نشوم. بی گمان، باز نمایشی در کار بود. بعید نبود که قنواء از روزنه ای سرگرم تماشای ما باشد. از درون ظرف میوه، سیبی برداشتم و به طرف امینه انداختم.
خواست آن را با ضربه شمشیر به دو نیم کند؛ ولی نتوانست. شمشیر از کنار سیب گذشت و سیب به پریشانی اش خورد.ناگهان صدای خنده ای بلند شد. صدا از درون صندوق بود. امینه نیز شمشیر را پایین آورد و به خنده افتاد.
--- حدس می زدم که باز هم نمایشی در کار باشد.
امینه کلیدی از جیبش بیرون آورد و قفل صندوق را باز کرد. با باز شدن صندوق، قنواء مانند مجسمه ای در میان آن ایستاد.
...ادامه👇
با کمک امینه بیرون آمد و همچنان که می خندید شمشیر را از امینه گرفت. توی صندوق هیچ چیز نبود. بدون آنکه به قنواء نگاه کنم، به کن
ار پنجره رفتم و به بیرون چشم دوختم. قنواء خطاب به من گفت:
حالا تو باید به درون صندوق بروی. ما تو را با کمک خدمتکارها پیش پدرم می بریم و می گوییم که یوزپلنگ دیگری برایتان هدیه آورده اند.
بدون آنکه برگردم، گفتم: امنیه برای این نقش مناسب تر است.
--- بهتر است به آنچه گفتم گوش کنی وگرنه راهی سیاهچال خواهی شد.
گفتم: موافقم. اتفاقا" خیلی دوست دارم آنجا را ببینم، اگر قرار است کاری انجام ندهم و فقط باعث تفریح و سرگرمی شما باشم، بهتر است خودم هم کمی تفریح کنم.
امنیه گفت: چرا سیاهچال؟ دارالحکومه جاهای دیدنی دیگری هم دارد.
سیاهچال جای وحشتناکی است.
قنواء گفت: پدرم یک یوزپلنگ و چند باز شکاری و اسبی زیبا دارد. مادرم چند گربه ی پشمالو و یک طاووس دارد. من هم دو تا میمون و چند طوطی سخن گو دارم. می خواهی آنها را ببینی؟
به طرف آنها چرخیدم.
--- به شرط آنکه دیگر از نمایش خبری نباشد و من از فردا کارم را شروع کنم.
--- می پذیرم.
پس از دیدن حیوانات دست آموز که درون قفس های کوچک و بزرگی نگهداری می شدند، به اصطبل رفتیم و اسب حاکم و قنواء و اسب های دیگر را دیدیم.
قنواء یال بلند اسب ابلق خود را نوازش کرد و گفت: فردا پس از آنکه چند ساعتی کار کردی، به اسب سواری خواهیم رفت.
نمی توانستم قبول کنم. اگر چنین اتفاقی می افتاد، همهی مردم حلّه از آن خبردار می شدند و بدتر از همه به گوش ریحانه می رسید.
--- نه قرار بود دیگر از نمایش خبری نباشد. من برای کار به اینجا آمده ام.
قنواء آهسته گفت: من خود را به شکل پسری جوان در خواهم آورد. با آن قیافه حتی تو هم مرا نخواهی شناخت. من بارها این کار را انجام داده ام.
--- مردم بالاخره می فهمند. همان طور که فهمیده اند تو در هیئت پسری فقیر، در بازار دست فروشی و گدایی کرده ای.
قنواء مقابلم ایستاد و با خشم گفت: مراقب باش! عاقبت کارت به سیاهچال و شلاق خواهد کشید.
آن قدر خوب نقش بازی می کرد که نتونستم بفهمم جدی می گوید یا شوخی می کند.
--- به جای این حرف ها اگر دارالحکومه جای دیدنی دیگری دارد، بهتر است نشانم دهید.
به جاهای مختلف دارالحکومه سر زدیم و آنچه دیدنی بود دیدم. قنواء همچنان اصرار داشت که روز بعد، در ساحل رودخانه، اسب سواری کنیم. می گفت یکی- دو روز است که برای آن نقشه کشیده است و دوست دارد انجامش دهد.
گفتم: بهتر است شما و امینه، خودتان را به شکل پسرها در آورید و با هم به سواری بروید.
گفت: نقشه ام را خراب نکن. ما تا کنار رودخانه می رویم. بعد از پل عبور می کنیم و تا نخلستانهای بیرون شهر، چهار نعل می تازیم و باز می گردیم.
--- بعید نیست همین روزها کارم به سیاهچال بکشد. پس بهتر است قبلا" آنجا را ببینم.
--- پدرم به کارهای عجیب و غریب من عادت دارد؛ ولی مطمئنم اگر بشنود با تو به سیاهچال رفته ام، تعجب می کند. بهتر است صرف نظر کنی.
--- تو می توانی بیرون بایستی تا من باز گردم. البته آنجا برای شما ترسناک است.
--- نمی خواهم فکر کنی که می ترسم؛ اما سیاهچال جای متعفن و خطرناکی است.بعضی از زندانی ها بیماری های واگیردار دارند.
آنجا موش هایی دارد که گربه ها از دیدنشان بر خود می لرزند و فرار می کنند. جای مرطوب و نفس گیری است.
آدم را به یاد جهنم می اندازد. زندانی ها در آنجا نه مرده اند و نه زنده.
گفتم: دیدن آنجا برای من تجربه جالبی خواهد بود. من تنها به این شرط با تو به اسب سواری خواهم آمد که سیاهچال را ببینم.
قنواء به امینه گفت: ما به آنجا می رویم؛ اما تو مجبور نیستی بیایی.اگر بخواهی می توانی بروی.
--- رفتن به آنجا کار خوشایندی نیست.
امینه این را گفت و پس از تعظیمی رفت.
قنواء گفت: فکر می کردم هیچ گاه مرا تنها نخواهد گذاشت.
از راهروی نیمه تاریکی گذشتیم و در انتهای آن به دری چوبی رسیدیم که بست های فلزی بزرگی داشت. در آن لحظه فقط کنجکاو بودم حماد را ببینم............
پایان قسمت پانزدهم.........
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷🕊 #داستان_کربلا
📜 نامههای #ماریه (قسمت 1)
⬛️ماریه هم بازی حضرت رقیه سلاماللهعلیها در کاروان عاشوراست.
▪️ماریه توی این سفر قراره برای ما نامه بنویسه و بعد اونها رو با کمک کبوترش «گندم» به دست ما برسونه؛ نامههایی از "یک سفر پر حادثه!" 🏴
✍️ حامد عسکری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷🕊 #داستان_کربلا👆👆
📜 نامههای #ماریه (قسمت 2)
⬛️ماریه هم بازی حضرت رقیه سلاماللهعلیها در کاروان عاشوراست.
◼️ ماریه امروز هم با کمک کبوترش گندم از کاروان عاشورا برامون نامه فرستاده. این دختر کوچولو توی نامه دومش کلی برامون حرف زده؛ از آقای امام حسین که دوست نداره زیر بار حرف زور یزید بره تا همبازی شدن با رقیه کوچولو و علی اصغر شش ماهه🏴
✍️ حامد عسکری
#مولایمن
🍂طالبِ خونِ خدا،مَتی تَرانا وَ نَراک
يابنَ مِصباح الـهُدی،مَتی تَرانا وَ نَراک...
🍂چه شود با تو کنم گريه سرِ قبرِ حسين
با حضورِ شـهدا،مَتی تَرانا وَ نَراک
#امام_زمان عج
تعجیل در فرج مولایمان صلوات
#شبتونمهدوی🌙
هدایت شده از سردار سلیمانی
🌹🍃🌹🍃
کانال خودتون را به کسانی که دوستشون دارید، معرفی کنید...
https://eitaa.com/joinchat/1105526844Cf70243627e
لطفا به کانال سردار سلیمانی بپيونديد 👆👆
🍃🌹🍃🌹
❣#سلام_امام_زمانم ❣
📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مُذِلَّ الْكافِرِينَ الْمُتَكَبِّرِينَ الظَّالِمِينَ...
🌱سلام بر شما! می گویند می آیی و در دادگاه عدالتت ، هیچ ظالم متکبری در امان نخواهد ماند.
منتظریم ! و ایمان داریم به چنین شنیده ای...
📚 صحیفه مهدیه، دعای استغاثه به حضرت صاحب الزمان
#اللهمعجللولیکالفرج
#امام_زمان
مناجات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف - @hajmansourarzi.mp3
2.31M
#مناجات
📝مناجات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
🎤حاج منصور ارضی
▫️#امام_زمان ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 ظهور يك منجى جديد در پاکستان
#مدعیان_دروغین
#خرافات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱بایقین برای ظهور امام زمان دعا کنیم...
#سخنرانی_مهدوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️🍃🌹🍃▪️
#کلیپ /اعظم الله اجورنا بالحسین....
🌹السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن
#محرم
#امام_حسین علیه السلام
🍃🖤
1_5766992332-AudioConverter.mp3
3.42M
⁉️توضیحاتی پیرامون فرقه اسماعیلیه :
⭕️پاسخ: ابراهیم_افشاری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷
🎥 #کمیک_موشن | رندان تشنه لب
🍃🌹🍃
🏴 پیر میدان دار عشق، حبیب بن مظاهر
🆔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نگویید حضرت زهرا اینجاست..
این بی ادبیست..
🥀
ائمه و اهل بیت علیهم السلام اشراف دارند به مجالس روضه...صاحب مجلسند...
🔰آلو بخارا از بهترین خوراکیها برای رفع غلظت و لختگی خون
🔸افرادی که دچار فسادهای مزاجی هم چون فساد دم، صفرا هستند یا کسانی که غلظت خون بالایی دارند می توانند آلوبخارا مصرف کنند. اگر آلوبخارا در وقت مناسب و در شرایط مزاجی مخصوص به خود مصرف شود، فوقالعاده سریع تاثیر میگذارد.
🚨نکات مهم:
👈افرادی که با طبع سوداوی و بلغمی هستند یا دچار ضعف بدنی هستند و سردی بالایی دارند، برای رفع غلظت خون نباید آلو مصرف کنند! چون سردی و ضعفشان تشدید میشود.
🔹اشخاصی که بدن قوی دارند اما فساد مزاجی دارند یا خون شان غلیظ است و بخاطر این غلظت خون، اکسیژن خون شان پایین آمده، حتما باید آلو مصرف کنند!
🥤روشهای مصرف : آب میوه و شربت، جوشانده، خورشت و...
۵ عدد آلوبخارا را در ۲ لیوان آب ملایم بجوشانید تا ۱ لیوان باقی بماند و وقتی خنک شد، جرعه جرعه و با فاصله بنوشید.
تقویم نجومی اسلامی
✴️ شنبه
👈31 تیر/ سرطان 1402
👈4 محرم 1445
👈 22ژوئیه 2023
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی.
🌕خطبه ابن زیاد در مسجد کوفه و تحریک مردم بر جنگ با امام حسین علیه السلام .
🔘 فتوای شریح قاضی ملعون به قتل امام حسین علیه السلام.
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
❇️ امروز برای امور زیر مناسب است:
✅آغاز بنایی و خشت بنا نهادن.
✅امور زراعی و کشاورزی.
✅شکار و صید و دام گذاری.
✅خرید وسیله ی سواری.
✅و صلح دادن بین افراد خوب است.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓 امروز قمر در برج سنبله و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است:
✳️خرید باغ و زمین
✳️قباله و قولنامه کردن
✳️آغاز بنایی و خشت بنا نهادن
✳️خرید خانه
✳️ارسال کالاهای تجاری
✳️و اشتغال به تجارت نیک است.
👩❤️👨 انعقاد نطفه و مباشرت.
👩❤️👨 امشب: دستور خاصی وارد نشده است
💇💇♂ اصلاح سر و صورت.
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ،باعث غم و اندوه می شود.
💉💉 حجامت:
خون دادن فصد زالو انداختن خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری، باعث درد در سر می شود.
😴😴 تعبیر خواب امشب:
خواب و رویایی که شب یکشنبه دیده شود تعبیرش از ایه 5 سوره مبارکه " مائده "است.
الیوم احل لکم الطیبات....
و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که منفعتی به خواب بیننده برسد و یا به شکلی خوشحال شود. و چیزی در این موضوعات قیاس شود.شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید.
💅 ناخن گرفتن.
شنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بیماری در انگشتان دست گردد.
👚👕دوخت و دوز.
شنبه برای بریدن و دوختن،#لباس_نو روز مناسبی نیست آن لباس تا زمانی که بر تن آن شخص باشد موجب مریضی و بیماری اوست.(این حکم شامل خرید لباس و پوشیدن نمی شود)
🙏🏻 استخاره:
وقت #استخاره در روز شنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰ و بعداز اذان ظهر تا ساعت ۱۶ عصر.
📿 ذکر روز شنبه ،یارب العالمین ۱۰۰ مرتبه
📿 ذکر بعد از نماز صبح ۱۰۶۰ مرتبه #یاغنی که موجب غنی و بی نیاز
شدن میگردد.
💠 ️روز شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_رسول_اکرم_(صلواتاللهعلیه وآله وسلم). سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
4_5893221547073605919.mp3
4.94M
▪️او قرنهاست که میبیند
روضههایی را که ما فقط شنیدهایم.
حکایت عجیبی از زندگی مرحوم آقا نجفی قوچانی
📚سیاحت شرق، ص۲۴۶.
#امام_زمان #محرم
✅پیشنهاد دانلود و نشر
💢 زیارت پیامبر اکرم صلیالله علیه وآله در روز شنبه
#سلام_بر_رسول_الله
#شنبه_های_نبوی
#شنبه_های_نبوی
🌱ای دلیل همه ی بی سر و سامانی ها
شب لبریز جنون صبح پریشانی ها...
🌱مُهر چشمان تو بر قلب حجاز است ولی
مِهر چشمـــان تو در سینه ی ایرانی ها....
#من_محمد_را_دوست_دارم
#نحنفداکیارسولالله
▪️🍃🌹🍃▪️
اولین بارمه میخوام مشکی بپوشم...
برخی ها هر چه تلاش کنند که عشق امام حسین علیه السلام را کمرنگ کنند، این عشق خودش را پر رنگ تر نشان خواهد داد و افرادی جدید بیدار خواهند شد....
#محرم #امام_حسین علیه السلام
▪️🍃🌹🍃▪️
✅چرا آثار درآمدها در سفره مردم پیدا نیست؟
🔹میگوییم دولت رئیسی سال گذشته علیرغم تحریمها، نزدیک به ۴۰ میلیارد دلار درآمد داشته؛ میگویند آثارش کجای سفره مردم مشخص است؟ آثارش را پروژه هایی مثل جاده پاتاوه - دهدشت میبلعند که ۲۹ سال روی دست مملکت مانده و هر سال هزینه هایشان چند برابر میشود.
🔹رئیسی همین جاده مهم که دو سال پیش اراده کرده بود تمام کند را افتتاح نمود و ضمن ارائه یک خدمت بی نظیر از اتلاف سرمایه ها جلوگیری کرد. مملکت پر است از چنین پروژه های عظیمی که عده ای یک روز با انگیزه های سیاسی یا انتخاباتی کلنگش را زده، با آن عکس انداخته و رفته اند!
🔹این پروژه ها را اگر مثلا روحانی در ۸ سالی که فرصت داشت تمام میکرد، شاید با نصف هزینه های امروز به اتمام میرسید؛ مع الاسف نبود آن عزمی که باید میبود؛ شیخ حسن خود نیز کلنگ های نا تمام بیشتری به زمین زد؛ عکس هایش را که گرفت، او نیز پس از ۸ سال با دستاوردی معادل صفر رها کرد و رفت!
🔹در همین کهگیلویه و بویر احمد شما فقط سد چمشیر، پتروشیمی گچساران و همین جاده ترانزیتی را ببینید آن وقت بهتر میفهمید درآمدها در کجا خرج میشوند. اشتغال ۳۰۰۰ نفری در پتروشیمی، و درآمدهای این واحد صنعتی از اقدامات ارزشمند دولت رئیسی است.
🔹رئیس جمهوری که از آمریکای لاتین برنگشته به آفریقا میرود، و از آنجا نیامده راهی گچساران و دهدشت میشود، انصافا فرق دارد با آن یکی که تشکش را در سفر استانی از تهران میفرستادند؛ رئیسی فرق دارد با آن که تازه روز جمعه از وقایع کشور مطلع میشد.
🔹بله عزیزان! این پروژه های عقب افتاده، این کارهای بر زمین مانده، این خشم انباشته در سینه های مردم، این بدهی های بی حساب و کتاب، خزانه خالی، نابودی غرور ملی، و سرخوردگی ملت، همه آوارهایی است که باید برداشته شوند. کهگیلویه یکی از استانهای ما است و انتظارات قطعا بیشتر از اینها؛ امید که با اراده رئیس جمهور و همراهی مردم هر روز از انباشت مشکلات کاسته شود!
🍃🌹▪️ـــــــــــــــــــــــــ
صـــراط