5.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍ اذان و #درمان
دستور امام رضا علیه السلام
#اذان🌹
بسیااااار عالی ازدست ندین👌
🔳 اللَّهُمَّ صَلِّ عِلی مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
╭━═🏴🏴🏴━═━╮
https://eitaa.com/joinchat/1105526844Cf70243627e
کانال سردار سلیمانی
پایگاه محدثه شهر طالخونچه
╰━═━🏴🏴🏴━═━╯
﷽ #نماز_خوبان
💠 زدیم بغل. وقت #نماز بود گفتم : «حاجی قبول باشه.» گفت: «خدا قبول کنه ان شاءالله» نگاهم کرد.
گفت: «ابراهیم! نماز خوندم که در طول عمرم توی جبهه هم نخوانده بودم»
💠 قصهاش این بود: رفته بود کاخ کرملین قرار داشت با پوتین. تا رئیس جمهور روسیه برسد وقت #اذان شد. حاجی هم بلند شد اذان و اقامه را گفت صدایش پیچید توی سالن.
💠 بعد هم ایستاد به نماز. همه نگاهش می کردند. می گفت در طول عمرم همچین لذتی از نماز نبرده بودم. پایان نماز پیشانی اش را گذاشت روی مُهر.
💠 به خدای خودش گفت: «خدایا این بود که کرامت تو یه روزی توی کاخ کرملین برای نابودی اسلام نقشه می کشیدند حالا منِ قاسم سلیمانی اومدم اینجا نماز خوندم.»
📚 کتاب سلیمانی عزیز، نشر حماسه یاران، صفحه ۱۰۹، راوی ابراهیم شهریاری
#سرداردلها #حاج_قاسم_سلیمانی #داستان
┄┅┅❅💠❅┅┅┄
اللَّهُمَّ صَلِّ عِلی مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
╭━═━⊰🌸🌼⊱━═━╮
https://eitaa.com/joinchat/1105526844Cf70243627e
کانال سردار سلیمانی
پایگاه محدثه شهر طالخونچه
╰━═━⊰🌸🌼⊱━═━╯
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_سی_و_نهم
💠 مصطفی چندقدم دورتر ایستاده و زیرچشمی تمام حواسش به تماس من و ابوالفضل بود و همان اضطرابی که از لرزش صدای ابوالفضل میشنیدم در چشمان #نگران او میدیدم.
هنوز نمیدانستم چه عکسی در موبایل آن #تکفیری بوده و آنها بهخوبی میدانستند که ابوالفضل التماسم میکرد :«زینب! توروخدا دیگه نذار کسی تو رو ببینه تا بیاید زینبیه پیش خودم! من نذاشتم بری #تهران، مجبور شدم ۶ ماه تو داریا قایمت کنم، ولی دیگه الان کاری از دستم برنمیاد! امشب رو تحمل کن، ارتش داره میاد سمت #داریا.»
💠 و همین یک شب داشت جان ابوالفضل و مصطفی را میگرفت که ابوالفضل مرتب تماس میگرفت و مصطفی تا صبح نخوابید و فقط دورم میچرخید.
مادرش همین گوشه #صحن، روی زمین دراز کشیده و از درد و ترس خوابش نمیبرد. رگبار گلوله همچنان شنیده میشد و فقط دعا میکردیم این صدا از این نزدیکتر نشود که اگر میشد صحن این #حرم قتلگاه خانوادههایی میشد که وحشتزده خود را از خانه تا حرم کشانده و پناهنده #حضرت_سکینه (علیهاالسلام) شده بودند.
💠 آب و غذای زیادی در کار نبود و از نیمههای شب، زمزمه کم آبی در #حرم بلند شد. نزدیک سحر صدای تیراندازی کمتر شده بود، تکیه به دیوار حرم، تمام بدنم درد میکرد و دلم میخواست خوابم ببرد بلکه وحشت این شب طولانی تمام شود.
چشمم به پرچم سبز حرم در روشنای لامپ مهتابی روی گنبد مانده و انگار حضرت برایم لالایی میخواند که خواب سبکی چشمان خستهام را در آغوش کشید تا لحظهای که از آوای #اذان حرم پلکم گشوده شد.
💠 هنوز میترسیدم که با نگاهم دورم گشتم و دیدم مصطفی کنارم #نماز میخواند. نماز خواندنش را زیاد دیده و ندیده بودم بعد از نماز گریه کند که انگار تنگنای این محاصره و سنگینی این امانت طاقتش را تمام کرده بود.
خواست به سمتم بچرخد و نمیخواستم خلوتش را خراب کنم که دوباره چشمانم را بستم تا خیال کند خوابم و او بیخبر از بیداریام با پلکهایم نجوا کرد :«هیچوقت نشد بگم چه حسی بهت دارم، اما دیگه نمیتونم تحمل کنم...»
💠 پشت همین پلکهای بسته، زیر سرانگشت #عشقش تمام تارهای دلم به لرزه افتاده و میترسیدم نغمه احساسم را بشنود که صدایش را بلندتر کرد :«خواهرم!»
نمیتوانستم چشمانم را به رویش بگشایم که گرمای عشقش ندیده دلم را آتش میزد و او دوباره با #مهربانی صدایم زد :«خواهرم، نمازه!»
💠 مژگانم را از روی هم بلند کردم و در قاب گنبد و گلدسته، صورتش را دیدم و چشمانی که دل نداشتند نگاهم را ببینند و خجالتی به زیر افتادند.
از همان چشمان به زیر افتاده، بارش عشقش را میدیدم و این خلوت حالش را بههم ریخته بود که #آشفته از کنارم بلند شد و مادرش را برای نماز صدا زد.
💠 تا وضوخانه دنبالمان آمد، با چشمانش دورم میگشت مبدا غریبهای تعقیبم کند و تحمل این چشمها دیگر برایم سخت شده بود که نگاهم را از هر طرف میکشیدم مبادا عطر عشقش مستم کند.
آفتاب بالا آمد و خبری از رسیدن نیروهای ارتش نبود مگر رگبار گلولهای که تن و بدن مردم را میلرزاند.
💠 مصطفی لحظهای نمینشست، هر لحظه تا درِ #حرم میرفت و دوباره برمیگشت تا همه جا زیر نظرش باشد و ابوالفضل دلی برایش نمانده بود که در تماس آخر، ردّ پای اشک را روی صدایش دیدم :«زینب جان! نمیترسی که؟»
و مگر میشد نترسم که در همهمه مردم میشنیدم هر کسی را به اتهام #تشیّع یا حمایت از دولت سر میبرند و سر بریده سیدحسن را به چشمم دیده بودم تا سه روز بعد که ذخیره آب و غذای حرم و خانوادهها تمام شد.
💠 دست #مدافعان خالی و مراقبت از همین امانت جان مصطفی را گرفته بود که خبر ورود ارتش به #داریا در حرم پیچید. ابوالفضل بلافاصله تماس گرفت تا بیمعطلی از داریا خارج شویم که میدانست این آتش اگر دوباره شعله بگیرد خاکستر داریا را به باد خواهد داد.
حرم #حضرت_سکینه (علیهاالسلام) و پیکر سیدحسن در داریا بود که با هر قدم، مصطفی جان میداد و من اشکهایم را از چشمانش مخفی میکردم تا کمتر زجرش دهم.
💠 با ماشین از محدوده حرم خارج شدیم و تازه میدیدیم کوچههای داریا #مقتل مردم شده است. آنهایی که فرصت نکرده بودند جایی پنهان شوند یا به حرم بیایند، در همان میان خیابان سلاخی شده و پیکرهای پاره پاره و غرق به خون هر جا رها شده بود.
مصطفی خیابانها را به سرعت طی میکرد تا من و مادرش کمتر جنازه مردم #مظلوم داریا را ببینیم و دلش از هم پاشیده بود که فقط زیر لب خدا را صدا میزد. دستههای ارتش در گوشه و کنار شهر مستقر شده و خبرنگاران از صدها جسدی که سه روز در خیابان مانده بود، فیلمبرداری میکردند...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
#تلنگر 🍂
وقتی متولد میشويم، دَر گوشمان #اذان میگویند؛ وقتی از دنیا میرویم، بر پیکرمان #نماز میخوانند؛
اذانِ روزِ تولدمان را برای نماز روز ِوفات مان میگویند.
زندگی، تعبیر کوتاهی است میانِ آن اذان تا آن نماز، اختیار ِهيچ کدامشان را نداريم.
خوشا به حال آنانکه بجای دل بستن بهزمان،
به«صاحبالزمان»دلمیبندند.🌙
🔴 عملی مورد رضایت #امام_زمان (عجلاللهفرجه)
🔵 حضرت آیتالله بهجت قدسسره:
🌕 آقایی میگفت: محضر امام زمان علیه السلام مشرّف شدم، ولی نمیدانستم اصلاً محضر چه کسی هستم! کمی صحبت کردیم و با هم حرف زدیم. بعد از اینکه دیدارمان تمام شد، یکدفعه به خود آمدم که ای وای کجا بودم؟! محضر چه کسی بودم؟! این آقا چه کسی بودند؟! اما دیدم دیگر گذشته است.
🔹 این آقا میگفت که من ضمن صحبتهایم به ایشان عرض کردم: خیلی میل دارم یک کاری انجام دهم؛ یک عملی را انجام دهم که بدانم مورد توجه حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف است و بدانم اگر من آن کار را انجام دهم، مورد توجه حضرت میشوم. کار خوبی باشد و مورد پسند حضرت باشد. مدام اینها را تکرار کردم.
🔹 حضرت فرمود: یکی از آن کارهایی که خیلی مورد توجه واقع میشود، این است که به محض اینکه صدای #اذان بلند شد، دعای «اللَّهُمَّ کُن لِوَلِیَّكَ...» را بخوانی!
🔺 [این نقل] خیلی موافق اعتبار است!
📚برگرفته از کتاب «حضرت حجت علیهالسلام »؛ مجموعه بیانات آیتالله بهجت قدسسره درباره حضرت ولیعصر عجلاللهفرجه
3.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻#اذان شنیدنی پیرمرد پاکبان در میدان ولیعصرِ تهران
🔹خدا پشت و پناهت مرد
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
🔺اتفاق بی نظیر در شبکه سه سیما
🔹شبکه سه دیروز ۱۹ دی ماه #اذان ظهر و #نماز را به صورت زنده از فولاد مبارکه اصفهان پخش کرد.یکی از نیروهای فولاد مبارکه وسط سوله این شرکت اذان میگفت و دوربین در نمازخانه فولاد مبارکه رفته بود! این نوع فرهنگ سازی و احیای سنتهای اسلامی که دوربین شبکه سه متمرکز برآن شده از جهات مختلف بسیار راهبردی و مهم است.
22.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 نماهنگ زیبای 《وقت اذان》
🎙حاج عبدالرضا هلالی...
💠 شیطان با شنیدن صدای #اذان چکار
میکند...
✍🏻رسول اکرم (صلوات الله علیه وآله وسلم):وقتی که صدا به
نماز بلند میشود که این ندای به نماز ،
همان اذان است ، شیطان از آن شخص
فرار میکند و فاصله میگیردو فاصله اش
هم تا «زوحاء» است؛ یک محلی بین مکه
و مدینه است و فاصلهاش هم دهها
کیلومتر است، تا صوت اذان را نشنود .
📚کنز العمال، 7، 692
💠 شنيدنِ اذان اخلاق را نيكو مىكند...
امام على عليه السلام مىفرمايد:
كسى كه اخلاقش بد است در گوش او
اذان بگوييد.
📚محمدى رى شهرى، ميزان
الحكمه، ج 1، ص ۸۴