🔸به زینب بگو دلتنگ بابا نباشد
🔹در کتاب «کوچه باران» به نقل از همسر مکرمه شهید محمد بلباسی از شهدای مدافع حرم چنین نقل شده است:
🍃🌹🍃
🔹آن شب (شبی که خبر شهادت محمد را آوردند) کسانی که آمدند خانهمان خیلی گریه کردند. اما من، مادرشوهرم و خواهرهای محمد آرام بودیم. تا صبح مهمانها میآمدند و میرفتند. بچهها بیدار شدند، فاطمه شروع کرد به گریه کردن، حسن به روی خودش نمیآورد، مهدی فهمیده بود ولی لج کرده بود و چیزی نمیگفت. در آن شلوغی فرصت نکردم خودم به بچهها بگویم. خودشان متوجه شدند چون دیگر مهدی نمیگفت بابا کجاست؟ چرا نمیآید؟ یاد زینب افتادم. محمد وقتی متوجه شد فرزند چهارم را خدا به ما عنایت کرده گفت: «حس میکنم دختر است و اسمش را با خودش آورده، اسمش را زینب بگذاریم». حالا زینب چند روز است که به دنیا آمده است.
🍃🌹🍃
🔹برعکس تولد ۳ فرزند دیگرم که همه با سر و صدا تبریک میگفتند، بعد از دیدن زینب همه گوشه چشمشانتر میشود. بغلش میکنم و آرام وصیتنامه محمد را که دیگر حفظ شدهام در گوشاش زمزمه میکنم:«از طرف من روی فرزندانم را ببوس و به فرزند چهارم بگو این سختیها، آسایشی به همراه خواهد داشت و دلتنگ بابا نباشد». زینب آرام میخوابد و من به عکس محمد روی دیوار نگاه میکنم.
#پاسدار
✅ شهیدی که با توسل به امام حسین(علیهالسلام) پاسدار شد
🔸همسر مکرمه شهید «حسین آقادادی» از شهدای مدافع حرم ، چنین روایت میکند:
🔹در مراحل استخدام ایشان در سپاه ،گفتند نمره چشمتان بالاست و امکان استخدام نیست. ناراحت شد و گفت مگر هیچکدام از افرادی که در سپاه هستند عینک نمیزنند؟ برایش خیلی سخت بود. حسین آقا به آقا اباعبدالله الحسین علیهالسلام خیلی ارادت داشت و همیشه ایشان را مولا خطاب میکرد؛ لذا به ایشان توسل کرد و زیارت عاشورا خواند و مادرش هم نذر کرد که مشکلش برطرف شود. خودش میگفت وقتی زیارت عاشورا را با چهل لعن و سلام خواندم گره کارم باز شد. از سپاه تماس گرفتند که یک بار دیگر بیایید. وقتی که رفت گفتند که مشکلی نیست و میتوانید وارد شوید. یعنی به همین راحتی گزینش شد، ثبتنام کرد و بعد هم رسمی شد.
#پاسدار
☘روز #پاسدار بر فرمانده معظم کل قوا و پاسداران حریم ولایت مبارکباد ☘
#لبیک_یا_خامنه_ای