فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 چرا وجود مدیران فاسد در حکومت اسلامی طبیعی است؟
🔹آیا با وجود برخی مدیران و فرماندهان فاسد منصوب شده امیرالمومنین و امام حسن مجتبی(علیهماالسلام)، حکومت ایشان اسلامی بود یا نبود؟!
🔹بخشی از سخنرانی#حجت_الاسلام_عالی در حسینیه امام خمینی(ره) و در محضر رهبر معظم انقلاب
♦️ قالیچه سوخته چقدر بها دارد؟🤔🤔
🏴السلام علیک یا ابا عبدالله 🏴
👈مردی ﺑﺪﻫﮑﺎﺭ ﺷده بود، يك ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ توی خونه ﺩﺍﺷﺖ،
ﮔﻮﺷﻪ ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ.
مجبور بود، همون رو برداشت برد بازار برای فروش.
ﻫﺮ ﻣﻐﺎﺯﻩﺍﯼ كه ﻣﯿﺮﻓﺖ، ﻣﯿﮕﻔﺘﻦ: ﺍﯾﻦ ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ ﺍﮔﻪ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻮد ۵۰۰ تومن ﻣﯽﺍﺭﺯﯾﺪ،
ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﻣﺎ ١٠٠ ﯾﺎ ۱۵۰ تومن ﺑﯿﺸﺘﺮ نمیخریم.
ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﺑﻮﺩ و به ﺍﻣﯿﺪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﺨﺮﻥ ﺍﺯ اﯾﻦ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ ﻣﻐﺎﺯﻩ میرفت.
داخل ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﻫﺎ، حاج جواد فرش چی ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺩﺍﺭ، از منصف های بازار و از ارادتمندان اهل بیت(علیهمالسلام) پرﺳﯿﺪ:
قالی خوبیه، چرا ﻗﺎﻟﯽ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﺑﯽ ﺭﻭ ﻣﺮﺍﻗﺒﺖ ﻧﮑﺮﺩﯾﺪ؟😭
ﮔﻔﺖ: ﻣﻨﺰﻟﻤﻮﻥ ﺭﻭﺿﻪ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ،
ﻣﻨﻘﻞ ﭼﺎﯾﯽ ﺭﻭﯼ ﺍﯾﻦ ﻗﺎﻟﯽ ﺑﻮﺩ، ﺫﻏﺎلها ﺭﯾﺨﺖ و ﻗﺎﻟﯽ ﺳﻮﺧﺖ.😭
حاج جواد یک تکونی به خودش داد: گفتی ﺗﻮ ﺭﻭﺿﻪ ﺳﻮﺧﺘﻪ؟
گفت: بله.😭
گفت: ﺍﯾﻦ ﺍﮔﻪ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻮد ۵۰۰ تومن ﻣﯽﺍﺭﺯﯾﺪ ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺑﺮﺍی اﺭﺑﺎﺏ ﻣﻦ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﻣﻦ ١ ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﺍﺯﺕ ﻣﯿﺨﺮﻡ.🤍😭
قالیچه رو خرید و روی میزش پهن کرد و
تا آخر عمرش روی قسمت سوخته قالیچه که به اندازه کف دست بود گل محمدی پرپر میکرد و دوستان صمیمی و همکارانش همه به نیت تبرک یک پر از گل را برداشته تو چایی شون می ریختند.
✳️ اوﻥ ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ تو روضه سوخته ﺑﻮﺩ قیمت گرفت،
کاش دلمون تو روضهها بسوزه.
اونوقت بگیم: یا امام حسین(علیهالسلام) دل سوخته رو چند میخری ؟!
❣️از شما همراهان عزیز
تقاضا داریم ما رو از دعا خیرتون در این ایام فراموش نفرمائید.
21.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 قیام نصفجهان در روز عاشورای اباعبداللهالحسین(علیهالسلام)
#مردم_حسینی
#ما_ملت_امام_حسینیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥اولین دیدار پدرومادر شهید مفقودالاثر با پیکر فرزندشان بعد از 40 سال دوری در شب عاشورا در حسینیه معلی
🔸حس و حال مادر شهید برنامه رو بهم ریخت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹عزاداری دسته طویریج در روز عاشورا
🔺اللهم الرزقنا زیاره الحسین فی الدنیا و شفاعته فی الآخره.
🟡سید بحر العلوم یک بار دیده بود که امام زمان علیه السلام با سر برهنه بین همین قبیله داره بر سر و سینه می زنه و ناله کنان هروله می کنه😭😭😭😭😭
↗️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 ناگفتههای شنیدنی قاری ایرانی از برنده شدن جایزه ۴۰ میلیاردی در مسابقات قرآن عربستان
🔹 یونس شاهمرادی: بهم گفتن امکان نداره تو شیعه باشی. اونا فکر میکردند ایران فقط مداح داره!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زشته والله قسم زشته!😞
35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🖤🍂🖤🍂🖤🍂🖤
نور خدا هرگز خاموش نخواهد شد
🔮 ما امت رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم) هستیم و در مقابل توهین و هتک حرمت کتاب آسمانی مان سکوت نخواهیم کرد.
ننگ بر صهیونیسم جاهل😡
اعتراض قرآن آموزان دارالقران شهر طالخونچه به قرآن سوزی در سوئد
سردار سلیمانی
💢وقتی سید میگه توهین به مقدساتمون رو تحمل نمی کنیم یعنی ای کفار !! بوی الرحمان دنیایتان بلند شده ...
💢سید حسن نصرالله: اهانت به قرآن را تحمل نمیکنیم
🔹دبیرکل حزب الله لبنان:
🔹در مسئله قرآن کریم، همه دنیا باید بداند ما ملتی هستیم که تجاوز و هتک حرمت به مقدسات خود را تحمل نمیکنیم.
🔹اگر تصمیم مناسبی با سطح اهانت گرفته نشود، جوانان مسلمانان غیور و شجاع در دنیا باید خود، مسئولیت را بر عهده بگیرند و متجاوزان و اهانت کنندگان را مجازات کنند.
🔹بر ایستادگی حزبالله و مقاومت در کنار مقاومت ملت فلسطین تأکید میکنم و میگویم؛ که نبرد آنها نبرد ماست و سرنوشت و آینده ما یکی است.
#شنبه_های_نبوی
🍂محمد شافع روز پسين است
محمد رحمة للعالمين است...
🍂محمد فاتح بدر و حنين است
محمد مرشد راه حسين است...
#من_محمد_را_دوست_دارم
#نحنفداکیارسولالله
💢 زیارت پیامبر اکرم صلیالله علیه وآله در روز شنبه
#سلام_بر_رسول_الله
#شنبه_های_نبوی
▪️🍃🌹🍃▪️
با قدرت رسانه تفرقه بینداز /حکومت کن
بعضی از پیجهای عربی از زیباییهای ایران یا مکانهای زیارتی پست میزارند بعد برخی از اعراب که تحت تاثیر رسانههای ضدایرانی وابسته به غرب هستند مینویسند ایران با پول عراق و لبنان پیشرفت کرده!
اینجا هم میگن پول ما میره تو عراق و سوریه!
#سوادرسانه
🥀
🔴⛔️🔴
🔴مدیر و کارمند یک بانک در دماوند به علت پذیرش یه خانوم بدون حجاب به پرداخت نفری ۵٠ میلیون به موسسه محک محکوم شدند
👌👌👌👌
ـــــــــــــــــــــــ
پ ن: یه چهارتا موسیه اینطور جریمه بشن، حساب کار دست همه میاد.
#حجاب
▪️🍃🌹🍃▪️
🛑 پس از 34 سال ممنوعیت، دولت هند با برگزاری مراسم عاشورا برای شیعیان کشمیر موافقت کرد و روزنامه کشمیر بزرگ این رویداد را "دریای تغییر" توصیف کرد.
پ.ن: پشت این دیپلماسی فشرده کیست؟
که در عربستان و بحرین و هند اجازه عزاداری داده شده؟
#محرم ربطی به جمهوری اسلامی ندارد؟
#رئیسی_مچکریم
🍃🌹▪️ـــــــــــــــــــــــــ
صـــراط
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️🍃🌹🍃▪️
🎥 چرا پول هیأت ها را خرج فقرا نمی کنید⁉️
#محرم
#امام_حسین علیه السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️🍃🌹🍃▪️
※ خیلیها میان برا امام حسین علیهالسلام سینه میزنند،
اما امام یه عدهای رو برمیداره برای یه کار مهمتر!
#محرم #امام_حسین علیه السلام #امام_زمان عجلاللهفرجه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سخنان جالب شیخ عدنان، مفتی اهل سنت عربستانی درباره ی امام حسین (علیه السلام) و شگفتی مجری در برنامه تلویزیونی!
🔹هرکس در عزای حسین غمگین نشود، فاسق، منافق و حتی کافر است.
بسم الله الرحمن الرحیم
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
داستان #نیمه_شبی_در_حلّه
《 اثر مظفر سالاری 》
🔹قسمت بیستم(بخش دوم )
.......... حالا می فهمم چرا آنچه به ابوراجح مربوط می شود، برایت مهم است.
آمدن مسرور به دارالحکومه نیز به همین دلیل باعث کنجکاوی و نگرانی ات شده.
حالا نوبت رشید بود که تعجب کند.
--- پس شما هم خبر دارید که مسرور به اینجا آمده؟
گفتم: بله، خبر داریم و می دانیم ساعتی پیش با پدرت صحبت کرده است.
رشید سری به تاسف تکان داد و به من گفت: همین قدر بگویم که ابوراجح و ریحانه و تو در خطری جدی قرار گرفته اید. نمی دانستم چطور این را بگویم.
همه مبهوت ماندیم و من سراپا داغ شدم. قنواء پرسید منظورت چیست؟ چه خطری؟
رشید بازویم را فشرد تا از بهت و ناباوری بیرون بیایم.
پس از چند لحظه که در سکوت گذشت، گفت: داستانش مفصل است.پدربزرگ مسرور ناصبی است. او آرزو داشته که مسرور، پس از ازدواج با ریحانه، صاحب حمام ابوراجح شود. نقشه آنها این بوده که مسرور، پس از ازدواج با ریحانه، با کمک پدربزرگش با توطئه ای ابوراجح را به سیاهچال بیندازند و دارایی اش را در اختیار بگیرند. قرار بود این کار چنان انجام شود که ریحانه متوجه نشود.
باورکردنی نبود. پرسیدم: تو اینها را چگونه فهمیدی؟ ابوراجح نیز نمی داند که پدربزرگ مسرور ناصبی است.
گفت: چند دقیقه ای تنها با مسرور حرف زدم و به این چیزها پی بردم.
آن قدر احمق است که زود سفره دلش را برایم باز کرد.
گفتم: می دانستم که قصد دارد به خاطر حمام با ریحانه ازدواج کند؛ اما تصور نمی کردم این قدر پلید باشد که بخواهد ابوراجح را که به جای پدرش است از میان بردارد.
حیف آن همه محبت و کمکی که ابوراجح به او و پدربزرگش کرده!
رشید گفت: مسرور به پدرم خبر داد که ابوراجح بارها در حمام، از صحابه پیامبر(ص) بدگویی کرده و دشمن سرسخت او و حاکم است.
به این هم اشاره کرد که ریحانه دختر با سوادی است و در خانه شان زن ها را علیه حکومت تحریک می کند.
--- لعنت بر این دروغ گوی خیانت کار!
--- و اما آنچه در باره تو گفت.
--- در باره من؟
--- بله او از اینکه به دارالحکومه می آیی اطلاع داشت. گفت که به خواست ابوراجح به اینجا می آیی تا برایش جاسوسی کنی.
البته پدرم به او القا کرد تا این حرف ها را بزند. پدرم فهمیده که تو و قنواء، دو نفر از شیعیان را از سیاهچال به زندان عادی انتقال داده اید.
وقتی این را به مسرور گفت، مسرور هم ادعا کرد که ابوراجح چنین چیزی را از تو خواسته و تو با گول زدن قنواء، آن را انجام داده ای تا ابوراجح حاضر شود دخترش را به تو بدهد.
به قنواء نگاه کردم و گفتم: اینها همه دروغ است. عجب توطئه خطرناکی چیده اند! ابوراجح اصلا" خبر ندارد که من به ریحانه علاقه دارم.
تنها به او گفته ام که دختری شیعه را دوست دارم. او هم گفت که از فکر چنین ازدواجی بیرون بیایم.
--- ولی مسرور گفت که قرار است این جمعه تو و پدربزرگت، ابونعیم به خانه ابوراجح بروید و ریحانه را خواستگاری کنید.
--- حقیقت این است که ابوراجح از من خواست سری به سیاهچال بزنم و از صفوان و پسرش حماد خبری به دست آورم. هیچ کس نمی دانست که آنها زنده اند با مرده.
من هم چنان کردم و با قنواء به آنجا رفتیم. بر خلاف انتظارم و به گونه ای غیر قابل پیش بینی، قنواء دستور داد تا آنها را به زندان عادی منتقل کنند.
هنگامی که ابوراجح از نجات یافتن آنها از سیاهچال با خبر شد، به پاس قدردانی، از من و پدربزرگم دعوت کرد که جمعه میهمان آنها باشیم. همین.
رشید گفت: من اطمینان دارم که تو راست می گویی؛ اما جرمی کمتر از این هم برای ثابت شدن اتهام جاسوسی و سوء استفاده از خانواده حاکم برای کسب خبر و نجات دادن شیعیان از سیاهچال کافی است.
بی شک پدرم پس از این اتهام، ادعا خواهد کرد که تو قصد داشته ای در فرصتی مناسب، حاکم را نیز به قتل برسانی. به این ترتیب، او تو را از میان برخواهد داشت تا موضوع ازدواجت با قنواء کاملا" منتفی شود.
از سویی، چون کینه ابوراجح را به دل دارد، او را نیز نابود خواهد کرد و ریحانه و مادرش را به سیاهچال خواهد انداخت.
حاکم هم به خاطر کشف این توطئه و نجات جانش، پدرم را بیش از پیش به خود نزدیک خواهد ساخت و قنواء را که شریک جرم است و ندانسته در این توطئه شرکت کرده به ازدواج با من مجبور خواهد کرد.
دیگر توان ایستادن نداشتم. این بار من روی دیواره حوض نشستم. وزیر یک شیطان واقعی بود.
با آلت دست قرار دادن مسرور، کاری کرده بود که همه چیز به نفع خودش تمام شود. شک نداشتم که چنین آدم دسیسه گری در فکر آن بود که سرانجام حاکم را نیز از میان بردارد و خود به جای او بنشیند.
رشید گفت: من دیگر باید بروم.
قبل از رفتن، خطاب به من گفت: توصیه می کنم قبل از آنکه دستور دستگیری ات صادر شود، از این شهر بروی و در جایی پنهان شوی.
پرسیدم: پدرت در باره ابوراجح چه تصمیمی گرفته است؟
از ما چند قدم دور شد و گفت: کار او تمام است. مطمئن هستم با داستانی که پدرم ساخته، حاکم بلافاصله دستور قتلش را خواهد داد.
رشید رفت. دنیا جلوی چشم هایم تیره و تار شده بود. با توطئه ای وحشت انگیز و جنایت کارانه، من، ابوراجح، ریحانه و مادرش در معرض نابودی قرار گرفته بودیم.
می دانستم که با مرگ من پدربزرگم و ام حباب دق مرگ خواهند شد. همه این جنایت ها باید انجام می گرفت تا مسرور و پدربزرگش به حمام مورد علاقه شان برسند و وزیر بتواند به هدف های اهریمنی اش نزدیک تر شود.
قنواء کنارم نشست و گفت می خواهم چیزی را به تو بگویم.
به او نگاه کردم. رنگش پریده بود. گفت: از اینکه توانستی مرا با زیرکی به سیاهچال بکشانی ناراحت نیستم خوشحالم که باعث شدی حماد و صفوان را از آنجا نجات بدهم.
--- از تو متشکرم، اما چه فایده که آنها را از سیاهچال بیرون آوردیم. وزیر دوباره آنها را به آنجا باز خواهد گرداند وبیشتر از از قبل بر آنها سخت خواهد گرفت.
ایستادن و گفتم: بهتر است بروم و هرچه زودتر ابوراجح را از خطری که تهدیدش می کند با خبر کنم. باید همگی پنهان شویم..
قنواء گفت: هر چند هنوز از خبرهایی که از رشید شنیدم گیج هستم. باور کردنی نیست که ناگهان با چنین فاجعه ای روبرو شده ایم. کاش هرگز باعث نمی شدم که به دارالحکومه بیایی؛ ولی بدان که هرچه پیش آید، من از تو حمایت خواهم کرد
چشمان امینه پر از اشک بود. نمی شد فهمید که از چه چیزی ناراحت است. از اینکه احتمال داشت قنواء مجبور به ازدواج با رشید شود یا از دامی که من و قنواء در آن افتاده بودیم..........
پایان قسمت بیستم.........
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸