🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗#گام_های_عاشقی 💗
قسمت55
بلاخره با اصرارهای امیر و سارا لباسمو پوشیمو همراهشون رفتم
ماشین و نزدیک شهربازی،
پارکینگ گذاشتیم و حرکت کردیم سمت شهربازی من و سارا هم مثل بچه کوچیکا دست امیرو گرفتیم تا گم نشیم اول رفتیم
سمت آب میوه فروشی
امیر: چی میخورین؟
سارا: من شیر موز بستنی
- آخه تو این سرما اینا چیه ؟
من چیزی نمیخورم ...
سارا: اه ،آیه چقدر پاستوریزه ای تو ،یه بار که اشکال نداره
- بابا از سردی سنگ کوب میکنی میمیری ،این داداشمون پول دوباره خواستگاری رفتن و نداره بیخیال شین...
سارا: زبونت لال شه ،من یه عالم آرزو دارم ،هنوز نوه نتیجه امو ندیدم...
(امیر یه گوشه ایستاده بود و دستشو زیر چونه اش گذاشت و به ما میخندید)
امیر: بس کنین بابا ،آیه واسه تو آش رشته میخرم ،واسه خودم طالبی بستنی ،واسه سارا هم شیر موز بستنی ...
سارا: قبوله
- منم قبوله
بیرون آبمیوه فروشی چند تا میز صندلی بود
منو سارا رفتیم سمت یکی از میز صندلی ها نشستیم
بعد از چند دقیقه امیر با یه کاسه آش رشته و یه لیوان بزرگ طالبی بستنی و یه لیوان بزرگ شیر موز بستنی برگشت
با دیدن لیوان های بزرگ چشماام از کاسه در اومد
- یعنی میخواین بخورین همه شو؟
سارا: چیه ،دلت میخواد؟
- نخیر ،به خاطر خودتون میگم ،مغزتون از سرما یخ میزنه بدبختااا
نمیدونم خدا داشت عقل و تقصیم میکرد شما دوتا کجا بودین
امیر: من در حال مخ زدن سارا بودم
سارا: منم داشتم به حرفاش گوش میکردم
آش و برداشتم مشغول خوردن شدم
زیر چشمی به امیرو سارا نگاه میکردم ،یه بستنی میخوردن و چشماشونو می بستن ،یعنی این دوتا یه پدیده نایاب بودن....
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗#گام_های_عاشقی💗
قسمت 56
سارا: آیه میخوری یه کم ،خوشمزه استااا
امیر: فکر کن آیه شیر موز بخوره ،قیافه بعدش دیدنیه
- هه هه هه ،،بیمزه
سارا: چرا مگه چی میشه؟
امیر : کهیر میزنه
سارا: وااا ،باز به ما میگه دیونه ،،دختر تو اعجوبه ای،کی با خوردن شیر موز کهیر میزنه که تو دومیش باشی
- فعلا که من اولیشم
امیر : آیه یادته ،کوچیک بودی همیشه میخواستم اذیتت کنم برات شیر موز میخریدم
- اره خیلی بد جنس بودی سارا هم باشنیدن شیرین کاری امیر میخندید...
سارا: واای خدااا ،خدا رو شکر من به هیچی حساسیت ندارم
- ولی لذت بخش ترش این بود که امیر تا صبح بالای سرم بیدار بود و نوازشم میکرد
امیر : زود باشین بخورین بریم
بعد از خوردن آش و آبمیوه ،رفتیم سمت ورودی اصلی شهر بازی همیشه از سوار شدن وسیله شهربازی وحشت داشتم ،حتی نگاه کردن بهشون ترسناک بود چه برسه بخوام سوار بشم
سارا: بچه ها بریم ترن سوار شیم؟
- یا خدااا، واقعن میخوای بمیری امشب نه؟
سارا: عع آیه ،اومدیم که خوش بگذرونیمااا
- وااا ،مگه خوش گذروندن فقط به سوار شدن ایناست ،همینجا نگاه کنین کافیه...
نمیخواد سوار بشین
سارا: ولی من میخوام سوار بشم ،امیر بیا باهم سوار بشیم
امیر : تا حالا سوار شدی؟
سارا: نه ،ولی به نظر نمیاد ترس داشته باشه
- چی؟ خانومووو،سوار نشدی تا حالا ژست سوپر من گرفتی واسه من ،بیخیال بابا ،سوار نشین
سارا: امیر به حرفش گوش نده برو بلیط بخر
امیر: باشه ،شما همینجا باشین من برم و بیام
سارا: باشه عزیزم
- عزیزمو درد ،سارا یه مو از سر امیر کم شه خودم خفه ات میکنم
سارا: اوه اوه ،خواهر شوهر بازیت گل کرده.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗#گام_های_عاشقی💗
قسمت 57
بعد از مدتی امیر برگشت و منم رفتم روی یه سکو نشستم ،امیرو سارا هم رفتن سمت ترن تا نوبتشون بشه
تو دلم صد تا فوحش به سارا دادم ،از یه طرف هم هر چی سوره و دعا بود خوندم تا سالم برگردن نوبت سوار شدن بچه ها رسید
تپش قلب گرفته بودم ،از خونسردی سارا حرص میخوردم بعد از چند دقیقه ترن شروع به حرکت کرد صدا جیغ کشیدن آدمای داخل ترن و میشنیدم از جام بلند شدم و رفتم نزدیکتر ببینم سارا و امیر در چه حالن
چشم به سارا افتاد مثل ابر هوا گریه میکردو جیغ میکشید از دیدنش خندم گرفت .
امیرم بیچاره نمیدونست به سارا دلداری بده یا خودش جیغ بکشه
گوشیمو درآوردم و مشغول فیلم گرفتنشون شدم وایی که چقدر خندیدم از قیافه سارا
بعد از چند دقیقه که ایستاد
رفتم سمت خروجی منتظرشون شدم
سارا مثل جنازه ها تو بغل امیر ولو شده بود ،امیر بیچاره هنگ کرده بود بخنده یا گریه کنه
رفتم نزدیکشون
- سارا جان خوش گذشت
سارا: وااییی حالم بده ،دارم میمیرم
- ای دررررررررد ،مگه نگفتم نرو
امیر: واااییی آیه ،تو نمیدونی اون بالا چیکار میکرد سارا،،کل ۱۴ معصومو قسم داده بود زنده برسه پایین ،،وااااییی چقدر نذر کرده بود اون بالا...
سارا: واییی تو رو خدا ول کنین ،به داد من برسین
-بیا بریم یه جا بشین تا حالت کمی بهتر شه
بعد نیم ساعت که حال سارا کمی بهتر شد ،حرکت کردیم سمت خونه بی بی...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
📘#داستانهایبحارالانوار
💠راه عذر بسته میشود...
🔹امام صادق علیه السلام میفرمایند:
زن زیبایی را روز قیامت در دادگاه عدل الهی حاضر میکنند که به خاطر جمال و زیبایی خود به گناه افتاده است؛ میپرسند:
چرا گناه کردی؟
در پاسخ میگوید:
«خدایا! چون مرا زیبا آفریدی به این جهت به گناه آلوده شدم.»
خداوند دستور میدهد حضرت مریم را میآورند، و به آن زن گفته میشود که تو زیباتر بودی یا مریم؟ در حالی که او را زیبا آفریدیم، اما، او به خاطر جمال خود فریب نخورد.
🔹آنگاه مرد صاحب جمالی را در دادگاه حاضر میکنند که بخاطر زیبایی خود به گناه آلوده شده است میگوید:
«پروردگارا! مرا زیبا آفریدی و زنان به سوی من میل و رغبت پیدا کردند و مرا فریفتند و گرفتار گناه گشتم.»
در این وقت یوسف علیه السلام را میآورند و به او میگویند:
تو زیباتر بودی یا یوسف؟ ما به او جمال و زیبای دادیم ولی فریب زنان نخورد!!
🔹سپس صاحب بلا را میآورند که به خاطر بلاها و گرفتاری هایش معصیت کرده است. او هم میگوید:
«خداوندا! بلاها و مصیبتها را بر من سخت کردی لذا به گناه افتادم.»
در این موقع ایوب علیه السلام را میآورند و به آن شخص میگویند:
بلای تو سخت تر بود یا بلای ایوب؟ در صورتی که ما او را به بلای سخت مبتلا کردیم اما مرتکب گناه نشد.!
بدین گونه راه عذر و بهانه بر گناهکاران بسته میشود.
📚 بحار: ج ۷، ص ۲۸۵ و ج ۱۲ ص ۳۴۱.
#مولایمن
🌱رفته ای در سفر و آمدنت دیر شده!
مشکلی هست مگر باعث تأخیر شده؟
🌱سالها می گذرد غایبی از دیده ی ما
نکند چشم تو از دیدن ما سیر شده؟!
🌱حالمان حال خوشی نیست بیا ای جانا
زندگی بی تو دگر سخت و نفس گیر شده...
#العجلمولایغریبم
تعجیل در فرج مولایمان صلوات
#شبتونمهدوی🌙
❣#سلام_امام_زمانم❣
سَلاَمٌ عَلَي آل یاسین
سلام بر تو ای گوهری که خدا تو را برای خودش آفریده است.
سلام بر تو که تمام حقایق عالم، پرتویی از خورشید توست.
#امام_زمان
#اللهمعجللولیکالفرج
1_4826203405-AudioConverter.mp3
1.98M
⁉️پاسخ به شبهه تشرف حسن بن مسلم جمکرانی جهت ساخت مسجد جمکران :
⭕️ پاسخ:ابراهیم_افشاری
4_5866357402810452884.mp3
3.72M
🔊مجموعه صوتی
#شناختامامزمان
👤استاد حسن محمودی
📝قسمت چهاردهم
🔖 #امام_زمان مشتاقه که تو قلبمون بیاد ولی مشکل از ماست!
👌کوتاه و شنیدنی
👈حتما بشنوید و نشر دهید.
🔸 مسئول خرید
⁉️ اگر مأمور خرید جنسی را برای شرکتی که درآنجا کار میکند بخرد و از فروشنده تخفیف بگیرد، آیا میتواند مقدار تخفیف را برای خود لحاظ کند و قیمت بدون تخفیف را به شرکت اعلام کند؟
✅ مقدار تخفیف متعلق به شرکت است و مأمور خرید نمیتواند بیش از مبلغی که خریده است با شرکت محاسبه کند .
#احکام