eitaa logo
سردار سلیمانی
447 دنبال‌کننده
19.6هزار عکس
18هزار ویدیو
303 فایل
این محبت سردارِ عزیزِ که ما را دورهم جمع کرده،لطفا شما هم بیاین تو دورهمی مون😊 استفاده از مطالب مانعی ندارد مدیر کانال @Atryas1360 @Abotorab213 ادمین ۱ ارتباط با مشاوره و پاسخگوی سوالات دینی @pasokhgo313
مشاهده در ایتا
دانلود
👆باز هم تبلیغ (شیر سوسک) توسط باشگاه خبرنگاران (وابسته به صداوسیما) ، خبرگزاری مهر (وابسته به سازمان تبلیغات) ، و آخرین خبر (اصولگرا) ❌ لید باشگاه خبرنگاران : اگر می خواهید یک نوشیدنی بسیار مفید مصرف کنید باید به سراغ شیر سوسک بروید!! 👈نتیجه‌ی این مطالب در خبرگزاریهای رسمی، عادی جلوه دادنِ حرام خواری، ایجاد زمینه ذهنی برای جایگزینی این غذاهای کثیف با غذاهای پاکیزه و در نهایت ایجاد زمینه برای عمل به است . ⏪ خوردن حشرات (بجز ملخ) نزد تمام مراجع حرام است . https://www.mehrnews.com/news/3723835 https://www.yjc.ir/fa/news/5708766 https://www.yjc.ir/fa/news/6549597 https://akharinkhabar.ir/health/7340185
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقا مهدی شیرمادر نان پدر حلالت این خاطره ای که درباره کربلای ۵ تعریف کردی خیلی چسبید 💔
🔺وقتشه یه خونه تکونیه اساسی بشه
📛خطری که از بیخ گوشمان گذشت! 📛تلاش برای کشتار مردم در مراکز پرتردد... 🔹وزارت اطلاعات صبح امروز در بیانیه‌ای اعلام کرد یک شبکه بزرگ تروریستی که در همکاری با رژیم صهیونیستی قصد خرابکاری گسترده در کشور داشتند، از سوی سربازان گمنام امام زمان دستگیر شدند. 🔹پیگیری‌های تسنیم نشان می‌دهد این شبکه به لحاظ فعالیت و اقدامات در دست انجام در دو دهه گذشته سابقه نداشته، و با راه‌اندازی کانال‌ها و صفحات در فضای مجازی اقدام به جذب افراد می‌کردند. 🔹دو نفر با نام‌های «شاهین‌لو» و «زحمتکش» و عناصر ضدانقلابی همچون سیامک تدین طهماسبی، در آموزش و راه‌اندازی و تجهیز شبکه فعالیت می‌کردند که همه اینافراد در خارج کشور سکونت داشتند. 🔹انفجار مزار حاج قاسم سلیمانی، انفجار در ایستگاه تقویت فشار گاز در یاسوج در ایام سفر رئیس‌جمهور و همچنین انفجار و کشتار مردم در مراکز پر رفت و آمد همچون فروشگاه‌ها، پمپ بنزین و دانشگاه‌ها از اهداف این تیم تروریستی بود که قبل از اقدام خنثی شدند. 🔹این گروه بمب‌هایی با قدرت تخریب بالا ساخته بودند که ۴۳ بمب آماده انفجار، ۵۵ چاشنی انفجاری، ۲۰ بمب آماده انفجار که مخصوص برهم زدن مراسمات عزاداری بوده و همچنین بیش از ۱۰۰ کیلو مواد لازم برای ساخت بمب از این گروه کشف شده است. 🔸در بالا تصاویر بمب‌ها، وسایل پنجرکردن خودرو و سلاح‌های سرد را می‌بینید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 ویژه شب هشتم محرم علی اکبر خود ذوالفقار است بهر حرم مایه‌ی افتخار است شاه جوانان شیر دلاور الله اکبر الله اکبر ❣️ 📥 نسخه باکیفیت↙️ 🆔 @Razavi_TV حرم مطهر امام رضا علیه‌السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| جای بغل رباب ببین کجایی قند عسل رباب رو نیزه‌هایی کوچیکه سرت با طناب می‌بندن ببین به مادرت همه می‌خندن
به وقت
بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 داستان 《 اثر مظفر سالاری 》 🔹قسمت نوزدهم ........ صبح، موقع خوردن صبحانه، ام حباب به من گفت: خوشحالم که می بینم پس از مدتی، امروز با اشتها صبحانه می خوری و حالت بهتر شده است. گفتم: کاش می رفتی و بار دیگر از ریحانه برایم خبری می آوردی. --- فکر می کردم ریحانه را فراموش کرده ای. به هر حال من به خانه آنها نخواهم رفت. --- باید بروی. --- نمی روم. کار بی فایده را باید رها کرد. --- لازم هم نیست بروی. شوخی کردم. من و پدربزرگ، روز جمعه به خانه شان خواهیم رفت. --- باور نمی کنم. برای چه؟ --- می توانی از پدربزرگ بپرسی.ابوراجح ما را دعوت کرده. --- مرا دعوت نکرده؟ --- نه. --- چه بد! --- اتفاقا" این طور بهتر است. اگر ریحانه و مادرش تو را با ما ببینند می فهمند که من، تو را‌ آن روز به خانه شان فرستاده بودم. آن وقت ابوراجح متوجه می شود که من به ریحانه علاقه دارم و از اینکه ما را به خانه شان دعوت کرده پشیمان می شود. --- علاقه ای که نتوان آن را اظهار کرد، به چه دردی می خورد؟ تا کی می خواهی به این بازی بی نتیجه ادامه بدهی؟ به خاطر ریحانه قنواء را هم از دست خواهی داد. جوابی نداشتم به او بدهم. با وجود این احساس می کردم که میهمانی روز جمعه، تغییری در وضعیت من و ریحانه ایجاد خواهد کرد. قنواء و امینه مشغول بازی با دو میمون کوچک بودند. میمون ها لباس های ابریشمی رنگارنگی به تن داشتند. اتاق تغییری نکرده و همچنان خالی بود باز هم از وسایل کار من، خبری نبود. مطمئن شدم که مرا برای کار به دارالحکومه دعوت نکرده اند. بدون آنکه حرفی بزنم، از اتاق بیرون آمدم تا باز گردم. قنواء به سرعت، خودش را به من رساند و گفت: صبر کن هاشم. به حرفش توجهی نکردم و خودم را به پله ها رساندم. قنواء به نگهبانی که پایین پله ها ایستاده بود، اشاره ای کرد. نگهبان جلوی پله ها ایستاد و راهم را بست. به طرف قنواء چرخیدم و با خشم نگاهش کردم. آهسته گفت اینجا برای صحبت، مناسب نیست. از پله ها فاصله گرفتیم و به طرف نرده هایی که مشرف به حیاط بود، رفتیم. --- قرار بود امروز مشغول کار شوم؛ اما هیچ خبری از وسایل و ابزار نیست. دیگر خودم هم نمی دانم برای چه به دارالحکومه می آیم و می روم. قنواء به یکی از ستون ها تکیه داد و گفت: فرض کن نمایشی در کار است و از تو دعوت شده در این نمایش، بازی کنی. من به خاطر تو حماد و پدرش را از سیاهچال نجات دادم. آیا این به عنوان سهمی از دستمزدت، منصفانه نیست؟ --- از تو متشکرم که آنها را از آن دخمه بیرون کشیدی. باور کن من به تو احترام می گذارم. دوست داشتم خواهری مانند تو داشته باشم. ولی خوب است به من بگویی من تا کی باید به دارالحکومه بیایم و کاری انجام ندهم؟ اگر کاری انجام نداده باشم، دستمزد هم نمی گیرم. --- بسیار خوب، امروز قبل از آنکه بروی به تو خواهم گفت. اکنون به دیدن حماد و پدرش می رویم. مانند دفعه قبل، از راهروی نیمه تاریک و در چوبی کلفتی که بست های فلزی و گل میخ های بزرگی داشت گذشتیم و به حیاط زندان رسیدیم. این بار کسی در حیاط نبود و صدای ناله ای هم شنیده نمی شد.‌رئیس زندان با خوشرویی ما را به اتاق خودش راهنمایی کرد. دقیقه ای بعد، صفوان و حماد با همراهی یکی از نگهبان ها وارد اتاق شدند. با ورود آنها،:رئیس زندان برخاست و گفت: اگر اجازه بدهید، شما را تنها می گذاریم. او و نگهبان بیرون رفتند. صفوان مرد چهارشانه و خوشرویی بود. او مرا در آغوش کشید و تشکر کرد. حماد نیز چنین کرد و مانند پدرش با نوعی کنجکاوی به من نگریست. معلوم بود می خواهند بدانند که من کیستم و برای چه به آنها کمک کرده ام. همه روی سکوی گوشه اتاق نشستیم. ظرفی از میوه و خرما کنارمان بود. صفوان آهی کشید و گفت: هر چند از شما متشکرم که ما را از سیاهچال نجات دادید، اما وقتی به دوستانم فکر می کنم که در آن شرایط سخت به سر می بردند نمی توانم خوشحال باشم. کاش می توانستم حداقل این میوه و خرما را به دهان آنها برسانم. قنواء به شوخی گفت: اگر خیلی ناراحت هستید، شما را به آن پایین باز خواهیم گرداند. حماد گفت: من حاضرم به سیاهچال برگردم و به جای من، پیرمرد بیماری که آنجاست آزاد شود. حماد چهره ای مصمم و گیرا داشت. جای حلقه ی زنجیر روی مچ دستهایش دیده می شد. قنواء از او پرسید: به راستی حاضری این کار را انجام دهی؟ --- من هنوز می توانم سیاهچال را تحمل کنم؛ ولی آن پیرمرد نمی تواند. خدا می داند چقدر دلم می خواهد کُند و زنجیر۰ را از دست و پا و گردن نحیف او بر می داشتند و پس از حمام بردن و لباس تمیز پوشاندن، به نزد بستگانش باز می گرداندند. صفوان صحبت را عوض کرد و رو به من و قنواء گفت: ما چگونه می توانیم بزرگواری شما را جبران کنیم؟ ...ادامه👇
قنواء سرش را روی شانه امینه گذاشت و ساکت ماند. پرسیدم: حالا از چه ناراحتی؟ از آینده وحشت دارم. از این می ترسم که ناچار ش وم با کسی زندگی کنم که نه او به من علاقه داشته باشد و نه من به او. برای همین، گاهی به مردم کوچه و بازار غبطه می خورم که زندگی بی آلایش و صادقانه دارند. --- به خدا توکل. به نظر من بهتر است با پدرت و با رشید حرف بزنی و بگویی تنها با کسی ازدواج خواهی کرد که او را شایسته خودت بدانی. به آب نمای میان باغ و چند نفری که اطراف آن بودند نگاه کردم. از وضعیتی که داشتم ناراحت بودم. من هم مانند قنواء از آینده نگران بودم. نمی توانستم با کسی که دوستش داشتم زندگی کنم. به خاطر او حاضر نبودم با قنواء که دختری سرزنده و باهوش بود ازدواج کنم. حق با ام حباب بود که گفته بود: 《 به خاطر ریحانه، قنواء را هم از دست خواهی داد 》. دلم می خواست از آنجا بروم و به کارگاه پدربزرگم پناه ببرم. دارالحکومه به همین زودی برایم کسل کننده شده بود. از بیکاری و ولنگاری بدم می آمد. آنجا بوی دسیسه و قدرت طلبی می داد. انسان چگونه می توانست با بی تفاوتی، در جایی به زندگی راحت خود مشغول باشد که در کنارش، ده ها نفر بی گناه در سیاهچال، بدترین لحظه ها را می گذراندند و هیچ امیدی به ادامه حیات خود نداشتند. بیهوده نبود که قنواء می خواست از آنجا فاصله بگیرد و مانند مردم کوچه و بازار، زندگی کند. شاید برای همین بود که بارها با تغییر قیافه به میان مردم رفته بود تا از نزدیک شاهد صداقت و صمیمیت آنها باشد. نمی دانستم بیشتر افسوس خودم را بخورم یا برای قنواء دل بسوزانم. برای امینه هم ناراحت بودم. معلوم نبود چه سرنوشتی در انتظار اوست. ناگهان از آنچه کنار آب نما دیدم، دهانم از تعجب باز ماند. مسرور را دیدم که با عجله از پله ها پایین می رفت. می خواست از دارالحکومه بیرون برود. نتوانستم حدس بزنم که برای چه به دارالحکومه آمده بود و چرا با عجله آنجا را ترک کرد........... پایان قسمت نوزدهم........ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 🎥 کار رسانه‌ای اگر تمیز باشه واقعا تاثیرگذار خواهد بود...
⭕️💢⭕️ بدبختی یک بی سوادِ به تمام معنا به نام ...فتوشاپ کردن بنر محرمی که برای کرونا بود... اخر و عاقبت بدی خواهی داشت بدبخت آواره...! 🍃🌹▪️ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️🍃🌹🍃▪️ حراج تهران یا محفلی برای پولشویی‌؟! یک تابلوی ساده ۲۱ میلیارد و سیصد تومان😰😰 این پولها از کجا امده اند ... 🍃
4_5900034507666361982.mp3
4.98M
🔖 مجموعه صوتی علیهماالسلام (۵) 🔸درس پنجم: راز همراهی با اولیاء خدا... ✅پیشنهاد دانلود و نشر دسترسی به قسمت قبل https://eitaa.com/emamezaman_aj/47098
🍂ای آخرین سلاله‌ی زهرا تبارها ای وارث شکسته دلِ ذوالفقارها... 🍂بی تو چهار فصلِ دلِ من، خزانی است چشم انتظارِ آمدنِ تو بهارها... 🍂آقا فدای شال عزای محرمت چشم تو خون شده ز غمِ روزگارها... تعجیل در فرج مولایمان صلوات 🌙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ 🏴 ای قیام کنندهٔ به حق جهــان انتظار قدومت را می کشد چشممان را به دیده وصال روشن کن ای روشن تر از هر روشنایی...
◼️ علی اکبر علیه السلام در بیان امام زمان ارواحنا فداه 🌕 امام زمان ارواحنافداه در زیارت ناحیه مقدسه، اینگونه حضرت علی اکبر علیه سلام رو برای ما معرفی می کند... 🔺 «السلام علیک یا أول قتيل من نسل ځير سليل من سلاله ابراهیم خلیل؛ حضرت در ادامه این درسنامه می فرماید: 🔺 أشهد انك أولى بالله وبرسوله «و جعلنا الله من ملاقیک ومرافقيک ...وأبرء إلى الله من قاتلیک و اسئل الله مرافقتك في دار الخلود و أبرء إلى الله من أعدائک اولی الجحود و السلام علیک و رحمة الله و بركاته 🔸 امام زمان ارواحنافداه علی اکبر علیه‌السلام را به امتیازاتی مخصوص، وصف نموده است: 🔹 ۱. سلام و صلوات بر علی اکبر علیه‌السلام را بعد از سلام و صلوات برجد مظلوم خود، حضرت حسین بن على علیه‌السلام قرار داده است و پس از آن شروع به زیارت سایر شهدا نموده است و ایشان را اولین شهید آل هاشم در صحرای کربلا معرفی کرده است. 🔹 ۲. علی اکبر علیه‌السلام را از هر کس به خدا و رسولش نزدیکتر معرفی نموده است. 🔹 ٣. از خداوند درخواست می نماید که همواره توفیق زیارت حضرت علی اکبر علیه‌السلام را داشته باشد. 🔹 ۴. از خداوند مسألت می نماید که در روز واپسین، همنشین علی اکبر علیه‌السلام باشد. 🔹 ۵. شدت لعن و نفرین آن حضرت بر قاتلان علی اکبر علیه‌السلام حاکی از شدت غضب آن حضرت نسبت به آن جفا پیشگان است. 📚 بحارالانوار، ج۹۸، ص۲۶۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 🎙 استاد رائفی_پور «می‌خواهند ظهور، عاشورا شود» 💻 امروز رسانه غرب و صهیونیسم می‌خواهند پشت سر امام زمانتان را خالی کنید و اگر ظهوری هم شکل گرفت، عاشورا باشد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴احکام عزاداری 📣بیان نکاتی بسیار مهم در خصوص ماه محرّم⬇️⬇️ 🔰آداب و رفتار وسبک زندگی در ماه محرّم ⁉️پوشيدن لباس مشکی کراهت دارد، چرا در ایام محرم مشکی می پوشیم؟ 🔻عقد دائم و موقّت در ماه محرم از نظر شرعی چه حکمی دارد؟ ✅پیشنهاد دانلود👌 💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📜نامه های ماریه قسمت هشتم 👌مجموعه ای جذاب برای معرفی امام حسین و کربلا به کودکان 🏴🏴🏴🏴🏴🏴
4_5902048671234527029.mp3
2.64M
🔖 مجموعه صوتی علیهماالسلام (۶) 🔸درس ششم: شیرین تر از عسل... ✅پیشنهاد دانلود و نشر دسترسی به قسمت قبل https://eitaa.com/emamezaman_aj/47136
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌ جذب کردن جوانان به هیات مهم است ، اما نه به هر قیمتی ‼️ 👆 جذب کردن به معنای زیر پا گذاشتن اصول نیست 👆