#خاطرات
🖋 در فیلم مستند، سردار حیدر تعریف می کرد:
ما در سوریه بودیم، حافظ اسد(پدر بشار اسد) احوالش بد شد و راهی بیمارستانش نمودند،
اخبار بدی از احوالات ایشان دریافت مینمودیم...
🔶من و سردار همدانی و چند سردار دیگر با مشورت به این نتیجه رسیدیم که به حضرت آقا زنگی بزنیم و از ایشان التماس دعای مخصوصی برای حافظ اسد بنماییم،
زیرا فکر میکردیم اگر حافظ اسد از بین برود، ما ایرانیها دیگر جایی در سوریه که سپر دفاعی ایران در برابر اسرائیل بود نخواهیم داشت.
به حضرت آقا زنگ زدیم و آقا فرمودند :
باشد حتماً دعا میکنیم.
🔷چند روز بعد حال حافظ اسد بدتر شد،
ما نگرانتر شدیم و باز به حضرت آقا زنگ زدیم.
💟حضرت آقا فرمودند :
ایشان باید برود، ولی خداوند شخص دلسوزتر و بهتری را برای خدمت به دین، به جای ایشان میگذارد...
ما متحیر شدیم...
دو نفر جایگزین حافظ بودند، برادرش و نخست وزیرش...
خوب برادرش که اصلاً همیشه در حال گردش و عشق و تفریح بود و اهل این حرف ها نبود...
نخست وزیر هم که یک فرد تقریباً مخالف بود...
🔸ما متحیر شدیم...
🛑تا این که حافظ اسد فوت نمود و بشار اسد، پسرش سر برداشت...
ما با خود بشار، در یک کاخ زندگی میکردیم...
چون اوضاع سوریه به هم ریخته بود...
یک روز سر نهار، خدمتگذارش را خواند و گفت :
نامه را بیاورید...
نامه را آوردند و ایشان نامه را به سردار همدانی دادند...
سردار یکدفعه خودش را جابجا کرد و نامه را دوباره خواند به همه ما یک نگاه عجیبی کرد و نامه را داد به نفر پهلوئیش..
نامه به دست من رسید،
دیدم نامه از طرف ملک عبدالله است و گفته :
ای اسد...
یا دست از پشت سر ایرانیها بردار و ایشان را از کشورت بیرون بینداز و یا کشورت را با خاک یکسان و تو و خانواده ات را نابود میکنیم...
امضاء ملک عبدالله (پادشاه عربستان)
🔻ما متحیرانه به همدیگر نگاه میکردیم...
آخر تهدید بزرگی بود و اگر خود حافظ هم بود،
حتماً یک کاری بر علیه ما ایرانی ها میکرد...
یکدفعه دیدیم بشار که متوجه اخمهای توی هم ما شده بود با لبخند نامه را از ما خواست...
♦ما نامه را با احترام تقدیمش نمودیم...
یکدفعه و متعجبانه دیدیم، بشار نامه را پاره کرد و خودش بلند شد و پاره های نامه را در میان شعله های آتش شومینه پرتاب نمود و با لبخند گفت :
ما تا آقای خامنه ای و شما سربازانش را داشته باشیم هیچ غم و غصه ای نداریم.
☑آنگاه بود که فهمیدیم حضرت آقا چه فرموده بودند و از کجا این خبر را چند سال پیش دریافت نموده بودند...
و یا باز در فیلمی یکی از نزدیکان #سردار سلیمانی تعریف مینمود که فرمانده سپاه، #سردار سلیمانی را مجاب مینمود که باید حتماً این منطقه را بگیرید و سردار سلیمانی نیز کمی دست دست میکرد تا منطقه را خوب شناسایی کند.
در همین اثناء بوده که خود حضرت آقا با فرمانده سپاه تماس میگیرد و احوال سردار سلیمانی را میپرسد و تأکید میکند تا اطلاع بنده از شرکت دادن #سردار سلیمانی در عملیات ها خودداری نمایند.
🛑ایشان میگفت :
دستور عملیات لغوشد...
اما...
اما همان منطقه ای که قرار بود سردار بگیرد،
بعد از ۲۴ ساعت توسط نیروی هوایی روسیه با خاک یکسان شد...
قرار بود #سردار سلیمانی با ۴۰۰۰ نیرو، آن منطقه را تسخیر و ساکن شود...
✔اینجا است که میبینیم علامه حسن زاده آملی میفرمایند :
👌گوشتان به دهان حضرت آقای خامنه ای باشد،
چون چشم و گوش ایشان به دهان آقا امام زمان"عج " دوخته است...
نائب امام زمان یعنی این...
و اطاعت از ایشان، اطاعت از امام زمان"عج " است و واجب...
🔻و در قیامت و سر پل صراط سؤال خواهد شد...
🔰ثُمَّ لَتُسئَلُنُّ یَومَئِذٍ عَنِ النَّعیم
( ۸ تکاثر )
در آن روز [روز قیامت ] از نعمت عظیم ولایت سوال خواهد شد...
@shahid_soleimani_ir
مردن چه شکلیه؟
🌱از وقتی این داستان کرونا راه افتاده خیلی ها تو خونه به مرگ و مرض و قرنطینه و اینها فکر میکنند. تو خونه ما هم همین فضا بود.اولش گفتم با شوخی و مسخره بازی و پرت کردن حواس بچه ها که دو تاشون الان نوجوون هستند، ذهنشون رو منحرف کنم.
🌱دیشب به ذهنم رسید، این چه کاریه؟ تو آخوندی مثلا! الان اتفاقا بهترین وقته حرفهای جدی رو یادشون بدم.
🌱گفتم من وقتی کوچیک بودم فکر میکردم اگر بمیرم زیر خاک چیکار میکنم تک و تنها، سخت تر از یک سلول انفرادی. بعد که طلبه شدم فهمیدم این نگاه توهمی به مرگه. مرگ یعنی روح تعلقش رو از دنیا و جسم از دست بده. خدای مهربان اگر حال بهتری برای جسم ما سراغ داشت میگفت جسم رو بعد مرگ اونطور قرار دهند.
🌱پسرم گفت پس چرا میگن از مرگ نگران باشیم؟ گفتم بترسیم و نگران باشیم. اما نه نگرانی توهمی. نگرانی واقعی. امروز ما پشت جسم و رفتارهامون پنهانیم. فردا که بمیریم صورت واقعیمون معلوم میشه. اون روز من یک میوه رسیده ام یا یک میوه کرمو؟ از این بترسیم. ترس مرگ ما رو حرکت میده و زندگی سازه.
🌱دخترم گفت پس اینکه میگن آدما سخت جون میدن چی میشه؟ گفتم سخت جان دادن رو با سختی جسم اشتباه نگیر، این رو که امروز مریضها هم دارن. سختی روح موقع مرگ دل کندنه. کسی که همه چیز رو برای خودش میخواسته حالا همه اش رو میخواد از دست بده. اگه همه چیز رو برای خدا بخواد و خرج کنه موقع مرگ سختی نداره. من اگر خونه و زندگی رو برای کمک به راه خدا میخواستم زمان مرگ چه دردی دارم؟ این رو شنیدید که مرگ برای مومن راحت تر از بوییدن گله؟
🌱پسرم گفت چطور میشه هم خدا رو دوست داشت هم پدر و مادر رو؟ گفتم دیدی چهره رفیقت توی یک عکس یا آینه میافته؟ واقعا اون عکس یا آینه رو دوست داری اما به خاطر او.
🌱دخترم گفت یعنی همین لذتها رو میبریم؟ گفتم به نظرم محبتها و لذتها وقتی برای خدا باشه خیلی شدید تر هم میشه.
🌱 پسرم گفت بعد مرگ کجا میریم اگر زیر خاک نمیریم؟ گفتم میریم توی یک عالم دیگه. مثل وقتی که خواب میبینی. میری توی یه عالم دیگه. فقط خیلی شفافتر خیلی واقعی تر. اینکه بزرگان هم میگفتند شب اول قبر به یاد ما باشید برای اون ارتباطی است که دیگه با دنیا ندارن. میخوان این ارتباط هنوز حفظ بشه. توی عالم جدید.
🌱بچه های من خیلی تحت تاثیر #سردار قدس بودند. بهشون گفتم شنیدید #سردار شهید میگفت اگر میخواهید شهید بشید، شهید باشید؟ گفتند آره. گفتم این یه قاعده است مرگ خوب نتیجه زندگی خوبه. همه باید یه بار بمیرند اما نگران زندگیتون باشید. به محض تصمیم گیری توی بهشتید. فقط تصمیمتون رو حفظ کنید.
🌱بچه ها! وقتشه به بهانه این بیماری تصمیمات جدیدی برای زندگیمون بگیریم.
یاد مرگ زندگی سازه.
🌱خلاصه یه منبر خونگی بود. برای خودم هم جذاب بود. احساس میکردم موثره.
خدا عاقبت هممون رو ختم به خیر کنه.
@ali_mahdiyan
#عکس
°●قبل از #دعای_ندبه
صنوبر شهید شد
°●از عطریاس🌸 پرشد و
پَر پَر #شهید_شد
°● #سردار تاب روضه ی
دیوار و در💔 نداشت
°●قبل از شروع مجلس #مادر♥️
#شهید_شد😭
#شهید_قاسم_سلیمانی
@soleymani_ir