#حکایت
✍️🌺داستان دختر شاهزاده فراری و شهوتی کردن میرداماد طلبه جوان🌺
🍃شب طلبه جوانی به نام محمد باقر در اتاق خود در حوزه علمیه مشغول مطالعه بود به ناگاه دختری وارد اتاق او شد در را بست و با انگشت به طلبه بیچاره اشاره کرد که ساکت باشد.
دختر گفت: شام چه داری؟ طلبه آنچه را که حاضر کرده بود آورد و سپس دختر در گوشه ای از اتاق خوابید و محمد به مطالعه خود ادامه داد.
🍃از آن طرف چون این دختر فراری شاهزاده بود و بخاطر اختلاف با زنان دیگر از حرمسرا فرار کرده بود لذا شاه دستور داده بود تا افرادش شهر را بگردند ولی هر چه گشتند پیدایش نکردند.
🍃صبح که دختر از خواب بیدار شد و از اتاق خارج شد ماموران شاهزاده خانم را همراه محمد باقر به نزد شاه بردند شاه عصبانی پرسید چرا شب به ما اطلاع ندادی و ... . محمد باقر گفت: شاهزاده تهدید کرد که اگر به کسی خبر دهم مرا به دست جلاد خواهد داد. شاه دستور داد که تحقیق شود که آیا این جوان خطائی کرده یا نه؟ و بعد از تحقیق از محمد باقر پرسید چطور توانستی در برابر نفست مقاومت نمائی؟
محمد باقر 10 انگشت خود را نشان داد و شاه دید که تمام انگشتانش سوخته و ... . لذا علت را پرسید طلبه گفت: چون او به خواب رفت نفس اماره مرا وسوسه می نمود هر بار که نفسم وسوسه می کرد یکی از انگشتان را بر روی شعله سوزان شمع می گذاشتم تا طعم آتش جهنم را بچشم و بالاخره از سر شب تا صبح بدین وسیله با نفس مبارزه کردم و به فضل خدا، شیطان نتوانست مرا از راه راست منحرف کند و ایمان و شخصیتم را بسوزاند.
🍃شاه عباس از تقوا و پرهیز کاری او خوشش آمد و دستور داد همین شاهزاده را به عقد میر محمد باقر در آوردند و به او لقب میرداماد داد و امروزه تمام علم دوستان از وی به عظمت و نیکی یاد کرده و نام و یادش را گرامی می دارند. از مهمترین شاگران وی می توان به ملا صدرا اشاره نمود.
🌕 روح مجرد🌕」
╭┈───────────
𝓲𝓭 ➤https://eitaa.com/solok114
╰┈─────────
#حکایت
✍️مسـافري
به خانه یکی از ثروتمنـدان رفت
و از او خواست که چنـد روز مهمانش باشـد.
ثروتمنـد گفت:
خانه من،
مهمان خانه مسافران نیست.
مسافر به او گفت:
من از تو سه پرسـش دارم.
خواهش می کنم پاسخ آنها را بده.
ثروتمند گفت: بپرس.
او گفت:
چه کسـی
پیش از تو در این خانه بود
و زنـدگی می کرد؟
ثروتمنـد پاسخ داد: پدرم.
دوباره پرسـید:
پیش از پدرت چه کسـی
در این ساختمان زنـدگی می کرد؟
ثروتمنـد پاسـخ داد: جدم.
باز پرسـید:
پس از تو
چه کسـی در این ساختمان زنـدگی می کنـد؟
ثروتمنـد پاسـخ داد:
اگر خـدا بخواهـد، فرزندم.
مسافر گفت:
بنابراین،
شـما مهمان و مسافر هستی
و این خـانه،
منزل غریبـان و مسـافران است
و چون من هم غریب
و هم مسـافر هسـتم،
حق مهمـانی در این ساختمان را دارم.
صاحب خـانه
از این گفتـار تحت تـأثیر قرار گرفت
و از خـوش کلامی مسـافر،
خـوش حـال گردیـد
و چنـد روز او را نزد خود مهمـان کرد.
🌕 روح مجرد🌕」
╭┈───────────
𝓲𝓭 ➤https://eitaa.com/solok114
╰┈─────────
#حکایت
به دعای امام زمان علیه السلام
شيخ صدوق، شيخ المحدّثین و بزرگ محدثین است. ما محدثی با عظمت تر از شیخ صدوق نداریم. این بزرگوار فرزند علی بن بابویه است. او محدّث بزرگواری است. قبر شیخ صدوق در تهران و قبر پدر او علی بن
بابویه در قم است.
علی بن بابویه پدر شیخ صدوق، در عصر غیبت صغرای امام زمان علیه السلام زندگی میکرد. علی بن بابویه به امام زمان علیه السلام نامه ای نوشت و از حسین بن روح، یکی از سفرای چهار گانۀ امام زمان علیه السلام خواست که نامه را به دست امام زمان علیه السلام برساند. از او پرسیدند: در نامه چه نوشته ای؟ گفت: «يَدْعُو اللّهَ اَنْ يَرزْقُهُ أولاداً فُقَهاء؛ از امام زمان علیه السلام خواستهام دعا بفرمایند که خداوند به من فرزندانی عنایت کند که فقیه باشند. » فهم دین داشته باشند.
خیلی جالب است. کسانی که فرزندان آنها در راه علوم دینی، تبلیغ دین، فقاهت دین تلاش میکنند، یاد شان باشد به این آسانی نیست که فرزند انسان سرباز امام زمان علیه السلام باشد. باید التماس کرد. باید امام زمان علیه السلام دعا کند.
حضرت در جواب نامه فرمودند: ما برای شما دعا کردیم. خداوند به تو دو فرزند عنایت میکند: ﴿ وَلَدَيْنِ فَقِيهَيْنِ خَيْرَيْنِ ﴾. [۱] امام زمان علیه السلام از طریق حسین بن روح به پدر شیخ صدوق فرمودند: ما دعا کردیم خدا دو فرزند به تو میدهد هم فقیه هستند، هم خیّر هستند.
تنها فقیه بودن کافی نیست، فقیهی که از گرفتاریهای مردم و جامعه دور باشد و بگوید من کاری ندارم، سرم در کتاب است، این ارزش ندارد.
خداوند دو فرزند به علی بن بابویه عنایت کرد: یکی ابو جعفر، شیخ صدوق، یکی ابو عبد اللّه که محدّث بزرگواری است، ولی نام او کم تر برده میشود.
----------
[۱]: الامامة و التبصرة، ص ۲۲ و ۲۳
📚 داستان های سمت خدا
https://eitaa.com/solok114
#حکایت
✍مردی به حضور امام سجاد (ع) آمده با اشتیاق و شور خاصی از امام سجاد (ع) چند سئوال کرد و آن حضرت پاسخ سئوالهای او را داد، او اندکی توقف کرد و (حرکت کرد و رفت) بار دیگر بازگشت و سئوال دیگری را مطرح نمود و تصمیم داشت همچنان به سئوالات خود ادامه دهد.
امام سجاد (ع) برای آنکه به او بفهماند، علم برای عمل است، نه انباشتن آن، بدون عمل، به او رو کرد و فرمود: در کتاب مقدس (انجیل) نوشته شده است:
(به آنچه دانسته اید، ولی عمل به آن نکرده اید، از آنچه نمی توانید نپرسید، زیرا اگر به اندوختههای علم، عمل نگردد، موجب افزایش ناسپاسی و دوری داننده علم، از خدا میگردد).
🌕 روح مجرد🌕」
╭┈───────────
𝓲𝓭 ➤https://eitaa.com/solok114
╰┈─────────
💠#حکایت
✍به رسول خدا صلی الله علیه و آله خبر دادند که سعد بن معاذ فوت کرده. پیغمبر صلی الله علیه و آله با اصحابشان از جای برخاسته، حرکت کردند. با دستور حضرت - در حالی که خود نظارت میفرمودند - سعدرا غسل دادند.
پس از انجام مراسم غسل و کفن، او را در تابوت گذاشته و برای دفن حرکت دادند.
در تشییع جنازه او، پیغمبر صلی الله علیه و آله پابرهنه و بدون عبا حرکت میکرد. گاهی طرف چپ و گاهی طرف راست تابوت را میگرفت، تا نزدیکی قبر سعد رسیدند. حضرت خود داخل قبر شدند و او را در لحد گذاشتند و دستور دادند سنگ و آجر و وسایل دیگر را بیاورند! سپس با دست مبارک خود، لحد را ساختند و خاک بر او ریختند و در آن خللی دیدند آنرا بر طرف کردند و پس از آن فرمودند:
- من میدانم این قبر به زودی کهنه و فرسوده خواهد شد، لکن خداوند دوست دارد هر کاری که بنده اش انجام میدهد محکم باشد.
در این هنگام، مادر سعد کنار قبر آمد و گفت:
- سعد! بهشت بر تو گوارا باد!
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
- مادر سعد! ساکت باش! با این جزم و یقین از جانب خداوند حرف نزن! اکنون سعد گرفتار فشار قبر است و از این امر آزرده میباشد.
آن گاه از قبرستان برگشتند.
مردم که همراه پیغمبر صلی الله علیه و آله بودند، عرض کردند:
یا رسول الله! کارهایی که برای سعد انجام دادید نسبت به هیچ کس دیگری تاکنون انجام نداده بودید: شما با پای برهنه و بدون عبا جنازه او را تشییع فرمودید.
رسول خدا فرمود:
ملائکه نیز بدون عبا و کفش بودند. از آنان پیروی کردم.
عرض کردند:
گاهی طرف راست و گاهی طرف چپ تابوت را میگرفتید!
حضرت فرمود:
چون دستم در دست جبرئیل بود، هر طرف را او میگرفت من هم میگرفتم!
عرض کردند:
- یا رسول الله صلی الله علیه و آله بر جنازه سعد نماز خواندید و با دست مبارکتان او را در قبر گذاشتید و قبرش را با دست خود درست کردید، باز میفرمایید سعد را فشار قبر گرفت؟
حضرت فرمود:
- آری، سعد در خانه بداخلاق بود، فشار قبر به خاطر همین است! [۱]
----------
[۱]: بحار، ج ۶ ص ۲۲۰
📚 داستان های بحارالانوار
🌕 روح مجرد🌕」
╭┈───────────
𝓲𝓭 ➤https://eitaa.com/solok114
╰┈─────────
#حکایت
حضرت رسول اللّه (صلی الله علیه و آله) همواره نگاه تحسین برانگیزی به جوانان پرتلاش داشت. در حکایتی آمده است :
«روزی آن حضرت با یاران خود نشسته بود، جوان توانا و نیرومندی را دید که اول صبح به کار و کوشش مشغول شده است. کسانی که در محضر پیامبر بودند، سخن به کنایه گشودند و گفتند: این جوان اگر توان خود را در راه خدا به کار می انداخت، سزاوار ستایش بود!
حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله در پاسخ آنان فرمود:
این سخن را نگویید. اگر این جوان برای معاش خود کار می کند که در زندگی محتاج دیگران نباشد و از مردم بی نیاز شود، با این عمل در راه خدا قدم برمی دارد. همچنین، اگر کار می کند تا زندگی والدین ضعیف یا کودکان ناتوان را تأمین کند و از مردم بی نیازشان گرداند، باز هم به راه خدا می رود. ولی اگر کار می کند تا با درآمد خود بر تهی دستان مباهات کند و بر ثروت و دارایی خود بیفزاید، او به راه شیطان رفته و از صراط حق منحرف شده است».
از سوی دیگر جوانی که به کار و کوشش اشتیاق نشان نمی دهد و همواره به بیکاری روزها را می گذراند، نزد خدا جایگاهی ندارد؛ چرا که: «اِنّ اللّه َ یُبغِضُ الشّابَ الفارِغَ؛ خداوند جوان بیکار را دوست نمی دارد».
حضرت موسی بن عمران، از خداوند پرسید: پروردگارا، کدام یک از بندگانت نزد تو بیشتر مورد بغض و خشم است؟ فرمود: آن که شب ها چون مرداری در بستر می خوابد و روزها را به بیهودگی و تنبلی می گذراند.
🌕 روح مجرد🌕」
╭┈───────────
𝓲𝓭 ➤https://eitaa.com/solok114
╰┈─────────