YEKNET.IR - shoor 2 - hafteghi 27 aban 1401 - hosein taheri.mp3
3.27M
⏯ #شور احساسی
🍃برپا شده ست در دل من خیمهی غمی
🍃جانم چه نوحه و چه عزا و چه ماتمی
🎤 #حسین_طاهری
👌بسیار دلنشین
51.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⏯ #نماهنگ #مردم_میدان
🍃 برا هدف می جنگیم
🍃 برا هدف میمیریم
🎤 #ابوذر_روحی
👌بسیار دلنشین
اللهم عجل لولیک الفرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چادرت را بتکان روزی ما را بفرست 😭
#فاطمیه
#ایام_فاطمیه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️ #نکته
هر انسانی #وظیفه_دارد از شر شیطان خودش خلاص شود. اگر از دست شیطان خودت خلاص شوی شیطانهای دیگر قدرتی بر تو نخواهند داشت.
زیرا آنها همیشه از طریق #شیطان_خودت وارد عمل می شوند.
👌و شیطان هر کس، #ذهن_وسوسه_گر اوست. #منیّت_و_خودبزرگ_بینیِ اوست.
هر سالکی که خواهان حقیقت است #باید شیطان خودش را رام و مطیع سازد.
نشانه ی رام شدن شیطان، #بی_خواهشی_و_بی_آرزویی است.
این از اولین و مهمترین قوانین سلوک است.
@Bakhoda1400
اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
📚 داستان کوتاه
روزی مردی خواب عجیبی دید. دید که پیش فرشته هاست و به کارهای آنها نگاه می کند. هنگام ورود، دسته بزرگی از فرشتگان را دیدکه سخت مشغول کارند و تند تند نامه هایی را که توسط پیک ها از زمین می رسند، باز می کنند و آنها را داخل جعبه می گذارند.
مرد از فرشته ای پرسید: شما چکار می کنید؟
فرشته در حالی که داشت نامه ای را باز می کرد، گفت: اینجا بخش دریافت است و ما دعاها و تقاضاهای مردم از خداوند را تحویل می گیریم.
مرد کمی جلوتر رفت. باز تعدادی از فرشتگان را دید که کاغذهایی را داخل پاکت می گذارند و آن ها را توسط پیک هایی به زمین می فرستند. مرد پرسید: شماها چه کار می کنید؟
یکی از فرشتگان با عجله گفت: اینجا بخش ارسال است، ما دعاهای مستجاب شده و الطاف و رحمت های خداوند را برای بندگان به زمین می فرستیم .
مرد کمی جلوتر رفت و یک فرشته را دید که بیکار نشسته است. با تعجب از فرشته پرسید: شما چرا بیکارید؟
فرشته جواب داد: اینجا بخش تصدیق جواب است. مردمی که دعاهایشان مستجاب شده، باید جواب بفرستند ولی فقط عده بسیار کمی جواب می دهند.
مرد از فرشته پرسید: مردم چگونه می توانند جواب بفرستند؟!!! فرشته پاسخ داد: بسیار ساده، فقط کافیست بگویند: خدایا شکرت .
برای هر نعمتی خدا رو شکر کنید
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
@Bakhoda1400
YEKNET.IR - shoor 7 - hafteghi 8 mehr 1401 - vahid shokri.mp3
3.19M
⏯ #شور حماسی
🍃نه تو اصلا به فکر کشتار نبودی
🍃نه تو فقط حیدر کرار نبودی
🎤 #وحید_شکری
👌بسیار دلنشین
YEKNET.IR - zamine - hafteghi 8 mehr 1401 - vahid shokri.mp3
6.29M
⏯ #زمینه احساسی
🍃حرم مولا نجف و من و این شبها
🍃به دعای بی بی زهرا
🎤 #وحید_شکری
👌بسیار دلنشین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نفستوی
هوای حرمت!
همه رؤیام((:
- چقدر نام زیباست اباعبدالله❤️!
صلیاللهعلیكیااباعبدالله
#امام_حسین
#پایان_مماشات
#اللهم_الرزقنا_کربلا_بحق_حسین_ع
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📱#استوری | #ریلز
از بچگی شادی فروختم
غم خریدم🌹
با پول تو جیبی هام برات
پرچم خریدم🌹
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله🌷
#شب_جمعه🌙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••♥️🌱••
یاحســینحلالــمکن...
نوکــرےبلدنیستم💔
شب جمعه
هوایتنکنممیمیرم••
#استوری🦋
📚#یڪ_داستان_یڪ_پند
در شهر خوی زن ثروتمند و تیزفکری به نام شوڪت در زمان ڪریم خان زند زندگی می ڪرد. انگشتر الماس ، بسیار گران قیمتی ارث پدر داشت، ڪه نیاز به فروش آن پیدا کرد. در شهر جار زدند ولی ڪسی را سرمایه خرید آن نبود. بعد از مدتی داستان به گوش خدادادخان حاڪم و نماینده ڪریم خان در تبریز رسید. آن زن را خدادادخان احضار کرد و الماس را دید و گفت: من قیمت این الماس نمی دانم ، چون حلال حرام برای من مهم است، رخصت بفرما، الماس نزد من بماند ، فردا قیمت کنم و مبلغ آن نقد به تو بپردازم. شوڪت خوشحال شد و از دربار برگشت.
خدادادخان، ڪه مرد شیاد و روباهی بود، شبانه دستور داد ، نگین انگشتر الماس را با شیشه بدلی، ماهرانه تراشیده و جای ڪرده و عوض نمودند. شوڪت چون صبح به دربار استاندار رسید، خدادادخان ، انگشتر را داد و گفت: بیا خواهر انگشتر الماس خود را بردار به دیگری بفروش مرا ڪار نمی آید. شوڪت، وقتی انگشتر الماس خود را دید، فهمید ڪه نگین آن عوض شده است. چون می دانست ڪه از والی نمی تواند حق خود بستاند، سڪوت ڪرد. به شیراز نزد، ڪریم خان آمده و داستان و شڪایت خود تسلیم کرد. ڪریم خان گفت: ای شوڪت خواهرم، مدتی در شیراز بمان مهمان من هستی، خداداد خان، آن انگشتر الماس را نزد من به عنوان مالیات آذربایجان خواهد فرستاد، من مال تو را مسترد می کنم.
بعد از مدتی چنین شد، ڪریم خان وقتی انگشتر ، نگین الماس را دید، نگین شیشه را از شوڪت گرفته و در آن جای ڪرد و نگین الماس را در دوباره جای خود قرار داد، انگشتر الماس را به شوڪت برگرداند و دستور داد ، انگشتر نگین شیشه ای را ، به خدادادخان برگردانند و بگویند، ڪریم خان مالیات نقد می خواهد نه جواهر.
شوڪت از این عدالت ڪریم خان بسیار خرسند شد و انگشتر نگین الماس را خواست پیش ڪش کند، ولی ڪریم خان قبول نڪرد و شوڪت را با صله و خلعت های زیادی به همراه چند سواره، به شهر خوی فرستاد. دست بالای دست بسیار است ، گاهی باید صبر داشت و در برابر ظلمے سڪوت ڪرد و شڪایت به مقام بالاتر برد، و چه بالاتری جز خدا برای شڪایت برتر است؟
📚نقل از ڪتاب جوامع الحڪایات و والمواعظ الحسنات
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
@Bakhoda1400
📚#داستان_کوتاه
در زمان حضرت موسے (ع) پسر مغروری بود که دختر ثروتمندی گرفتہ بود
عروس مخالف مادر شوهـر خود بود... پسر به اصرار عروس مجبور شد مادر پیر خود را بر ڪول گرفتہ بالای کوهـے ببرد
تا مادر را گرگ بخورد...
مادر پیر خود را بالای ڪوہ رساند چشم در چشم مادر ڪرد و اشڪ چشم مادر را دید و سریع برگشت
به موسے (ع) ندا آمد برو در فلان ڪوہ مهـر مادر را نگاہ ڪن... مادر با چشمانی اشڪ بار و دستانے لرزان
دست بہ دعا برداشت
و میگفت: خدایا...!
ای خالق هـستے...!
من عمر خود را کرده ام و برای مرگ حاضرم
فرزندم جوان است و تازه داماد تو را بہ بزرگیات قسم میدهـم... پسرم را در مسیر برگشت بہ خانه اش از شر گرگ در امان دار ڪہ او تنهـاست...
ندا آمد: ای موسے(ع)...!
مهـر مادر را میبینے...؟
با اینکه جفا دیدہ ولے وفا میکند... بدان من نسبت به بندگانم از این پیرزن نسبت به پسرش مهـربانترم...!!!
@Bakhoda1400
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هرکس گره ای دارد رو به این حرم آرد
تا کسی نپندارد ما بی کس و بی یاریم
#امام_رضا
#مشهد
#حرم
#حسین_طاهری
YEKNET.IR - shoor 4 - hafteghi 8 mehr 1401 - vahid shokri.mp3
3.06M
⏯ #شور حماسی
🍃ارکان حکومت اموی به لرزه در آمد
🍃زینب در هیمنیه چو در نظر آمد
🎤 #وحید_شکری
👌بسیار دلنشین
🌸حضرت علی (ع):
همه نيكىها در سه خصلت جمع شده است:
🌸نگريستن و سكوت و سخن گفتن،
🌸پس هر نگاهى كه همراه با عبرت گرفتن نباشد،اشتباه است
🌸و هر سكوتى كه همراه با انديشيدن نباشد، غفلت است
🌸و هر سخنى كه همراه با ذكر خدا نباشد،بيهوده و لغو است.
🌸خوشا به حال كسى كه نگاهش عبرت
و سكوتش تفكر
و كلامش ذكر باشد
و بر گناهش گريه كند
و مردم از شرّ او ايمن باشند
الخصال جلد ۱ ص ۱۵۳
❤️
─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
@Bakhoda1400
📚#داستان_کوتاه
مادر بزرگ باچارقدش اشکش را پاک کرد و گفت: آخ دلم می خواست عاشقی کنم ولی نشد ننه.
اونقده دلم می خواست یه دمپختک را لب رودخونه بخوریم، نشد.
دلم پر میکشید که حاجی بگه دوست دارم و نگفت...
گاهی وقتا یواشکی که کسی نبود، زیر چادر چند تا بشکن می زدم. آی می چسبید.
گفت: بچه گی نکردم، جوونی هم نکردم. یهو پیر شدم...
به چشمهای تارش نگاه کردم و حسرت ها را ورق زدم گفتم: مادر جون حالا بشکن بزن، بذار خالی شی
گفت:حالا که دستام دیگه جون ندارن؟
انگشتای خشک شده اش رو بهم فشار داد ولی دیگه صدایی نداشتند...
خنده تلخی کرد و گفت: اینقدر به هم هیس نگید.
بذار حرف بزنن.
بذار زندگی کنن
آره مادر هیس نگو،
آدمیزاد از "هیس" خوشش نمی یاد...
✓
@Bakhoda1400