eitaa logo
نَحنُ عُشاق الرِضا
100 دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
1.7هزار ویدیو
138 فایل
اللهّمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضا المرتَضي
مشاهده در ایتا
دانلود
- مادر شهید گفتن که فیلم های بی پیراهن پسرم رو پخش نکنید . آرمان من هیچوقت جلوی نامحرم حتی آستین کوتاه هم نمی پوشید و خیلی اهل رعایت بود. - فدای امام مظلومی که پیکر عریانش روزها بر خاک گرم کربلا رها شده بود... @ebrahimhadi_00
🍃 آیت الله بهجت رحمه الله علیه: ✍🏼 جهت این امور لازم است: ✨ ثنا و تعظیم و تمجید حضرت حق تعالی ✨ اقرار به گناهان و اظهار ندامت از آن(توبه) ✨ صلوات بر محمد و آل محمد(ص) ✨ بکاء و گریه ✨ بعد از این ها، درخواست حاجت کند. 🌺 البته اگر این مطالب در سجده باشد، مناسب تر است. نام @Meshkat_114
💠 🔹 پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله: هرگاه وارد خانه خود شدید، سلام کنید؛ چرا که سلام می آورد. 📚 علل الشرایع/ج2/ص583/ح23 ✍🏼 سلام یکی از نام های خداست و یاد خدا در هر کجا باشد، برکت مادی و معنوی را به دنبال خواهد داشت. ❤️ زیرا خداوند به کسانی که به یاد او هستند و به این وسیله به کمال خود نزدیک می‌شوند، نظری ویژه دارد. @Meshkat_114
💠 🔹 امام هادی علیه السلام: هر کس مطیع و پیرو خدا باشد، از قهر و کارشکنی دیگران باکی نخواهد داشت. 📚 بحارالانوار/ج50/ص177 ✍🏼 اگر انسان بداند که امور دنیا دست خداست و اوست که دنیا را اداره می کند و همواره پیرو فرامین او باشد، دیگر دلیلی برای ترس از کارشکنی دیگران نخواهد داشت.
🌷خاطرات : 🌿 با رفته بودند حج. روی یه کاغذ نوشته بودند "الموت لامریکا" و یکشون مخ یکی از شرطه ها رو کار گرفته بود و اون یکی به بهونه گرم گرفتن باهاش کاغذ رو چسبونده بود پشت شرطه. چند لحظه بعد سرو صدای عربها درامده بود و شرطه از همه جا بی خبر تازه فهمیده بود چه رودستی خورده...
✨﷽✨ ✍دو دوست با هم برای سفری مهیّا شدند. روز نخست سفر، شب را برای استراحت و در امان ماندن از گزند درندگان و حیوانات در کاروانسرایی اتراق کردند. در کنج کاروانسرا مرد جوان معلولی را یافتند که گرسنه بود. یکی از آنان طعام خود با آن جوان تقسیم کرد و دیگری همه طعام‌اش را خورد و گفت: تو دیوانه‌ای که در این سفر طعام خود به کسی می‌دهی و نمی‌دانی در این بیابان از گرسنگی تلف می‌شوی و از طیِ طریق باز می‌مانی و کسی نیست به تو رحم کند و طعامی به تو دهد. چون صبح شد به راه خود ادامه دادند. نزدیک ظهر بود که متوجه شدند مشک آب خود در کاروانسرا جای گذاشته‌اند که نه توانِ برگشت به آنجا داشتند و نه توانِ طی طریق برای یافتن آبی در بیابان برای زنده ماندن! هر دو از مرکب پایین آمدند و به سجده رفتند و از خدا طلبِ نشان دادن آبی در بیابان نمودند. رفیق بخیل چون دقت کرد دید رفیق صاحب سخاوت‌اش در سجده گریه می‌کند. چون از سجده برخاستند پرسید: من هرچه کردم مرا اشکی نیامد، تو به چه فکر کردی و خدا را چگونه خواندی که گریه کردی؟! رفیق مؤمن گفت: من زمانی که سجده رفتم و خود را نیازمند خدا یافتم، یادم آمد شب طعام خود با بنده‌ای تقسیم کرده‌ام پس جرأت یافتم تا از خدا طلب حاجتی کنم و گفتم: خدایا! تو را به عزت‌ات سوگند بخاطر آن که بر من رحم نمودی و عنایتی کردی که طعامی از خویش بخشیدم، بر من رحم فرما و در این بیابان آبی بر ما بنمای. تو هم از خدا این را بخواه، بگو: خدایا! شب من طعام خود سیر خوردم و به کسی ندادم، به حرمت آن شکمی که شب سیر کردم و خوابیدم دعای مرا اجابت فرما و مرا آبی نشان ده!!! رفیق از این کلام دوست خود احساس تمسخر شدن کرد و گفت: مرا مسخره کرده‌ای، این چه دعایی است که مرا به آن سفارش می‌کنی؟ رفیق مؤمن گفت: دوست من! بدان ما در سختی‌های زندگی به خورده‌ها و خوابیده‌ها و لذت‌هایی که از زندگی برده‌ایم نزد خدا تکیه نمی‌کنیم تا حاجتی از او بخواهیم؛ بلکه به سختی‌هایی که در راه او کشیده‌ایم در خود احساسِ طلب از رحمت او کرده و در زمان دعا به آن تکیه می‌کنیم. پس باید سعی کنیم در دنیا کاری برای رضای خدا کنیم تا در زمان سختی، تکیه‌گاهی برای دعا و خواستن از خدا داشته باشیم.... ┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅ 🌺@havalybehesht🌺
گاهی گمان نمی کنی ولی می شود گاهی نمی شود نمی شود که نمی شود گاهی هزار دوره دعا بی اجابتست گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود 🌺@havalybehesht🌺
شهداء دعا داشتند؛ ادعا نداشتند... نیایش داشتند؛ نمایش نداشتند... حیا داشتند؛ ریا نداشتند... رسم داشتند؛ اسم نداشتند... 🌺@havalybehesht🌺
✨✨ ✨✨ ✨✨✨✨ إِلَهِی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْکشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَیک الْمُشْتَکی وَ عَلَیک الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اَللَّــهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَینَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِک مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِیبا کلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِی یا عَلِی یا مُحَمَّدُ اِکفِیانِی فَإِنَّکمَا کافِیانِ وَ انْصُرَانِی فَإِنَّکمَا نَاصِرَانِ یا مَوْلانَا یا صَاحِبَ الزَّمَانِ اَلْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِکنِی أَدْرِکنِی أَدْرِکنِی السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ 📿جهت تعجیل در ظهور امام زمان صلواتی ختم کنید📿 🌺@havalybehesht🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یه روز ملانصرالدین و دوستش دوتا خر میخرن. دوست ملا میگه: چه طوری بفهمیم کدوم ماله منه کدوم ماله تو؟ ملا میگه خوب من یه گوش خرم رو میبرم اونی که یه گوش داره مال من اونی هم که دو گوش داره مال تو.! فرداش میبینن خر ملا گوش اون یکی خره رو از سر حسادت خورده!!! دوست ملا میگه :حالا چیکار کنیم ملا میگه: من جفت گوش خرمو میبرم!!! فرداش میبینن بازم قضیه دیروزیه... دوست ملا میگه :حالا چیکار کنیم ملا میگه: من دم خرمو میبرم! فرداش بازم قضیه دیروزی میشه.. دوست ملا با عصبانیت میگه: حالا چیکار کنیم ملانصرالدین هم میگه:عیبی نداره خب حالا خر سفیده مال تو خر سیاه مال من...😐😐😂 ☄ به کانال طنز بپیوندید😂♥️👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1071251499C6643033aa5
✨﷽✨ ⁉️حکمت عبادت چیست 🤔روزی جوانی نزد حضرت موسی (ع) آمد و گفت: ای موسی (ع) خدا را از عبادت من چه سودی می رسد؟ که چنین امر و اصرار بر عبادت اش دارد؟ ❤️حضرت موسی (ع) گفت: یاد دارم در نوجوانی از گوسفندان شعیب نبی چوپانی می کردم. روزی بز ضعیفی بالای صخره ای رفت که خطرناک بود و ممکن بود در پایین آمدن از آن صخره اتفاقی بر او بیفتد. 🐑با هزار مصیبت و سختی به صخره خود را رساندم و بز را در آغوش گرفتم و در گوشش گفتم: ای بز ، خدا داند این همه دویدن من دنبال تو وصدا کردنت برای برگشتن به سوی من، به خاطر سکه ای نقره نیست که از فروش تو در جیب من می رود. 🪙می دانی موسی ع از سکه ای نقره که بهای نگهداری و فروش تو است، بی نیاز است. دویدن من به دنبال تو و صدا کردنت به خاطر ، خطر گرگی است که تو نمی بینی و نمی شناسی و او هر لحظه اگر دور از من باشی به دنبال شکار توست. ای جوان بدان که خدا را هم از عبادت من و تو سود و زیانی نمی رسد، بلکه با عبادت می خواهد از او دور نشویم تا در دام شیطان گرفتار آییم. ✨وَ مَنْ‌ يَعْشُ‌ عَنْ‌ ذِکْرِ الرَّحْمٰنِ‌ نُقَيِّضْ‌ لَهُ‌ شَيْطَاناً فَهُوَ لَهُ‌ قَرِينٌ‌ ✨ 💥و هر کس از یاد خدا روی‌گردان شود شیطان را به سراغ او میفرستیم پس همواره قرین اوست. 🔆زخرف 36 📚الانوار النعمانیه ✅کانال امام رضا علیه السلام ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄ @emamrezamashhad
🛑اتفاق تکان دهنده ای که اخیرا برای خانم دکتر اطفال در کربلا افتاد... 💢 در فرودگاه مشهد، در حال سر و سامان دادن به زائرین بودم، در همان اثـنا پروازهای دبی و ترکیه درحال مسافرگیری بودند.تعدادی از زائرن درباره تفاوت پرواز ها و تعداد مسافرها باهم بحث میکردن، در همین حین آقا و خانومی به همراه دختر جوانی به سمت ما آمدند.وضع ظاهرشان به همان پروازهای دبی و ترکیه می‌خورد.وقتی به ما رسیدند گفتند:کاروان اعزام به کربلا همینجاست؟ من که توقع این سوال را نداشتم گفتم:بله، چطور مگه؟ آنها با خوشحالی گفتند: اگر خدا قبول کند ما هم زائر کربلا هستیم. من که انتظار این حرف رو ندشتم، کمی جا خوردم، اما به‌روی خودم نیاوردم‌.در طول مسیرمون به نجف از حجاب صحبت میکردم، روز اخر در نجف پدر این دختر ازم خواست دیگر درباره حجاب حرف نزنم چون دخترش ناراحت میشد... تا اینکه از نجف به کربلا رفتیم و صبح روز بعد این دختر به لابی هتل امد و حرفی زد که تمام‌تنم لرزید....😱😭 http://eitaa.com/joinchat/3102605334Cfac7bc2cf1 ببینید سرگذشت این دکتر بعد از کربلا به کجا ختم میشه😭😭😭👆 ❌🚫🚫❌
تشنگان عشق رابا مشت آبی جان بده کربلادورست ماراباسرابی جان بده زندگی یعنی سلام ساده ای سمت شما ایهاالارباب ما را باجوابی ،جان بده ❤️ صبحتون حسینی🌸🍃 @Ghafeleh_asheghei_anzali
در سال هزار و سیصد و پنجاه شمسی در ایام ولادت مولا امام عصر عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف در شهر همدان جهت تبلیغ دین دعوت شدم. در آن زمان بیش از بیست و شش بهار از عمرم نگذشته بود، جذبه مهمی که مرا به آن شهر کشاند وجود مبارک مردی چون حضرت آیت اللّه آخوند ملا علی معصومی که به حقیقت از اولیای الهی بود، او در آن شهر منشأ آثار بسیار مهمی از قبیل مسجد، کتابخانه، مدرسه علوم دینیه، درمانگاه، بیمارستان، صندوق قرض الحسنه و دار الایتام بود و وجودش برای مردم آن ناحیه شمعی پرفروغ در راه هدایت الهی می نمود و در جنب مدارس علمیه آن جناب، صدها محصل علوم دینی به کمالات علمی و اخلاقی رسیدند که هر کدام به هر ناحیه که رفتند منشأ برکات شدند، آن مرد بزرگ به سال هزار و سیصد و پنجاه و هفت به جوار رحمت حقّ شتافت و سراسر آن نواحی را از وجود مقدسش محروم کرد رحمة اللّه علیه رحمة واسعة. در همان سال که در آن شهر منبر می رفتم برای دست بوسی و زیارتش رفتم. آن حضرت اجازه علمی و روایی مفصّلی کتباً و شفاهاً به من مرحمت فرمود و این مسئله برای من که فاقد هر نوع صلاحیت بوده و هستم جز عنایت و رحمت الهی چیزی نبود. آن مرد بزرگ در هر مجلسی که از اهل علم و غیر اهل علم در خانه اش برقرار می شد به بیان معارف الهیه و مسائل ربانیه و احادیث مأثوره و شرح حالات اولیا و بزرگان می پرداخت، تا نشستگان در محضرش از فیض آن مطالب به قیام روحی و قلبی اقدام کرده و خانه هستی خود را به نور معرفت و عمل بیارایند، در آن مجلسی که این فقیر فیض حضور آن جناب را داشت فرمودند: مولی محمّد تقی مجلسی در امر به معروف و نهی از منکر مردی شدید، دلسوز، دلسوخته و برافروخته بود. به هر جا قدم می گذاشت، به هرکس که می رسید و هر موضوعی را می دید، از امر به معروف و نهی از منکر دست برنمی داشت و در این زمینه از هیچ کس پروا نداشت و از ملامت ملامت کنندگان ترس و اضطراب و رنجی به خود راه نمی داد. چندین بار به سردسته اوباش و اشرار محلّی برخورد و عاشقانه و جانانه وی و همراهانش را نصیحت و امر به معروف و نهی از منکر کرد. آنان از برخورد مولا محمّد تقی سخت آزرده و آشفته بودند، برای ساکت نمودن وی نقشه ای طرح کردند و آن این بود که یکی از مریدان مخلص او را وادار کنند که در شب جمعه او را به مهمانی دعوت کند، ولی از افشای داستان خودداری نماید که خانه در آن شب بدون صاحب خانه باید در اختیار اوباش باشد، چنانچه افشای سرّ کند به بلای سخت دچار گردد، صاحب خانه ترسو برای شب جمعه از آن مرد بزرگ الهی دعوت کرد و خود از خانه رفت. مجلسی به دعوت آن مرد مؤمن به آن خانه آمد، اما صاحب خانه را ندید، جلسه از اشرار و سردسته آنان تشکیل شده بود، مجلسی دانست که نقشه ای جهت او کشیده شده، از نقشه خبر نداشت ولی نقشه این بود که چون مجلس آراسته شد، زنی عشوه گر و مطربه با روی باز و لباس رقص وارد مجلس شود و با زدن و کوبیدن آلات موسیقی به رقص مشغول شود، آن گاه یکی از اوباش مردم محلّه را خبر کند تا بیایند وضع آن روحانی را ببینند، چون مردم بیایند آبرویش برود و زبانش از امر به معروف و نهی از منکر بسته شود!! مجلس آماده شد، ناگهان زن وارد گشت و با خواندن این شعر شروع به رقصیدن کرد: در کوی نیکنامان ما را گذر ندادند گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را چون آن مرد وارسته و آن عبد خالص و آن منور به نور معرفت آن اوضاع را مشاهده کرد با دلی سوخته و چشمی گریان به وجود مقدس حضرت روی آورد و عرضه داشت: گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را. ناگهان دیدند آن زن پرده اطاق را به در آورد و بر خود پیچید و به خاک افتاد و به یا رب یا رب مشغول شده و در مقام توبه و انابه برآمد و به دنبال او همه اوباش سر به خاک گذاشته و به درگاه دوست نالیدند و همه آنان به دست آن مرد الهی توبه کردند و از صلحای زمان شدند!
💌 یقین دارم شنیدی درددل‌های مرا آقا صدایم می‌رسد تا صحن حتی هر زمان دورم ✅کانال امام رضا علیه السلام ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄ @emamrezamashhad
🌹 اللهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّیقِ الشَّهِیدِ صَلاةً کَثِیرَةً تَامَّةً زَاکِیَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ . 🌹خدايا درود فرست بر على بن موسى الرّضا، امام پسنديده با تقواى بى عيب، و حجّتت بر هر كه بر زمين، و هر كه زير زمين است، آن راستگوى شهيد، درودى بسيار و كامل، و پاك و به هم پيوسته و پياپى و در پى هم، مانند برترين درودى كه بر يكى از اوليايت فرستادى کانال امام رضا علیه السلام👇🏻 ✅️ @emamrezamashhad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹🤲🕌 به من نگاه کن اومدم... کانال امام رضا علیه السلام👇🏻 ✅️@emamrezamashhad
كجايي مرد خراساني؟ صدايش از پشت در مي آمد. دستش را از لاي در آورد بيرون . يك كيسه ي پر از طلا . ـ اين ها را بگير و برو ، نمي خواهم ببينمت . گرفت و رفت . پرسيدند :"خطايي كرده بود؟" گفت :"نه،اگر مرا مي ديد خجالت مي كشيد." کانال امام رضا علیه السلام👇🏻 ✅️@emamrezamashhad
"السَّلامُ عَلى ساكِنِ كَرْبَلآءَ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ بَكَتْهُ مَلائِكَةُ السَّمآءِ" سلام بر ساکن کربلا، همان کسی که فرشتگان بر او گریستند @Ghafeleh_asheghei_anzali
💢 تو فرودگاه در حال سر و سامان دادن به زائرین بودم، در همان اثـنا پروازهای دبی و ترکیه درحال مسافرگیری بودند.تفاوت پروازهای اونها با قابل مقایسه نبود. درهمین حین آقا و خانومی با دختر جوانی که وضع مناسبی نداشتن، به سمتم اومدن و گفتن: کاروان اعزام به کربلا همینجاست؟ گفتم:بله، چطور؟ گفتند: ما هم زائر کربلا هستیم.کمی جا خوردم ولی چون زائربودن چیزی نگفتم. برحسب وظیفه تا نجف غیر مستقیم امربه معروف کردم،اما دختر با بی اعتنایی فهموند حرفام اثری نداره. تا اینکه واردکربلا شدیم صبح روز بعد تو لابی هتل این دختر اومد و درخواست عجیبی کرد‌و....😱😭 http://eitaa.com/joinchat/3102605334Cfac7bc2cf1 😭👆 ❌❌کپی حرام❌❌