eitaa logo
نَحنُ عُشاق الرِضا
100 دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
1.7هزار ویدیو
138 فایل
اللهّمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضا المرتَضي
مشاهده در ایتا
دانلود
☘رد پایت هنوز روی دوش جبهه های ایران است روی دوش شلمچه و گیلان غرب و.. و غمت امروز سنگین تر از دیروز. ☘ای واسطه ی زمین و آسمان! ای زنده ی بی پیکر. می خواهم به مقصد آسمان ، ترک گویم زمین را، ولی گناهانم بال های پروازم را برچیده اند. 🌷ای شهید با عزت! ای نهایت افتخار این سرزمین! لطفی کن و دعایم کن من هم شهادت می خواهم؛ بال هایم باش...
ᔢ🌹ᔢ🍃 ᔢ🌹ᔢ ◽️ نهی از منکر آقا ابراهیم به مردی که همسرش برایش مهم نبود! 💗دوست عزیز! همسر شما برای خود شماست، نه برای نمایش دادن جلوی دیگران! می‌دانی چقدر از جوانان با دیدن همسر بی‌حجاب شما به گناه می‌افتند؟!
اگر میخوای همونی بشی که خدا میخواد و اخلاقت شبیه یه مومن واقعی بشه، حتما اینو بخون🧡🌱 در قالب داستانه اما پُر از نکته‌های طلایی برای خالص شدن و عاقبت‌بخیری! قسمت ششم | محبت پدر در خانه‌های کوچک و مستاجری در حوالیِ ميدان خراسانِ تهران زندگی می‌كرديم. اولين روزهای ارديبهشت سال 1336 بود؛ پدر چند روزی است كه خيلی خوشحال است! خدا در اولين روز اين ماه، پسری به او عطا کرد و او دائما از خدا تشكر می‌كرد. هر چند حال در خانه سه پسر و يک دختر هستيم، ولی پدر برای اين پسرِ تازه متولد شده خيلی ذوق می‌كند. البته حق هم دارد؛ پسرِ خيلی بانمكی است.. اسم بچه را هم انتخاب كرد: ابراهيم پدرمان نام پيامبری را بر او نهاد كه مَظهر صبر و قهرمان توكل و توحيد بود و اين اسم واقعا برازنده او بود! بستگان و دوستان هر وقت او را می‌ديدند با تعجب می‌گفتند: حسين آقا، تو سه تا فرزند ديگه هم داری، چرا برای اين پسر اينقدر خوشحالی ميكنی؟ پدر با آرامش خاصی جواب می‌داد: اين پسر حالت عجيبی دارد! من مطمئن هستم كه ابراهيمِ من، بنده خوب خدا می‌شود؛ اين پسر نام من را هم زنده می‌کند. راست می‌گفتند! محبت پدرمان به ابراهيم، محبت عجيبی بود. هر چند بعد از او، خدا يک پسر و يک دختر ديگر به خانواده ما عطا كرد اما از محبت پدرم به ابراهيم چيزی كم نشد. ابراهيم دوران دبستان را به مدرسه طالقانی در خيابان زيبا رفت. اخلاق خاصی داشت! توی همان دورانِ دبستان نمازش ترک نمی‌شد. يک‌بار هم در همان سال‌های دبستان به دوستش گفته بود: بابای من آدم خيلی خوبيه تا حالا چندبار امام زمان(عج) را توی خواب ديده! وقتی هم كه خيلی آرزوی زيارت كربلا را داشته، حضرت عباس را در خواب ديده كه به ديدنش آمده و با او حرف زده! زمانی هم كه سال آخر دبستان بود به دوستانش گفته بود: پدرم ميگه: آقای خمينی كه شاه، چند ساله تبعيدش كرده آدم خيلی خوبيه.. حتی بابام ميگه: همه بايد به دستورات اون آقا عمل كنند. چون مثل دستورات امام زمانه(عج) می‌مونه. دوستانش هم گفته بودند: ابراهيم ديگه اين حرف‌ها رو نزن! آقای ناظم بفهمه اخراجت ميكنه. شايد برای دوستان ابراهيم شنيدن اين حرف‌ها عجيب بود ولی او به حرف‌های پدر خيلی اعتقاد داشت.. 🔸ادامه دارد...
✍هادی شده ای راه را کسی گم نکند..... سلام خدا بر تو ای برگزیده خدا ✨ سلام خدا بر کسانی که انقدر اوج گرفتند که رفيق خدا شدند... دست ما را بگیر ای که نزد خدا و مادر سادات ابرو داری ابرویت را بگذار مارا ببر @ebrahimhadi_00 ب کانال شهید ابراهیم هادی بپیوندید👆
هادی شده ای راه را کسی گم نکند..... سلام خدا بر تو ای برگزیده خدا ✨ سلام خدا بر کسانی که انقدر اوج گرفتند که رفيق خدا شدند... دست ما را بگیر ای که نزد خدا و مادر سادات ابرو داری ابرویت را بگذار مارا ببر ♥️ @ebrahimhadi_00
┅═✼🕊✼═┅ ✋ +داش‌ابرام! شھادت خودش‌زیباترینه؛ اون‌وقت زیباترین‌شھادت دیگه‌چیه؟! -زیباترین‌شھادت اینه‌ڪه‌جنازه‌ۍآدمم‌برنگرده! 🌺@havalybehesht🌺
دخترا برای 100 تایی شدنمون که سورپرایز داریم میخواهیم رمان میزارن و بنده کتاب
مواظب مین های فضای مجازی باشیم. درسته که فضای مجازیه ولی مینهاش واقعی آدم رو تیکه پاره میکنه. حواسمون باشه فضای مجازی رو به اندازه اسمش قبول داشته باشیم. بدونیم که معمولا!توی این فضا بیشتر چیزها مجازیه. ولی همین چیزای مجازی روی ما آثار حقیقی میذارن. روی ذهن ما. روی قلب ما. و روی افکار ما. مواظب باش پاتو کجا میذاری برادر و خواهر من. پات نره روی مین! @ebrahimhadi_00 ب کانال شهید ابراهیم هادی بپیوندید👆
┄═❁๑๑🌷๑๑❁═┄ ✨اینطوری امر به معروف می کرد... بچه‌های محل ما در حال شرط بندی بودند ابراهیم که انها را دید خیلی عصبانی شد اما چیزی نگفت. ابراهیم با خوشرویی با انها سلام واحوال پرسی کرد بعد به من پول داد که برای همه ی بچه ها بستنی بخرم وبیاورم ان شب ابراهیم با تعدادی بستنی وحرف زدن وگفتن وخندیدن با بچه های محل ما رفیق شد در اخر هم از حرام بودن و ورق بازی وشرط بندی گفت وقتی از کوچه خارج می شدیم تمام کارت ها پاره شده ودر جوی اب ریخته شده بود. @ebrahimhadi_00
┄═❁๑๑🌷๑๑❁═┄ من دیدم که ابراهیم با اخلاق خوبش با آن صاحب مغازه صحبت می کند...👆 ❁═══┅┄ 🕊 @Ebrahimedelha_ir 🕊 ❁═══┅┄
┄═❁๑๑🌷๑๑❁═┄ 💠 ازش پرسیدم: این همه به فقرا کمک می کنی؛ چیزی برای خودت باقی می مونه؟! خیلی آروم گفت: من کاره ای نیستم. من فقط وسیله ام! روزی دهنده خداست
┄═❁๑๑🌷๑๑❁═┄ 🍀 یک بار به همراه رفقایش سر کوچه نشسته بودند، فرد مستی وارد کوچه شد و در حال مستی، داخل جوی آب افتاد. رفقایش او را مسخره کردند. ابراهیم به جای این کار، او را از جوی بیرون آورد و تمیز کرد و به خانه اش رساند. 💎 کسی ندید که ابراهیم دیگران را مسخره و عیب جویی کند. چرا که خدای خوبش، تمام انسان ها را از این کار نهی کرده است. وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ وای بر هر عیب جوی مسخره کننده! (همزه /1)
هدایت شده از نَحنُ عُشاق الرِضا
┄═❁๑๑🌷๑๑❁═┄ ✨اینطوری امر به معروف می کرد... بچه‌های محل ما در حال شرط بندی بودند ابراهیم که انها را دید خیلی عصبانی شد اما چیزی نگفت. ابراهیم با خوشرویی با انها سلام واحوال پرسی کرد بعد به من پول داد که برای همه ی بچه ها بستنی بخرم وبیاورم ان شب ابراهیم با تعدادی بستنی وحرف زدن وگفتن وخندیدن با بچه های محل ما رفیق شد در اخر هم از حرام بودن و ورق بازی وشرط بندی گفت وقتی از کوچه خارج می شدیم تمام کارت ها پاره شده ودر جوی اب ریخته شده بود. @ebrahimhadi_00
هدایت شده از نَحنُ عُشاق الرِضا
┄═❁๑๑🌷๑๑❁═┄ من دیدم که ابراهیم با اخلاق خوبش با آن صاحب مغازه صحبت می کند...👆 ❁═══┅┄ 🕊 @Ebrahimedelha_ir 🕊 ❁═══┅┄