eitaa logo
نَحنُ عُشاق الرِضا
97 دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
1.7هزار ویدیو
138 فایل
اللهّمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضا المرتَضي
مشاهده در ایتا
دانلود
🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍂🍁 🍃🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍃🍁🍂🍁 🍂🍁🍃🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍃 🍁🍃🍁🍂🍃🍁🍃🍁🍂🍁 🍃🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍃 🍁🍃🍁🍂🍃🍁🍃🍁 🍂🍁🍃🍁🍃🍁🍂 🍃🍁🍂🍃🍁🍃 🍁🍃🍁🍂🍁 🍃🍁🍂🍁 🍁🍃🍁 🍃🍁 🍁 ༻﷽༺ 🍃ڀݭࢪ ݕڛيڄے_ڋݗټࢪ ڨࢪټے🍂 مامان تورو خدا من میدونم به امیر علی نمیرسم میخوام این فرصت رو داشته باشم حداقل چند وقت کنارش باشم میخوام نزدیکش نفس بکشم خواهش میکنم این فرصت رو ازم نگیر قول میدم هرچی شد دوباره به زندگی عادی برگردم -چه تضمینی هست رو قولت بمونی ؟ به چشماش نگاه کردم و گفتم: - هرچی بخوای مامان هرچی بگی -باشه پس باید بعد این صیغه با هرکی من گفتم ازدواج کنی قبول میکنی؟ بهت زده گفتم : -مامان!!!! -همین که گفتم میتونی قبول نکنی و بیخیال این عقد بشی دستی به صورتم کشیدم و آروم گفتم: -باشه قبول -قول دادی دریا -باشه مامان قول میدم -پس بهتره اونجا خودت رو بسازی بعد دستی به تسبیح گردنم کشید و گفت: -میخوام وقتی برگشتی این دیگه گردنت نباشه هوووم ؟ لبم رو به دندون گرفتم البته بیشتر دندون فشردن روی قلبم بود که داشت زار میزد -باشه -باشه پس قبول کن من دیگه حرفی ندارم بعد این حرفش بدون خوردن شام به اتاقش رفت منم که اشتهای نداشتم ترجیح دادم به اتاقم برم تا صبح روی تختم نشستم و به ستاره های آسمون زل زدم و اشک ریختم تقریبا این عشق رو تموم شده می دیدم برای همین میخواستم این آخریا فقط برای دلم باشم حتی اگر به قیمت ازدواج با کس دیگه ای باشه که دوسش نداشتم بالاخره باید روزی این اتفاق بیفته پس بهتره آخرش با زندگی کنار امیر علی تموم بشه با صدای اذان صبح به خودم اومدم نویسنده : آذر_دالوند 🍁 🍃🍁 🍂🍃🍁 🍁🍃🍂🍁 🍃🍂🍁🍃🍁 🍂🍁🍃🍁🍂🍁 🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁 🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍃🍁 🍂🍁🍃🍁🍂🍃🍁🍂🍁 🍁🍃🍁🍂🍃🍁🍃🍁🍃🍁 🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍂🍁 🍂🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁 🍁🍃🍁🍂🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍂🍃🍁