eitaa logo
نَحنُ عُشاق الرِضا
96 دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
138 فایل
اللهّمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضا المرتَضي
مشاهده در ایتا
دانلود
🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍂🍁 🍃🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍃🍁🍂🍁 🍂🍁🍃🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍃 🍁🍃🍁🍂🍃🍁🍃🍁🍂🍁 🍃🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍃 🍁🍃🍁🍂🍃🍁🍃🍁 🍂🍁🍃🍁🍃🍁🍂 🍃🍁🍂🍃🍁🍃 🍁🍃🍁🍂🍁 🍃🍁🍂🍁 🍁🍃🍁 🍃🍁 🍁 ༻﷽༺ 🍃ڀݭࢪ ݕڛيڄے_ڋݗټࢪ ڨࢪټے🍂 صدای آروم و مظلومش آتیش به دلم کشید ، یعنی داره اذیت میشه ؟ یعنی اینقدر از با من بودن در عذابه ناخوداگاه فکرم رو به زبون آوردم: -از اینکه میخواید با من زندگی کنید ناراحتید ؟ اگه اینقد عذابتون میده چرا قبول کردید منکه گفتم اختیار با خودتونه انگار دسپاچه شد: -نه ...نه فقط کمی ذهنم مشغوله -به خودتون نگاه کردین این قیافه داغون بیشتر از یه ذهن مشغولی نشون میده -این حال و روزم ربطی به موضوع عملیات نداره -پس چیه؟ چشماش رو بست به دستش که روی میز مشت شده بود نگاه کردم تسیبحم توی انگشتاش داشت فشرده میشد دلم لرزید و از ذهنم گذشت : - چته عزیز من ؟ چی داره عذابت میده ؟ چرا به من نمیگی ؟ -چیزی نیست بین منو مادرمه به این موضوع ربطی نداره نفسی گرفتم و گفتم : نویسنده : آذر_دالوند 🍁 🍃🍁 🍂🍃🍁 🍁🍃🍂🍁 🍃🍂🍁🍃🍁 🍂🍁🍃🍁🍂🍁 🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁 🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍃🍁 🍂🍁🍃🍁🍂🍃🍁🍂🍁 🍁🍃🍁🍂🍃🍁🍃🍁🍃🍁 🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍂🍁 🍂🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁 🍁🍃🍁🍂🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍂🍃🍁