🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍂🍁
🍃🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍃🍁🍂🍁
🍂🍁🍃🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍃
🍁🍃🍁🍂🍃🍁🍃🍁🍂🍁
🍃🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍃
🍁🍃🍁🍂🍃🍁🍃🍁
🍂🍁🍃🍁🍃🍁🍂
🍃🍁🍂🍃🍁🍃
🍁🍃🍁🍂🍁
🍃🍁🍂🍁
🍁🍃🍁
🍃🍁
🍁
༻﷽༺
#پارت183
🍃ڀݭࢪ ݕڛيڄے_ڋݗټࢪ ڨࢪټے🍂
آره بیمارستان امام مشغولم و دارم میخونم برا تخصص
-آفرین به شما ،شوهری ، نامزدی ، چیزی ؟؟در کار نیست
وای مریم اگه بهت بگم الان کجام شاخ درمیاری
-مگه کجای ؟
- دارم با امیرعلی زندگی می کنم
جیغی کشید که گوشام رو کر کرد ،بعد تموم شدن جیغ جیغاش پرسید:
-با امیرعلی ازدواج کردی؟چطور؟اونکه از ایران رفت
شروع کردم به تعریف اتفاقات این مدت تا به امروز وقتی حر فم تموم شد ناراحتی به خوبی توی صداش مشخص بود:
-دریا منم با مامانت موافقم چرا همچین کاری کردی،
اگه دوباره برگردی به حالتهای چند سال قبل؟اگه وابسته تر بشی چی؟
-وابسته تر که شدم ، حتم دارم اینبار اگه بره میمیرم مریم
-دیونه ای دیگه ، چرا همچین کاری کردی آخه ؟ مگه تو عقل نداری ؟
-فقط می خواستم مدتی کنارش باشم فکر نمی کردم به اینجا بکشه
-رفتار امیرعلی چطوره ؟
-خیلی خوبه خیلی محبت می کنه یعنی راستش احساس میکنم یه حسای بهم داره
-راس میگی؟
-آره همش کنارم دسپاچه است ، همش نگاهش دنبالمه ، همیشه نگرانمه و خیلی چیزای دیگه
-خوبه که
-ولی نمیدونم چرا ساکته ؟ چرا چیزی نمیگه ؟
- بهتره فعلا به خودتون وقت بدی دوست ندارم این رو بگم ولی باید بدونی ،
دریا بهتره زیادی هم به دلت امید ندی که اگه خدای نکرده یه وقت علاقه ای در کار نبود بازم خورد نشی می فهمی چی میگم؟
-آره میدونم ، دارم سعی میکنم
-آفرین دختر خوب انشالله که خدا برات بهترین ها رو رقم بزنه
-ممنون گلم
نویسنده : آذر_دالوند
🍁
🍃🍁
🍂🍃🍁
🍁🍃🍂🍁
🍃🍂🍁🍃🍁
🍂🍁🍃🍁🍂🍁
🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁
🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍃🍁
🍂🍁🍃🍁🍂🍃🍁🍂🍁
🍁🍃🍁🍂🍃🍁🍃🍁🍃🍁
🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍂🍁
🍂🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁
🍁🍃🍁🍂🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍂🍃🍁