با جیغ گفتم:عَماررررررررررررر
با ترس و استرس اومد سمتم
عَمار:جانم چیشده؟جاییت درد میکنه؟؟؟
با چونه ای که میلرزید و چشمایی که مطمئن بودم پر از اشکن بی حرف نگاهش کردم....
دستاشو قاب صورتم کرد
عمار:جونم عمرم جونم بگو چیشده اینطوری نکن با خودت چت شد آخه یهو تروخدا حرف بزن عزیزم
با دسایی که سعی میکردم بلرزن بیبی چک رو آوردم بالا و رو بهش جیغ زدم
غزال:بابا شدیییییییی
بعدم اشکامو پاک کردم و یه لبخند زدم😁
عمار:حالا منو سره کار میزاری ؟
همونجور که عقب میرفتم و میخندیدم سری تکون دادم....
یه لحظه انگار تازه به خودش اومده باشه با شوک سرشو آورد بالا گفت
عمار:وایسا ببینم😐قضیه چی بود؟واسه چی سره کارم گذاشته بودی؟
به خاطر خنگیش پوکر نگاش کردم و گفتم:بابا شدی جناب"
عمار:دروغ نگو هنوز خیلی بچه ای محاله😐
پشت چشمی نازک کردم و خواستم سرمو به سمت مخالف چرخوندم که دستمو.........
#چشمون_قشنگ
#پارت_آینده
به قلم:م_ط (:mobi
@marimobi
با جیغ گفتم:عَماررررررررررررر
با ترس و استرس اومد سمتم
عَمار:جانم چیشده؟جاییت درد میکنه؟؟؟
با چونه ای که میلرزید و چشمایی که مطمئن بودم پر از اشکن بی حرف نگاهش کردم....
دستاشو قاب صورتم کرد
عمار:جونم عمرم جونم بگو چیشده اینطوری نکن با خودت چت شد آخه یهو تروخدا حرف بزن عزیزم
با دسایی که سعی میکردم بلرزن بیبی چک رو آوردم بالا و رو بهش جیغ زدم
غزال:بابا شدیییییییی
بعدم اشکامو پاک کردم و یه لبخند زدم😁
عمار:حالا منو سره کار میزاری ؟
همونجور که عقب میرفتم و میخندیدم سری تکون دادم....
یه لحظه انگار تازه به خودش اومده باشه با شوک سرشو آورد بالا گفت
عمار:وایسا ببینم😐قضیه چی بود؟واسه چی سره کارم گذاشته بودی؟
به خاطر خنگیش پوکر نگاش کردم و گفتم:بابا شدی جناب"
عمار:دروغ نگو هنوز خیلی بچه ای محاله😐
پشت چشمی نازک کردم و خواستم سرمو به سمت مخالف چرخوندم که دستمو.........
#چشمون_قشنگ
#پارت_آینده
به قلم:م_ط (:mobi
@marimobi