eitaa logo
نَحنُ عُشاق الرِضا
100 دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
1.7هزار ویدیو
138 فایل
اللهّمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضا المرتَضي
مشاهده در ایتا
دانلود
با جیغ گفتم:عَماررررررررررررر با ترس و استرس اومد سمتم عَمار:جانم چیشده؟جاییت درد میکنه؟؟؟ با چونه ای که میلرزید و چشمایی که مطمئن بودم پر از اشکن بی حرف نگاهش کردم.... دستاشو قاب صورتم کرد عمار:جونم عمرم جونم بگو چیشده اینطوری نکن با خودت چت شد آخه یهو تروخدا حرف بزن عزیزم با دسایی که سعی میکردم بلرزن بیبی چک رو آوردم بالا و رو بهش جیغ زدم غزال:بابا شدیییییییی بعدم اشکامو پاک کردم و یه لبخند زدم😁 عمار:حالا منو سره کار میزاری ؟ همونجور که عقب میرفتم و میخندیدم سری تکون دادم.... یه لحظه انگار تازه به خودش اومده باشه با شوک سرشو آورد بالا گفت عمار:وایسا ببینم😐قضیه چی بود؟واسه چی سره کارم گذاشته بودی؟ به خاطر خنگیش پوکر نگاش کردم و گفتم:بابا شدی جناب" عمار:دروغ نگو هنوز خیلی بچه ای محاله😐 پشت چشمی نازک کردم و خواستم سرمو به سمت مخالف چرخوندم که دستمو......... به قلم:م_ط (:mobi @marimobi
با جیغ گفتم:عَماررررررررررررر با ترس و استرس اومد سمتم عَمار:جانم چیشده؟جاییت درد میکنه؟؟؟ با چونه ای که میلرزید و چشمایی که مطمئن بودم پر از اشکن بی حرف نگاهش کردم.... دستاشو قاب صورتم کرد عمار:جونم عمرم جونم بگو چیشده اینطوری نکن با خودت چت شد آخه یهو تروخدا حرف بزن عزیزم با دسایی که سعی میکردم بلرزن بیبی چک رو آوردم بالا و رو بهش جیغ زدم غزال:بابا شدیییییییی بعدم اشکامو پاک کردم و یه لبخند زدم😁 عمار:حالا منو سره کار میزاری ؟ همونجور که عقب میرفتم و میخندیدم سری تکون دادم.... یه لحظه انگار تازه به خودش اومده باشه با شوک سرشو آورد بالا گفت عمار:وایسا ببینم😐قضیه چی بود؟واسه چی سره کارم گذاشته بودی؟ به خاطر خنگیش پوکر نگاش کردم و گفتم:بابا شدی جناب" عمار:دروغ نگو هنوز خیلی بچه ای محاله😐 پشت چشمی نازک کردم و خواستم سرمو به سمت مخالف چرخوندم که دستمو......... به قلم:م_ط (:mobi @marimobi