eitaa logo
نوستالژی
60هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
4.8هزار ویدیو
1 فایل
من یه دختردهه‌ هفتادیم که مخلص همه ی دهه شصتیاوپنجاهیاس،همه اینجادورهم‌ جمع شدیم‌ تا خاطراتمونومرورکنیم😍 @Adminn32 💢 کانال تبلیغات 💢 https://eitaa.com/joinchat/2376335638C6becca545e (کپی باذکر منبع مجازه درغیر اینصورت #حرامم میباشد)
مشاهده در ایتا
دانلود
وقت نمیکنی خونه زندگیت رو تمیز کنی؟!😭🧼🧽🛎 همیشه ی خدا کارات ناتمومه؟!😩🤭 این که ناراحتی نداره بیا اینجا با روزمرگی های من همراه شو ،ترفندشو یاد بگیر سه سوته زندگیت از تمیزی برق بزنه 🤩 https://eitaa.com/joinchat/104530091Cdd787b8a84 برنامه روزانه خانه داری و کلی ترفند برای شما👆 اینجا هر روز ولاگ تمیزکاری میبینی 📽🧺🧼🪣🧴🧻
🔞۲۰دقیقه رابطه بدون قرص واسپری🔞 ‼️بدون عوارض وکاملا طبیعی‼️ 🟢درمان قطعی ودائمی اختلالات زناشویی زیر نظر:درمانگر بهزادی. 🌱به راحتی مشکلات جنسی رادرمان کنید.به رابطه طولانی وبا کیفیت برسید علاوه براین قوای جنسی شما تقویت می‌شود تا رابطه بین ۱۵ تا ۲۵ دقیقه ای راتجربه کنید ⭕️لینک کانال طب سبز🌱 https://eitaa.com/joinchat/2022507282Ccd13dddc15 ⭕️پیامک ۲جهت مشاوره شماره تماس 📞09367308107 ⭕️برای اقدام به درمان فرم زیر را پرکنید👇 https://formafzar.com/form/bti17
بیدار شو رفیق، روز جدیدی است فرصتی برای تعقیب رویاهای مان و رسیدن به ارتفاعات بلند صبح جمعتون به خیر •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
9.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ما آخرین نسلی هستیم که میدونیم دنیای قبل از اینترنت چه شکل و حالی داشت... •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
خدایا شکرت... - @mer30tv.mp3
4.63M
صبح 12 بهمن کلی حال خوب و انرژی تقدیم لحظاتتون😍❤️ •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
نوستالژی
#سرگذشت #برشی_از_یک_زندگی #ماهرو #قسمت_شصتوپنجم خیلی وقت بود سهراب رو ندیده بودم‌ خانم جون نگهش می
من از پایین تو حیاط نگاهشون میکردم‌ رو به طلا گفت سرتو بالا بیار تو چشم هام نگاه کن مالک صداش پر از حرص و عصبانیت بود طلا سرشو بالا اورد و مالک گفت تو با چه جرئتی خاندان منو نابود کردی ؟‌تو به پسر خودتم سـم دادی بخوره ؟‌تو اسمت مادره ؟لـبهای طلا میلرزید و گفت من نگفتم مالک دستشو بالا برد و محـکم‌ تو صورتش زد صدای سیلی خوردنش تو سکوت شکست اشک هاش میریخت و مالک گفت من اونشب با اراده خودم پیشت نبودم‌ ولی الان با اراده خودم طلاقت میدم طلا قت میدم طلاقت میدم‌ سه بار اعلام کرد طلاقت میدم و ادامه داد تو هم صبح تحویل مامورا میدم خانم بزرگ با صدایی که گرفته بود گفت اینم بنداز تو قفس من مثل دخترم بزرگش کردم و اونوقت پسر منم کشتن روی پاهاش کوبید و گفت خیر نبینین اون تنها پسر من بود ملا صمد رو بسته بودن و اوردنش از دور مالک رو دید و گفت مالک خان نجاتم بده اینا منو چرا گرفتن ؟‌خانم بزرگ از بالا تفی به سمتش انداخت و گفت سالها شکمتو سیر کردم و اخرشم اینطور کردی داد میزد و میگفت قــ...ا*ملا رو تو قفس دیگه ای انداختن و طلا رو با اصرار خانم بزرگ‌ کنار خاله رحیمه گذاشتن اونا التماس میکردن بیرون بیان و خانم بزرگ‌ التماس مالک که اجازه نده و همونجا بمونن خانم بزرگ میلرزید و داشت جلو چشم های همه ذره ذره میسو خت از درد پسرش از دوری همیشگی پسرش چقدر دلم‌ براش میسوخت اونشب شب خاصی بود دیگه خواب به چشم های کسی نرفت مالک اومد تو اتاق و از بس افکارش بهم ریخته بود که به یه نقطه خیره بود سهراب رو پاهای خانم‌جون خواب بود و ما همه بیدار به انتظار بالا اومدن خورشید بودیم‌ صدای طلا و خاله رحیمه دوباره بلند شد و اینبار خورشید تازه داشت بالا میومد وارد ایوان بالا که شدیم مالک مانع پایین رفتنمون شد خانم‌ بزرگ‌ کنار قفس ها بود به مالک نگاه کرد و گفت خودم این نـفرت رو کاشتم خودم بودم که هر روز پرورش میدادم و امروزم خودم تمومش میکنم طلا فریاد میزد رومون نفت ریخته بوی نفت همه جا رو برداشته بود.ملا میلرزید و میگفت مالک خان نجاتمون بوه این پیرزن عقلشو از دست داده میخواد زنده زنده اتیشمون بزنه خانم‌ بزرگ فر یاد زد مگه شماها پسر منو اتـیش نزدید هنوز جنازه سوخته اش همینجاست کبریت رو روشن کرد و روشون انداخت شعله ها بالا گرفتن و خانم‌ بزرگ کل میکشید اونا میسوختن و خانم بزرگ دستمال به دست میر قصید انگار دیوونه شده بود محبوب رو به مالک گفت چیکار کنیم مالک خان مالک به شعله ها نگاه کرد و گفت بزار بسوزن هر سه تاشون مثل مراد میسوختن و فریاد میزدن کسی نمیتونست کمکشون کنه و اونا از درد و اتش مردن نیمه جون تو قفس افتاده بودن و گوشتشون به نرده های قفس چسبیده بود خانم بزرگ بشکن زنان گفت امروزعروسی مراد منه دامادیشه حنا درست کنین میخوام حنا بزارم‌ خاک رو مشت میکرد و روی سرش میریخت اشک تو چشم های همه جمع شده بود و همه داشتن براش گریه میکردن مالک رفت پایین و خانم بزرگ سرشو به سیـنه مالک فشرد و گفت من کردم من مقصر بودم‌ من با ندونم کاری پسرمو به کشتن دادم مامورای دولتی اومدن و همه چیز رو صورت جلسه کردن غلام تنها کسی بود که تحویل مامورا داده شد اون انگار از همه خوش شانس تر بود و تنها کسی بود که زنده موند دستهاشو بسته بودن و مریم داشت از پشت پنجره نگاهش میکرد و گفت به سزای عملش رسید اون خیلی منو عذاب داد انقدر پدر و مادرمو فحش میداد یبار برادرمو از خونه بیرون کرد ۲۰ساله برادرمو ندیدم‌ دلم میخواد هیچ وقت دیگه برنگرده جنازه ها برای دفن و کفن راهی عمارت اربابی میشد خاله رحیمه رو شوهرش و بچه هاش برای د فن کردن بردن مامان خیلی گریه کرد ولی من اشکی براش نریختم و خواستم جاش تو جهنمی باشه که برای ما ساخته بود اون در حق ما خیلی بدی کرده بود همه جا میگفتن که اونا اتیش گرفتن و خانم بزرگ اتیششون زده ولی مالک گفت کسی ندیده کی آتیششون زده حلوا و خرما رو چیدن و همه راهی قبرستون شدن اولین بار بود میرفتم عمارت اربابی بزرگتر از عمارت ما بود خدمتکارای زیادی نداشتن و همه چیز رو اماده کرده بودن.همه عمارت سیاه پــوش مراد خان بود صدای گریه های همه بلند شد بود بچه هامون رو میدیدن و جلو میومدن و با اجازه من نگاهشون میکردن من و مریم تو عمارت موندیم و من بخاطرچله دار بودن قبرستون نرفتم ابگوشت پخته بودن برای مرادخیلی ناراحت بودم برای طلا خیلی ناراحت بودم بچه ها چقدر بی قراری میکردن اونا هم اونجا رو دوست نداشتن خانم بزرگ حال عجیبی داشت مریم نگاهش کرد و گفت جواهر خانم، خانم بزرگ چرا این شکلی شده؟دقیق نگاهش کردم خیلی شکسته شده بود دیگه خبری از اون موهای فوکول شده نبود ار اون همه شان و شکوهش از اون همه غرورش یکشبه همش از بین رفته بود ادامه ساعت ۱۶ عصر •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
🟢بزرگترین آموزش رایگان زبانشناسی کشور     ((کار ویژه بانوان در منزل)) تحت نظارت وزارت صنعت معدن تجارت 🟢 حوزه کاری سلامت و طب سنتی 💥با صدور کارت شناسایی و کد ورزارت 🔵 منتخبین بعد از آموزش مقدماتی وارد کار خواهندشد 💥 آنلاین و کاملا رایگان 💥 تشخیص بیماریها از روی زبان 💥 آشنایی با بیماری ها و درمان آن ها 💥(کار در منزل) بعداز دوره مقدماتی 🔴 جهت ثبت نام 👇👇👇👇 https://formafzar.com/form/ai5dm