تو آغوشم بود،
با آرامش،
و داشت رزق خدادادیش رو میخورد.
به چشمام نگاه میکرد،
و مثل همیشه، دست آورده بود تو صورتم؛
به گونه هام، لب هام، بینیم دست میکشید.
من، طوری که گویی دارم یه کار روزانه معمولی رو انجام میدم، گوشی رو گرفتم دستم که همزمان کارهای خودمو باهاش انجام بدم.
چشمام
تلاقی پیدا کرد با چشمای معصومش،
که مشتاقانه و مهربون منو نگاه میکرد.
انقدر مشتاق و پرانرژی که انگار تازه منو کشف کرده،
انگار خاص ترین اتفاق دنیا داره میفته!
گوشی رو انداختم کنار!
منم دست کشیدم به موهاش، به صورتش
زل زدم تو چشماش
با لبخند عمیق
با حس اکتشاف
َطوری که انگار خاص ترین اتفاق دنیا داره میفته!
و با خودم گفتم:
يعنی یه روزی حتی دلم برا اینکه دستتو بکنی تو چش و چارم هم تنگ میشه؟
پینوشت:
و با خودم فکر کردم که بعدش برم به هوش مصنوعی بگم این دوتا تصویر رو طراحی کنه.
یه روزی تو همه دنیای اونی و توجهت رو التماس میکنه اما تو غرق خودتی و حواست بهش نیست اونجوری که نیاز داره
یه روزی هم اون همه دنیای تو میشه و توجهش رو التماس میکنی اما اون غرق دنیای خودشه و حواسش بهت نیست اونجوری که نیاز داری…
آره تا یه حدیش طبیعی و گریزناپذیره و هرکسی به خلوت شخصی و برنامههای فردی احتیاج داره. اما منظور برای اهل دل واضحه. قدر لحظات اکنون رو، قدر آدم های دوروبر رو بدونیم. دنیا هم میگذره هم میچرخه!
#بذارش_کنار 📱
#خاص_ترین_اتفاق_های_دنیا
#لحظه_اکنون
#زندگی
─━━━━ 𔘓 🤍⃟🕊 ━━━━─
•❊•🧕🏼↡↷°🅙🅞🅘🅝 ❤️:)
🦋【ꗴ @sondosir ꗴ】🤍