ادامه روایت:
اینجا برنامه اینه که هر چهارشنبه عصر مزار شهدا رو با تانکرهای فشار قوی کاملا میشورن تا پنج شنبه ها که مردم میان برای زیارت تمیز باشه و جمعه صبح هم دیگه کاملا تمیزه هنوز
اون روز صبح جمعه که رفتم هم همه جا تمیز تمیز بود و ذره ای خاک روی مزارها یا زمین نبود اصلا جز یک مزار که سطحش پوشیده از رمل بود( با توجه به این نکته که دزفول اصلا رمل نداره خاک داره ) و روی رملها با انگشت یک سری کلماتی نوشته شده بود 😭
جواب سوال من 😭😭😭
جالب اینجا بود فقط سطح مزار خاک داشت نه هیچ جای دیگه حتی دور و بر مزارم تمیز تمیز بود انگار یکی فقط روی سطح مزار خاک ریخته باشه و اون کلمات رو با انگشت روی اونها نوشته باشه
اون کلمات به ترتیب این بود 👇🏻
توبه ، ایمان ، صبر ، تقوا ، عمل صالح ، ذکر ، توکل 🥺🥺
اون شهید یک نوجوان هفده هیجده ساله و جاویدالاثر بود و اون مزار یک مزار خالی 😭
بعد از اون چند باری رفتم مزار شهدا سر اون مزار می دیدم شلوغه توقف نمیکردم از دور سلامی می دادم و می گذشتم یکبار که از دور سلام دادم دیدم خانمی که بالای مزار بود سرش رو خم کرد و جواب سلامم رو داد
فهمیدم منو شناخته رفتم جلو دیدم یه همکار قدیمیه بهش گفتم شما اینجا چه میکنی گفت مزار برادرمه
بهش گفتم از این مزار خاطره دارم و ماجرا رو تعریف کردم
ازم خواست عکس اون کلمات روی مزار رو براش بفرستم و وقتی عکس رو نشونش دادم نشست روی زمین و گفت این دقیقا دست خط برادر منه همه حروف رو همین مدلی می نوشت 😭😭😭
#شهیدان_زنده_اند_الله_اکبر
✨✨✨✨✨