پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله):
ای سلمان محبت فاطمه در صد جا سودمند است که آسانترین آنها هنگام مرگ و محاسبه اعمال است.
(بحار الانوار، ج۲۷، ص۱۱۶)
@sooyesama
مخلَصین کسانی هستند که خداوند وجود آنها را برای خودش خالص گردانیده است.
در نتیجه هیچ چیز غیر از خدا نصیبی از آنها ندارد نه در ذاتشان و نه در عملشان. و این بالاترین مقام بندگی است.
#علامه_طباطبائی
(المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۴، ص۶۳)
#مخلصین
#مراتب_توحید
@sooyesama
دل و جانم فدای حضرت دوست
نی، فدای گدای حضرت دوست
هر دمی صد جهان ز جان خواهم
تا فشانم بپای حضرت دوست
چشم فتّان او بلای دل است
دل فدای بلای حضرت دوست
هست پاداش نیستی هستی
نیست شو در هوای حضرت دوست
گر فنا شد وجود ما گو شو
باد دائم بقای حضرت دوست
از دل و دین و هست و نیست برست
هرکه شد مبتلای حضرت دوست
با سگ کویش آنکه اُنس گرفت
شد سوا از سوای حضرت دوست
هر کرا کُشت خونبهایش شد
ای فدای بهای حضرت دوست
خلد و کوثر بجرعهای بفروش
غیر مگزین بجای حضرت دوست
#حکیم_سبزواری
@sooyesama
«كُنّا عِنْدَ اَبِيعَبْدِاللهِ علیه السلام. فقال رَجُلٌ فِي الْمَجْلِسِ اَسْاَلُ اللهَ الْجَنَّةَ. فَقالَ اَبُوعَبْدِاللهِ علیه السلام اَنْتُمْ فِي الْجَنَّةِ فَاسْاَلُوا اللهَ اَنْ لا يُخْرِجَكُمْ مِنْها».
(مجلسی، بحار، ج۶۵، ص۱۰۲ ؛ برقی، محاسن، ج۱، ص۱۶۱)
موسیبنبکر میگوید: نزد امام صادق (ع) بودیم که مردی گفت: من از خدا بهشت میخواهم. امام فرمود: شما [اکنون] در بهشت هستید. پس از خدا بخواهید که از آن خارج نشوید!
@sooyesama
به نام او
یکی از آفات سلوک آن است که سالک گاه میانگارد روشها و اساتید موجود، هر یکی دارای نواقصی است.
آنگاه تلاش میکند روش نوینی کشف نماید که جامع کمالات روشهای موجود و فاقد نواقص آنها باشد.
این انگاره، نوعی استقلال است که از نهان سالک سر بر آورده است و آرام آرام تعلق او را به استاد کمرنگ میکند.
نوعی سپر دفاعی در برابر تعلیمات و دستورات استاد، در سالک ایجاد میشود و کوس استقلال به صدا در میآید.
این سرآغاز سقوط و پیدایش «من» در برابر ولیّ خداست.
باید دانست که استاد کامل مکمّل، به حقیقت معنای کلمه، حضرت بقیةالله (عج) است که برزخ کبری، جامع اسماء و معدّل بین آنهاست. از او که بگذریم، هر استادی در بعضی جنبهها قویتر است.
اما این نکته نباید پندار استقلال از استاد را در سالک تقویت نماید؛ زیرا اگر امر دایر بین اشتباه استاد و شاگرد باشد، شاگرد أولی به اشتباه است.
اصل اساسی در سلوک، گذار از خویشتن و تن دادن به امر ولیّ خداست. اینکه آن امر لزوماً مطابق واقع باشد، نکته دیگری است. مانند فتوای مرجع تقلید که احتمال خلاف دارد اما تبعیت آن لازم است.
استقلال در مسائل سلوکی دمدمه شیطان است که اگر نفوذ کند، جهنمی از شک و تردید را فروزان میکند.
لازم به ذکر است که آنچه درباره تبعیت از استاد گفته شد در جایی است، که استاد شرایط دستگیری را، که در منابع عرفانی ذکر شده، دارا باشد.
تبیین بیشتر این نکتهها، نیازمند فرصت دیگری است که مبانی بحث به دقت روشن گردد.
#ر_س
#آفات_سلوک
#استقلال_از_استاد
@sooyesama
بسم الله الرحمن الرحیم
عارف و صوفی ۱
واژگان «صوفی» و «عارف» در عرف، غالبا مترادف به کار میروند، اما به لحاظ اصطلاحی تفاوتهایی دارند. بیتوجهی به این تفاوت باریک، سوء برداشتهایی را سبب میشود.
«تصوف»، روشی عملی برای تزکیه نفس و وصول به حق تعالی است. و «عرفان» یک مکتب فکری و اندیشهای الهی است که عالم و آدم را بر اساس توحید، تعریف میکند. به عبارت دیگر: تصوف بیشتر ناظر به جنبههای عملی و سلوکی است، اما عرفان ناظر به جنبههای معرفتی و علمی است.
گرچه ریشه و خاستگاه تصوف و عرفان اسلامی، خود پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) او هستند. اما واژه تصوف و اطلاق آن بر گروه خاصی از مسلمانان از قرن دوم هجری آغاز شد. جریان غالب در این گروه از آغاز پیدایش تا قرن هفتم، تصوف و جنبههای عملی، بود و بیشترین تمرکز صوفیان بر تبیین مراحل سلوکی و تمییز مشربها و طریقههای مختلف بوده است. عرفان عملی یا همان تصوف در این پنج قرن رشد بسیاری نمود و کتابهای مهمی مانند قوت القلوب ابوطالب مکی، رساله قشیریه ابوالقاسم قشیری و منازل السائرین خواجه عبدالله انصاری در همین قرون نگاشته شد.
در قرن هفتم با ظهور محییالدین عربی، آرام آرام، عرفان نظری شکل گرفت و بعدها توسط شاگردان و پیروان او تکمیل و ترویج شد. مهمترین کاری که محییالدین عربی انجام داد این بود که در کنار تمرکز بر خود سلوک و تبیین مراحل و مقامات آن (تصوف)، بر شهودهای حاصل از سلوک تمرکز نمود و با تبیین و تحلیل آنها، حقایقی چون توحید، معاد، نبوت، ولایت و... را بازتعریف کرد. به این ترتیب یک مجموعه منسجم، مرتبط و سازوار از حقایق معرفتی به دست آمد که بعدها عرفان نظری نامیده شد.
نکته قابل توجه اینکه سالک در مراحل سیر خود شهودهای متفاوتی دارد که هرچه سیر او پیش میرود، شهودها نیز دقیقتر و زلالتر میگردند. محییالدین، عرفان نظری خود را بر پایه آخرین شهودها که در سفر چهارم رخ میدهد، تنظیم نموده است. و این دلیل بسیار موجهی برای برتری عرفان مصطلح بر تصوف مصطلح خواهد بود.
صوفیانی که از قرن دوم تا پنجم ظهور کردهاند یکسان نبودهاند و مشرب و منتهای سیر آنها متفاوت بوده است؛ برای نمونه بایزید بسطامی (متوفی ۲۶۱ ه.ق) طریقه «سُکر» را برگزید. سکر، همان مستی و بیخودی است که در پایان سفر اول و تمام سفر دوم رخ میدهد. در این حال، سالک از کثرات مادی، مثالی و عقلی عبور نموده و در دریای اسماء و صفات الهی غوطه میخورد. او در سفر دوم، مجذوب وحدت و بیخبر از کثرت است. لذا ممکن است رفتار یا گفتاری از او ظهور نماید که با موازین عرفی سازگار نباشد.
اینگونه ظهورات ناشی از فنا و سکر حاصل از فناست که ظرف وجودی سالک را فرا میگیرد و از آن لبریز میشود، آنگاه سالک که به منزله زبان الهی است میگوید: «لیس فی جبتی الا الله».
این سخن برای سالک فانی توجیه پذیر است؛ زیرا همان خدایی که از زبان درخت، خطاب به موسی (ع) فرمود: «انی انا الله» (قصص/۳۰). میتواند از زبان سالک فانی نیز سخن بگوید. شیخ شبستری میگوید: «روا باشد اناالحق از درختی - چرا نبود روا از نیکبختی».
صوفیان طریقه سُکر که پیشوای آنها در تصوف اسلامی بایزید بسطامی است، به رغم منزلت والایی که دارند، اما در سفر دوم متوقف ماندهاند. ایشان در فنا و سکر حاصل از او حیرانند و در حال مستی عنان از کف داده و اسراری را آشکار میکنند که مشیت الهی مایل به ظهور همگانی آنها نیست.
به همین جهت جنید بغدادی (متوفی ۲۹۷ ه.ق) طریقه «صَحو» را مطرح کرد. صحو به معنای هشیاری پس از مستی است و جنید با این روش، پیروان خود را از سکر و شیرینی فنا عبور داد و به بقای پس از فنا رساند. رخدادی که در سفر سوم آغاز میشود و در سفر چهارم به اوج میرسد.
جنید برخلاف بایزید خرقه نمیپوشید و لباس عالمان دینی به تن داشت. اهل سماع نبود و به ظواهر شرعی بسیار پایبند بود. اینها نشانههای گذار او از سفر دوم است. جالب اینکه جنید در طریقت، تاکیدی بسیاری بر سنت نبوی و مشرب علوی داشت و شاید همین تاسی به اهل بیت (ع) سبب عبور او از منزل سکر و راهیابی به مقام صحو شده بود.
#ر_س
#عارف_و_صوفی_۱
@sooyesama
👆👆👆
عارف و صوفی ۲
سالک در سفر سوم، در عین اینکه در دریای اسماء الهی سیر میکند و مجذوب وحدت است، قادر میشود کثرت را نیز ملاحظه نماید. اما کثرتی که نمود و ظهور خداست. و در واقع انعکاس همان اسمائی است که سالک در سفر دوم دارا شده است.
در سفر سوم هرچه به عوالم پایینتر نزول میکند مییابد که همه کثرات، در واقع نمود و ظهور همان اسماء الهی است. اوج این همبستگی بین کثرت و وحدت در سفر چهارم آشکار میشود و پیامبران صاحب شریعت، در این سفر قرار دارند.
در اینجا دیگر خبری از شطحیات و اظهارات نابجا نیست. و ادب عبودیت که در بقای پس از فنا حاصل شده است، دست و زبان سالک را از اظهار اموری که شان ربوبی دارد، نگاه میدارد.
این حالی است که اهل بیت (ع) در شوون مختلف سلوکی خویش دارا بودهاند و پیروان خویش را بدان ترغیب نمودهاند. با مراجعه کوتاهی به ادعیه ماثوره، حال عبودی ایشان به زیبایی آشکار میشود.
ترک کرامات و شطحیات از سوی کُمّلین، از سر ناتوانی یا نادانی نیست، بلکه از روی رندی است. «رند» در ادبیات عرفانی به سالکی گویند که دریا دریا میگیرد و قطره قطره هم چیزی بروز نمیدهند.
در واقع سالک در سفر چهارم که بقای پس از فنا، و صحو پس از سکر است، مظهر این اسم الهی میشود که: «یا من لا یشغله شان عن شان». او در عین بهرهمندی از عطایای سفر دوم، رعایت ظواهر شرعی و عرفی را مینماید و عارف کامل مکمل است.
جریان تصوف که در قرن دوم آغاز شد، به دست صوفیان مختلف، چرخشهای گوناگونی داشت تا سرانجام به پختگی لازم دست یافت و سخن از سفر چهارم و اقتضائات سلوکی آن، بین صوفیان مطرح شد. در اینجا بود که محیالدین عربی ظهور کرد و مشاهدات حاصل از این آخرین سفر را به گونهای منسجم ساماندهی نمود و عرفان نظری یا همان جهانشناسی عرفانی را ارائه نمود.
این در حالی است که اهل بیت (ع) باتوجه به استقرارشان در سفر چهارم، چنین افت و خیز سلوکیای نداشتند و پیروان خود را از نخست، بر اساس معارف سفر چهارم تربیت نمودهاند.
#ر_س
#عارف_و_صوفی_۲
@sooyesama
👆👆👆
صوفی و عارف ۳
چنانکه در ابتدای بحث گذشت، خاستگاه تصوف و عرفان اسلامی، خود اهل بیت (ع) و معارف توحیدی آنهاست. اما معنای این سخن آن نیست که همه صوفیان از ابتدا به مذهب تشیع بودهاند. بلکه بیشتر صوفیان نخستین، مذهب تسنن داشتند، گرچه محب و حتی مرید اهل بیت (ع) بودهاند.
پیوند تصوف و معارف شیعی نیز از دستاوردهای مکتب عرفانی محییالدین عربی است. که بعدها توسط سید حیدر آملی به گونه تحقیقی به اثبات رسید. پس از او نیز بزرگانی چون صدرالمتالهین و فیض کاشانی و... در آثار خویش شواهد بسیاری بر قرابت عرفان و تشیع ارائه نمودند.
نکته قابل توجه اینکه: مراحل ابتدایی سلوک برای بسیاری از صوفیان اهل سنت و حتی مرتاضهای بِرَهمن رخ میدهد؛ مانند دسترسی به عالم مثال، برخی کرامات و... . اما چنانکه از مرحوم آیتالله قاضی نقل شده شهودهای نهایی، بدون ولایت رخ نمیدهند. بر این اساس سالک در میانه راه، ناگزیر از پذیرش ولایت اهل بیت (ع) است تا از مجرای ولایت، به توحید ذاتی راه یابد.
باز هم محییالدین عربی نمونه این ماجراست. او در آغاز مکتب تسنن داشت اما خودش در برخی آثارش مانند رساله «شق الجیب فی المهدی» میگوید: که در واقعهای خاص، به محضر حضرت بقیةالله (عج) شرفیاب شده و چند روزی با ایشان همراه بوده و معارفی را از قطب عالم امکان، دریافت نموده است.
...................
سخن پایانی: رویه کانال «به سوی سماء»، پرهیز از اطاله کلام و خودداری از طرح مباحث تخصصی در فضاهای عمومی است. اما فرمایش برخی سروران مکرم و لزوم پاسخگویی به آن، باعث طرح این مباحث شد. امید است که برای همگان مفید باشد.
#ر_س
#عارف_و_صوفی_۳
@sooyesama
پيامبر خاتم صلی الله عليه و آله:
أفضَلُ الإيمانِ أن تَعلَمَ أنَّ اللَّهَ مَعَكَ حَيثُ ما كُنتَ.
برترين [مرتبه] ايمان آن است كه بدانى هرجا باشى خدا با تو است.
(نهج الفصاحه، ص۲۲۹)
@sooyesama