هدایت شده از به سوی سماء
نزاع عقل و عشق ۴
گذشت که عشق با عقل ناب، در تضاد نیست و تنها عقل مشوب و جزئی را نفی میکند. اساسا انکار عقل برهانی ممکن نیست؛ زیرا هر استدلالی که بر این مدعا اقامه شود، خود نوعی برهان و فرایندی عقلی است. برای نمونه استدلال مولوی بر نفی عقل معاش، چنین است:
صغری: پای استدلالیون چوبین بود.
کبری: پای چوبین سخت بیتمکین بود
نتیجه: پای استدلالیون سخت بیتمکین بود
این استدلال قیاسی منطقی است که در قالب شکل اول، پایه ریزی شده است. بنابراین برای اثبات سستی استدلال، از استدلال استفاده شده است! همچنین ابیاتی که (در نزاع عقل و عشق ۱) از شیخ بهایی، حافظ و دیگران نقل شد همگی انواعی از استدلال است.
در واقع اعتراضهای اهل معرفت به عقل، اعتراض به عقل و استدلالهایی است که از سوی حکمای مشاء ارائه شده است. استدلالهای حکمای مشاء مبتنی بر عقل جزئی است. برخی از آنها نادرست، و برخی درست اما قابل تکمیل و تدقیق میباشد.
این خطا، خطای فیلسوف در استفاده از قواعد فلسفی است؛ نه خطای عقل بما هو عقل، و فلسفه بما هو فلسفه. به قول آیت الله جوادی آملی: «خطای سالک، غیر از خطای مسلک است».
نظام فلسفی مشاء، به جهت ضعف مبانی و روشها، و ابتناء بر عقل جزئی، سنگین است و توان حمل مدعیات اهل شهود را ندارد. اما نظام حکمت متعالیه با رفع این نواقص، مدعیات اهل معرفت (که مهمترین آنها وحدت وجود است) را پذیرفته و آنها را به لباس برهان، مزین میسازد.
صدرالمتالهین با طرح حکمت متعالیه، نشان داد که عقل ناب (که از آلودگی وهم رها گشته) و شهود محض (که از گزند شیطان در امان است) نه تنها متضاد نیستند، بلکه معضاد و کمککار یکدیگرند.
چنانکه عقل با برهانی کردن محتوای شهودی، راه پذیرش آنرا برای شخص فاقد شهود هموار میکند. و شهود با طرح ایدهها و ادراکات جدید از نظام هستی، عقل را به تفکر و هضم عقلانی این ایدهها ترقیب مینماید.
بدین روی عرفای کنونی، نه تنها مخالفتی با فلسفه ندارند، بلکه بیشتر آنها آشنایی و تمعق در حکمت متعالیه را پیش شرط سلوک معنوی میدانند. و یا دستکم تحصیل آنرا همراه با سلوک، میپذیرند.
اگر بپذیریم که عقل ناب و شهود محضْ مؤید یکدیگرند، اکنون پرسش اینجاست که آیا ادراک عقلی و شهودیِ واقعیتی واحد، یکسان خواهد بود؟ آیا تاثیر گذاری شهود و استدلال بر وجود آدمی، به یک گونه است؟
#ر_س
@sooyesama
هدایت شده از به سوی سماء
نزاع عقل و عشق ۵
گذشت که عقل خالص (رها از وهم) و شهود ناب (عاری از دسترش شیطان) نه تنها تضاد و تنافی ندارند، بلکه معاضد و مؤید یکدیگرند. عقل با برهانی کردن محتوای شهودی، راه پذیرش آنرا برای شخص فاقد شهود هموار میکند. و شهود با طرح ایدهها و ادراکات جدید از نظام هستی، عقل را به تفکر و هضم عقلانی این ایدهها ترقیب مینماید.
اما باید پذیرفت که شدت ادراک شهودی قلب بسیار بالاتر از ادراک حصولی و مفهومی عقل است. در ادراک حصولی عقلی، عالم با صورت (مفهوم) معلوم متحد میگردد، اما در ادراک شهودی قلب، عالم با خود حقیقت خارجی معلوم متصل میگردد.
برای مثال، ادراک عقلی مانند شخص کوری است که با لمس آب و احساس خنکی، در ذهن خود استدلال مینماید که
صغری: شیء پیشرو مایعی سیال و خنک و... است.
کبری: هر مایع سیال و خنک و... آب است.
نتیجه: شیء پیشرو آب است.
اما ادراک شهودی مانند دیدن و چشیدن آب است که نیاز به استدلال را برای شخص بیننده از بین میبرد. گرچه او اگر بخواه آب بودن شیء پیشرو را برای کور اثبات کند، ناگزیر از استدلال است.
مثال دیگر: مفهوم دندان درد، و خود دندان درد؛ پزشک معالج با دیدن بیمار و آه و ناله او و دستی که بر دندانش نهاده است، استدلالی تشکیل داده و مییابد که بیمار دندان درد دارد. بدین ترتیب پزشک مفهوم دندان درد را برای بیمار حمل میکند. اما بیمار خود دندان درد را داراست و نیازی به اقامه استدلال برای اثبات ان ندارد.
آنچه فریاد بیمار را بلند کرده و او را به فزع انداختن خود درد است. وگرنه مفهوم آن چنین تاثیری ندارد.
علم شهودی به خداوند، یعنی وجود الهی را چشیدن و تجلیات آنرا دریافت کردن. چنین علمی کشش شدیدی در آدمی ایجاد میکند که عشق نام دارد. اما علم حصولی (مفهومی) چنین جذبهای به دست نمیدهد. البته علم حصولی لازم و مقدمه است، اما کافی نیست.
آنکه در فضای علم حصولی است، بر اساس استدلالهای عقل نظری خدا را میپذیرد و بر اساس استدلالهای عقل عملی دین خدا را گردن مینهد. او در واقع در فضای ریاضت است و عبادت را به خویش تحمیل مینماید تا اندک اندک باب شهود باز شود.
اما آنکه در فضای علم شهودی است، بر اساس جذبات الهی و کششهای عشق، حرکت میکند. او هیچ ریاضت و سختی از پذیرش اوامر الهی نمیکشد. بلکه با میل و به شیرینی بدانها تن میدهد.
جهاد فی سبیل الله یکی از سختترین اوامر الهی است. در این خصوص سه عملکرد به چشم میخود:
۱- وهم (عقل معاش؛ عقل مشوب؛ عقل جزئی) میگوید: فدا کردن جان برای دیگران کاری احمقانه است. او تلاش میکند با بهانههای فراوان، مانع چنین کاری شود.
۲- عقل خالص میگوید: دادن جان و ستاندن بهشت و رضوان خدا، معاملهای سراسر سود است. و با تشکیل استدلالهای مختلف با شیطنت وهم مبارزه میکند.
۳- قلب و عشق حاصل از آن میگوید: زیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت. او بدون هیچ استدلالی به جهاد و جانبازی میپردازد. گرچه کار او دارای استدلالی متین است، اما او بر اساس کشش درونی عشق چنین انتخابی داشته است، نه استدلال عقلی.
این دقیقا همان حالی است که سیدالشهدا ع را راهی کربلا ساخت. لذا نبرد عاشورا کاری عاشقانه بود که پایه منطقی داشت. حضرت، در پاسخ استدلالهای وَهمانی برخی اطرافیان، میفرمود: در کنار قبر رسول خدا، او را دیدم که فرمود: «ان الله شاء ان یراک قتیلا، و ان یریٰهن اسیرا» (خداوند میخواهد که تو را کشته و خانوادهات را اسیر ببیند). لذا به رغم مخالفت اطرافیان، امام حسین ع اهل و عیال را همراه خود برد. کاری که با عقل معاش، به شدت تنافی دارد. اما کشش عشق، آنرا پذیراست.
وقتی چنین پاسخ عاشقانهای برای برخی عقول ناقصه کفایت نمیکرد، حضرت رو به استدلالهای عقل محض میآورد تا سایه شیطنت وهم را از عقول آنها رفع کند. مثلا میفرمود: برای ما نامه نوشتهاند و ما وظیفه داریم. و...
این استدلالها همگی منطقی و درست بود، اما جاذب اصلی امام ع، تمایل محبوب برای جان نثاری بود. چیزیکه درک آن برای عقول ناقصه محال، و برای عقل محض فقط با استدلال، و در حد مفاهیم الزام آور ممکن است. اما ایندو از عشق، و کشش ویرانگر او بیخبرند.
مدعی خواست که آید به تماشاگه راز
دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد
لذا اهل معرفت (شیخ محمود شبستری) درباره عشق و کشش آن میفرمایند:
ای خوش آن جذبه که ناگاه رسد
بر دل سالک آگاه رسد
گدایی گردد از یک جذبه شاهی
به یک لحظه دهد کوهی به کاهی
و لسانی غیبی، کرامتگونه میگوید:
تا که از جانب معشوقه نباشد کششی
کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد
آری، ریاضاتی که استدلالهای عقلی انسان را بدان ملزم میکند، ثمری جز آمادگی برای شکوفایی قلب و دریافت شهود نخواهد داشت. و اگر بدین اوج نرسد، عقیم و ابتر خواهد ماند.
عشقت رسد به فریاد گر خود به سان حافظ
قرآن ز بر بخوانی با چارده روایت
#ر_س
@sooyesama
هدایت شده از به سوی سماء
نزاع عقل و عشق ۶
گذشت که عقل (و علم حصولی زاییده از آن) مقدمه و زمینه پیدایش قلب (و شهود مترتب بر آن) میباشد. بنابراین عقل لازم، اما ناکافی است. و آدمی با شکوفایی قلب، به کمال نهایی خود میرسد.
آدمی مجموعهای از نقاط به هم چسبیده نیست؛ یعنی وهم، عقل و قلب سه چیز جداگانه در وجود آدمی نیستند تا سخن از نزاع آنها مطرح گردد. بلکه آدمی چون خطی ممتد است که به لحاظهای گوناگون، مقاطع گوناگونی میپذیرد.
دقیقا همان نسبتی که بین وهم و عقل هست (که یک قوهاند در فراز و فرود)، بین عقل و قلب نیز برقرار است؛ یعنی شکوفه قلب، از شاخسار عقل میروید. به عبارت دیگر: مشاهدات قلبی، اشتداد و امتدادِ ادراکات مفهومی عقل است.
عقل با استدلال، گِرِه و عقدی بین موضوع و محمول برقرار میکند (مثلا با استدلال ثابت مینماید «خدا موجود است»). اگر انسان این مفهوم حصولی (علم) را پیشوای اعمال خود قرار دهد و مطابق این حقیقت (که عقل یافته است) عمل نماید، به تدریج گره دومی برقرار میشود که آن پیوند محتوای قضیهٔ «خدا موجود است» با حقیقت وجودی آدمی است. و این نقطه تولد قلب خواهد بود. بنابراین علم و عمل جوهرند و انسان ساز.
بدین ترتیب هر حقیقتی از حقایق نظام هستی که توسط عقل، و در قالب مفاهیم حصولی، به دست آید، و مطابق آن عمل گردد، به مرور این حقیقت به باور قلبی تبدیل خواهد شد. و پس از زمانی به علم شهودی نیز (افزون بر حصولی) ادراک میگردد.
البته ادراک شهودی حقیقت، تاثیر شگرفی بر نهاد آدمی خواهد گذاشت و تمام قوای وجودی انسان را مجذوب آن حقیقت خواهد نمود. بدین ترتیب اعمال بیشتری مطابق آن حقیقت انجام خواهد شد و در نتیجه مشاهدات بیشتر و عمیقتری رخ خواهد داد.و همین طور ادامه خواهد یافت:
«کان قندم، نیستان شکرم
هم زمن میروید و هم میخورم»
در واقع این چرخه، معاشقه آدمی با حقیقت است. و تا جائی ادامه خواهد یافت که حقیقت، تمام شرار وجودی آدمی را احاطه نموده و او را فانی مینماید.
به هر ترتیب، آدمْ پدیدهٔ واحدِ ممتدی است از فرشِ بدن، تا عرشِ عقل، بلکه فوق عرشِ قلب. اینها نقاط به هم پیوسته نیستند، بلکه مراحلی از امتدادی واحدند. و نزاع یک شیء با خویش، بیمعناست. مگر اینکه توقفی رخ دهد و بعضی مراحل با بعضی دیگر درگیر شوند.
بر این اساس، طعنه عرفا به عقل و فلسفه، به معنای بطلان و نادرستی عقل و فلسفه نیست. بلکه طعنه به توقف در فلسفه است. عطار نیشابوری چه عالی فرمود:
عقل اندر حق شناسی کامل است
لیک کامل تر از او جان و دل است
و لسان غیب، چه زیبا سرود:
بشوی اوراق اگر هم درس مایی
که درس عشق در دفتر نیاید
سخن از بطلان و سوزاندن درس و دفتر نیست. سخن از شستشوی علم حصولی با علم شهودی است. یعنی طهارت بیشتر و تکمیل.
این بیت حافظ شاید اشارهای به داستان آشنایی مولوی با شمس و تحول درونیاش باشد. شمس کتابهای گران قیمت مولوی (که استاد مسلم علوم دینی بود) را به آب افکند و بیرون آورد. تا مولوی دریابد دفتر علم حصولی باید در چشمه علم شهودی تطهیر و ترقی یابد. گرچه هر علمی نور و طاهر است. اما این طهارت، چیز دیگری است.
اکنون میتوان دریافت که افعال خداوند و اولیای او، عاشقانه اما قابل استدلال است. میدانیم که حق تعالی، عالَم را بر پایه علم حکیمانه خویش آفرید. اما این بدان معنا نیست که ابتدا فکر کرد و بر اساس استدلالهای منطقی، بهترین کیفیت خلقت را دریافت، سپس عالم را بر اساس آن آفرید.
حقیقت این است که فیض خدا مانند رود جاری شد و عالم را پوشش داد. عشق الهی پیش از هر تفکری به سوی بهترین و زیباترین گزینه روانه میشود و حقایق الهیه در بهترین قالبهای جبروتی، ملکوتی و مادی جای میگیرد.
خداوند با شهود خویش (شهد الله انه لا اله الا هو) سیل عشق را به راه انداخت و این سیل به هر سویی که روانه شد، زیبایی آفرید.
اکنون که ما با عقل استدلالی خود به عالَم مینگریم، همه چیز را زیبا، متقن و محکم مییابیم. اما باید توجه کنیم که حق تعالی خالق عقل است نه دربند آن. حتی عقل نیز جلوهای از جلوات عشق الهی است.
علم شهودی حق به خویش، انرژی بیکران عشق را آزاد نمود و عالم پدیدار شد. علم، اگر بخواهد در قالب صورت درآید، به شکل آب متمثل خواهد شد، لذا «و جعلنا من الماء کل شیء حی».
در پایان تذکر این نکته ضروری است که عشق، مستی و جنون دوگونه است:
۱- جنونِ مادون عقل: که مخالف حکم عقل، استدلال ستیز، و شیطنت وهم است.
۲- جنون ما فوق عقل: که موافق عقل، استدلال پذیر و امری قلبی و الهی است.
لذا هر رفتاری که به عشق و جنون منسوب شود، اما قابل استدلال نباشد، نادرست و شیطانی است.
اما رفتاریکه قابل استدلال است، ولی از روی استدلال انتخاب نشده، بلکه کشش عشق الهی بدان هدایت نموده، درست و الهی است.
پایان
#ر_س
@sooyesama
از «حس»ّ گذشتی و از «علم» هم جدا شدی
وانگه مُعین مردم بی دست و پا شدی
گفتی به دست و پای، کَمَکی صبر، ای رفیق
با جنگ، صلح کردی و سوی سَما شدی
#ر_س
@sooyesama
اول و آخر، همین بندگی خداست؛ زندگی خداپسندانه داشتن است، هرکس هرجایی که هست، به هر شغلی که مشغول است، هدفش را خدایی کند و در تمام جزئیات کارش رضای خدا را در نظر بگیرد.
سلوک یک امر خیلی پیچیدهای نیست که افرادی بخواهند بازارگرمی کنند و برای خود دکان درست کنند و با نقل خواب و رؤیا و مکاشفه و کرامات، دیگران را به خود دعوت کنند و مدام از سیر و سلوک یک تصویر خاص و عجیب و غریب بسازند.
خیر! این بزرگانی که ما دیدیم مثل مردم عادی زندگی میکردند. اما تفاوتشان این بود که در جزئیات رفتار و افکارشان به دنبال رضای خدا و تبعیت کامل از دستورات دین الهی بودند.
#آیةالله_سعادتپرور
#بندگی
#حقیقت_سلوک
@sooyesama
هدایت شده از موسسه فلسفه و عرفان نفحات
🔰 فراخوان مقاله
▫️به مناسبت اولین سالگرد ارتحال سالک توحیدی، علامه ذوالفنون، آیتالله حسن حسنزاده آملی رضواناللهتعالیعلیه، فراخوان مقاله با محوریت ابداعات و نوآوریهای علمی مرحوم علامه برگزار میگردد.
▫️مهلت ارسال آثار:
چکیده مقاله: تا ۲۰ تیرماه ۱۴۰۱
اصل مقاله: تا ۱۰ شهریورماه ۱۴۰۱
▫️علاقهمندان برای دریافت اطلاعات بیشتر و ارسال مقالات میتوانند با آیدی ذیل در پیامرسان ایتا ارتباط باشند؛
📱@Nafahat_eri_Pejohesh
▫️لازم به ذکر است از مقالات برگزیده تقدیر گردیده و در صورت به حد نصاب رسیدن تعداد مقالات برگزیده، این مقالات در یادنامهای منتشر میگردد.
#فراخوان_مقاله
#علامه_حسن_زاده
💢 نفحات را در فضای مجازی دنبال کنید؛
| ایتا | آپارات | تلگرام | اینستاگرام |
زمین در آب شناور بود.
با فرو نشستن آب، نخستین خشکی نمودار شد. و اندک اندک پهناور گشت. انسان آمد و آفرینش به اوج رسید.
کعبه، همان نخستین خشکی است.
@sooyesama
امام کاظم (ع):
لا تَجْلِسُوا عِنْدَ كُلِّ عَالِمٍ إِلَّا عَالِمٍ يَدْعُوكُمْ مِنَ الْخَمْسِ إِلَى الْخَمْسِ مِنَ الشَّكِّ إِلَى الْيَقِينِ وَ مِنَ الْكِبْرِ إِلَى التَّوَاضُعِ وَ مِنَ الرِّيَاءِ إِلَى الْإِخْلَاصِ وَ مِنَ الْعَدَاوَةِ إِلَى النَّصِيحَةِ وَ مِنَ الرَّغْبَةِ إِلَى الزُّهْدِ
با هر عالمی همنشینی نکنید مگر عالمی که شما را از پنج ویژگی به پنج ویژگی [دیگر] بخواند:
از شک به یقین
از کِبر به تواضع
از ریا به اخلاص
از دشمنی به خیرخواهی
و از تمایلات [دنیوی] به زهد و بیرغبتی.
(مجلسی، «بحارالانوار» ج۱، ص۲۰۵)
#ویژگیهای_استاد
@sooyesama
باید که نیت اهل عزلت، نگاهداشتن خَلق باشد از شرّ خود، نه نگاهداشتن نفس خود از شرّ خَلق؛ تا متواضع باشد نه متکبر.
#شیخ_نجمالدین_کبری
(قواعد العشره)
#عزلت
#فروتنی
@sooyesama
هدایت شده از به سوی سماء
مهمترین مراقبات دهه اول ذیحجة:
۱. دو رکعت نماز بین مغرب و عشاء:
هر رکعت= حمد + توحید + یک مرتبه «و واعَدنا موسی ثلاثینَ لیلةً و أتْمَمْناها بعشرٍ فتَمَّ میقاتُ ربِه أربعینَ لیلةً و قالَ موسی لأخیه هارونَ اخْلُفْني فی قومی و أصلِح و لا تَتِّبعْ سبیلَ المفسدین»
۲. ده مرتبه تهلیلهای حضرت امیر (ع):
«لا اله الا الله عددَ الیالی و الدهور، لا اله الا الله عددَ أمواج البحور، لا اله الا الله و رحمتُه خیرٌ مِمّا یجمعون، لا اله الا الله عددَ الشَوک و الشجر، لا اله الا الله عدد الشَعر و الوَبر، لا اله الا الله عدد الحجر و المَدَر، لا اله الا الله عدد لَمحِ العیون، لا اله الا الله فی اللیلِ إذا عَسعَس و الصبحِ اذا تنفّس، لا اله الا الله عدد الریاح فی البراری و الصخور، لا اله الا الله من الیوم الی یومِ یُنفَخُ فی الصور».
۳. ده مرتبه شهادتهای حضرت عیسی ع:
«أشهد أن لا اله الا الله وحده لا شریک له، له الملک و له الحمد، بیده الخیر و هو علی کل شیء قدیر * أشهد أن لا اله الا الله وحده لا شریک له أحدا صمدا لم یتخذ صاحبة و لا ولدا * أشهد أن لا اله الا الله وحده لا شریک له أحدا صمدا لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا أحد * أشهد أن لا اله الا الله وحده لا شریک له، له الملک و له الحمد، یحیی و یمیت و هو حی لا یموت، بیده الخیر و هو علی کل شیء قدیر * حسبیَ اللهُ و کفیٰ، سَمعَ اللهُ لِمن دَعا، لیس وراءَ اللهِ مُنتهیٰ، أشهد لِله بِما دَعا، و أنه بریءٌ مِمَّن تَبَرّأ، و أنّ لِله الآخرةَ و الأولیٰ».
#مراقبات_ذیحجة
منبع: مفاتیح الجنان
@sooyesama
میرسد قصه به آنجا که علی دلتنگ است
میفروشد زرهی را که رفیق جنگ است
چه نیازی دگر این مرد به جوشن دارد
«ان یکاد» از نَفَس فاطمه بر تن دارد
#سید_حمیدرضا_برقعهای
@hamidrezaborghei
@sooyesama