بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت
و اندر آن برگ و نوا خوش نالههای زار داشت
گفتمش در عین وصل این ناله و فریاد چیست
گفت ما را جلوه معشوق در این کار داشت
یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض
پادشاهی کامران بود از گدایان عار داشت
در نمیگیرد نیاز و ناز ما با حسن دوست
خرم آن کز نازنینان بخت برخوردار داشت
خیز تا بر کلک آن نقاش جان افشان کنیم
کاین همه نقش عجب در گردش پرگار داشت
گر مرید راه عشقی ترک بدنامی مکن
شیخ صنعان خرقه رهن خانه خمار داشت
وقت آن شیرین قلندر خوش که در اطوار سیر
ذکر تسبیح ملک در حلقه زنار داشت
چشم حافظ زیر بام قصر آن حوری سرشت
شیوه جنات تجری تحتها الانهار داشت
#حافظ_شیرازی
@sooyesama
لسان الغیب پیرامون کُنه ذات الهی (مقام غیب الغیوب) میفرماید:
کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست
اینقدر هست که بانگ جرسی میآید
و پیرامون ظهور نامحدود الهی (صادر نخستین)، چنین میسراید:
این همه عکس می و نقش مخالف که نمود
یک فروغ رخ ساقی است که در جام افتاد
و باز چنین نقمه سرایی مینماید:
این شرح بینهایت کز زلف یار گفتند
حرفی است از هزاران کاندر عبارت آمد
#حافظ_شیرازی
@sooyesama
ما در پیاله عکس رخ یار دیدهایم
ای بیخبر ز لذتِ شربِ مدامِ ما
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریدهٔ عالم دوام ما
#حافظ_شیرازی
@sooyesama
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم
ناز بنیاد مکن تا نکَنی بنیادم...
رحم کن بر من مسکین و به فریادم رَس
تا به خاک در آصف نرسد فریادم
#حافظ_شیرازی
@sooyesama