استادی بود که شاگردی أحول (دو بین) داشت. روزی به او گفت: «در فلان طاقچه یک تنگ بلوری است، برو آنرا بیاور». شاگرد رفت و دستخالی برگشت و گفت: «آنجا دو تنگ بلور است، کدام را بیاورم».
استاد فرمود: یک تنگ است، همان را بیاور. شاگرد رفت و دوباره برگشت و گفت: دو تنگ است، کدام را بیاورم. استاد گفت: به شما گفتم که یک تنگ است، همانرا بیاور. شاگرد رفت و برای بار سوم دستخالی بازگشت و همان سوال را تکرار کرد.
استاد فرمود: حالا که دو تاست، یکی را بشکن و دیگری را بیاور. شاگرد رفت و باز دستخالی بازگشت و گفت: یکی را که شکستم، دیگری محو شد. انگار از اول دیگریای در کار نبود. استاد گفت: از ابتدا به تو گفتم که یکی است!
انسان خودش و دیگر مخلوقات را در برابر خدا میبیند. این یک نوع أحول بودن است. وقتی خود را بشکنی، میبینی که حقیقت نداشت و موهوم بود.
البته شکستن خود سی- چهل سال زحمت میخواهد. چنانکه در حکایت فوق نیز شاگرد چند بار رفت و برگشت، تا در نهایت موفق به شکستن موهومات شد.
اساسا توحید یعنی برقراری وحدت بین حق و خلق؛ البته وحدت از جهت وجود است، وگرنه مخلوقات از جهت حدودشان مغایر حق تعالی هستند.
کمال معرفت الهی و تصدیق او، همین توحید (برقراری وحدت) است؛ «کمال معرفته التصدیق به و کمال تصدیقه التوحید له» (نهج البلاغة، ص۳۹). ذات الهی بر احدی مکشوف نیست و آنچه متعلق معرفت است، رابطه ذات با کثراتْ میباشد. اهل معرفت نیز موضوع عرفان را همین رابطه میدانند نه ذات بما هو ذات.
توحید عبارت است از فنای کثرت در وحدت و تجلی وحدت در کثرت؛ یعنی در بعد علمی برای خود و دیگر مخلوقات استقلالی قائل نباشیم و همه را فانی در او ببینیم؛ «کل من علیها فان و یبقی وجه ربک ذوالجلال و الاکرام».
و در بعد عملی اراده خود را در اراده او فانی کنیم و جز أمر حق متعال از ما ظهور نکند؛ «ما ینطق عن الهوی، ان هو الا وحی یوحی».
#استاد_محمود_امامی
#توحید
#معرفت_الهی
@sooyesama